اهداف مجازات و اصول حاکم بر آن در حقوق یهودی

اهداف مجازات و اصول حاکم بر آن در حقوق یهودی

نویسنده: آیزاک لویتاتز (1)
مترجم: حسین سلیمانی

[اهداف و اصول نظری] (2)
با آنکه هیچ نظریه‌ی جدیدی درباره‌ی مجازات وجود ندارد که نتوان، به شکلی، منشأش را در مفاهیم کتاب مقدس یافت، هدف اصلی و برجسته‌ی مجازات در شریعت کتاب مقدس «خشنودی خدا» است. خدا از رسوم مجرمانه‌ی اقوام دیگر نفرت دارد (لاویان، 20: 23) و قوم اسرائیل نباید بر طبق رسوم آنان رفتار کنند (همان) و اعمال شنیع آنان را نباید بیاموزند (تثنیه، 20: 18)؛ نقض قوانین خدا باعث بی‌حرمتی به نام او می‌شود (لاویان، 22: 31 – 32 (3)) و نه تنها مجرمان (تثنیه، 18: 12 (4)؛ 22: 5؛ 25:16؛ 27:15) و نیز جرم‌ها (لاویان، 18: 27-29) (5) برای خدا نفرت‌انگیزند، بلکه قداست خدا آدمی را وا می‌دارد که مثل او مقدس باشد (لاویان، 19:2)(6). با انجام دادنِ «عمل غیرتمندانه» (اعداد، 25: 13) (7) در مجازات ناقضان شریعت خدا، برای او کفاره فراهم می‌شود و «شدت خشم» خدا (تثنیه، 13: 17) (8) از قوم اسرائیل دور می‌گردد (اعداد 25: 4).
مجازات هدف کفاره‌ای دیگری نیز دارد که با هدف خشنودی خدا بسیار مرتبط است: جرم و به ویژه ریختن خون، زمین را آلوده می‌کند، «و زمین را برای خونی که در آن ریخته شود کفاره نمی‌توان کرد، مگر به خون کسی که آن را ریخته باشد» (اعداد، 35: 33). نجاست باید پوشانده شود، زیرا لازمه‌ی مقدس بودن زمین این است که «اردوگاه تو مقدس باشد» (تثنیه، 23: 14) (9)، مبادا که خدا «چیز پلید» را که در آنجا رخ می‌دهد «ببیند» (همان).
با این همه، جنبه‌ی دیگری نیز در مجازات قصاص مرگ برای جرم قتل نمود دارد، چنان که در آغاز [آفرینش] بیان شده است: «هر که خون انسان ریزد خون وی به دست انسان ریخته شود؛ زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت» (پیدایش، 9: 6). کشتن انسان که به صورت خدا آفریده شده، بی‌حرمتی به خدا است و کشتن قاتل یگانه کفاره‌ای است که خدا می‌پذیرد، همچنین، گویا لازم است که با کشتن قاتل قوم اسرائیل از خون بی‌گناهان پاک شود (تثنیه، 19: 13) تا خون بی‌گناه برای همیشه بر زمین و برگردن قوم نماند (رک: تثنیه: 21: 9؛ 19: 10)؛ و به این دلیل است که قاتل باید حتی از مذبح خدا بیرون کشیده و کشته شود (خروج، 21: 14).
مجازات قصاص به معنای دقیق کلمه نشان دهنده‌ی هدف اساسی آن است، یعنی جبران ظاهری وضعیتی که در پیش موجود بوده، (10) با وارد آوردن همان صدمه‌ای به مجرم که وی بر دیگری تحمیل کرده (لاویان، 24: 20) و با رفتار کردن با او آن گونه که با دیگری رفتار کرده است (لاویان، 24: 19). مقصود از این نوع از ضمانت اجرا، که در آن خصوصیت و میزان مجازات دقیقاً با خصوصیت و میزان جرم متناسب است، آن است که عدالت دقیق و کامل را ارائه کند. در واقع، برخی از حقوق‌دانان تلمودی با تأکید بر اینکه این نوع از «عدالت دقیق» به ناچار بی‌عدالتی اجتناب‌ناپذیری را در پی دارد، الغای مجازات قصاص را جز برای قتل عمد توجیه می‌کردند. (11) با آنکه ایشان قصاص را درباره‌ی جرم قتل عمد ملغا ندانستند، خواه به دلیل بسیاری از احکام صریح کتاب مقدس مبنی بر اینکه قاتل باید کشته شود (به ویژه اعداد، 35: 31) و خواه برای حفظ اثر بازدارندگی مجازات مرگ، بسیاری از ایشان اعتقاد داشتند که قاضیان باید هر چه در توان دارند به کار برند تا مانع از صدور حکم مجازات مرگ شوند؛ (12) برای مثال، با بازجویی بسیار دقیق و طولانی مدتِ شاهدان باعث شوند که ایشان خود یا یکدیگر را در برخی از جرئیات انکار و تکذیب کنند، (13) و بدین‌ترتیب، گواهی آنان را اعتمادناپذیر بگردانند. آنگاه هشدار داده شد که خودداری از اجرای مجازات اعدام به افزایش جرم و خون‌ریزی می‌انجامد. (14) ابن‌میمون در تفسیر بحث‌های تلمودی می‌گوید که گرچه درست است که دادگاه‌ها باید هماره [کاملاً] متقاعد شوند که دلایل مجرمیت موثق و موجه‌اند، به محض اینکه این گونه متقاعد شدند، باید حتی برای هزار نفر، در هر روز، حکم اعدام صادر کنند، اگر قانون (تورات) این مجازات را مقرر کرده باشد. (15)
متداول‌ترین هدف مجازات در کتاب مقدس «دور کردن بدی از میان خود» است (تثنیه، 17: 7، 12؛ 19:19 ؛ 21: 21؛ 22: 24؛ 24: 7). با آنکه این گونه «دور کردن» در کتاب مقدس فقط برای مجازات اعدام به کار رفته است (که در حقیقت تنها وسیله‌ی کاملاً مؤثر نابودی است) اصلی که مبنای نابودی بدی است، و با اصلِ مبنایِ نابودی بدکار متفاوت است (مزامیر، 104: 35) (16)، (17) نظریه‌ای را در مجازات مطرح می‌کند که اعتبار عام دارد و درباره‌ی تمام ضمانت اجراهای کیفری قابل اعمال است.
این بدان معنا است که عمل مجازات چندان متوجه‌ی فرد مجرم نیست، که خود وی نیز به ناگزیر قربانی آن است، بلکه بیشتر نشانه‌ی تنفر و نارضایی از آن شیوه‌ی خاص رفتار است. اگر اَنگِ شایستگی و بایستگیِ مجازات قضایی بر رفتار زده شود، این رفتار ممنوع و مطرود می‌گردد.
به همین نحو، مجازاتی که بر مجرم تحمیل می‌شود چندان‌که برای ارعاب و بازداشتن دیگران است، به خاطر خود مجرم نیست: تا تمامی قوم بشنوند و بترسند (تثنیه، 17: 13- عالم نافرمان؛ 19: 20 – شهادت دروغ؛ 21: 21 – پسر سرکش).
از دیدگاه سیاست اجرای قانون کیفری، هدف بازدارندگی مجازات در حقوق یهود مهم‌ترین هدف است: فرض بر این است که مردمی که می‌شنوند و می‌بینند که شخصی برای ارتکاب جرم به شدت مجازات می‌شود، از ارتکاب آن جرم و پذیرش خطر چنین مجازاتی می‌ترسند (آنان «بعد از آن مثل این کار زشت در میان شما نخواهند کرد» – تثنیه، 19: 20). همین است دلیل این حکم خاص که مجرم پس از کشته‌شدن باید به دار کشیده شود (تثنیه، 21: 22)، تا مردم اعدام را به گسترده‌ترین و چشم‌گیرترین شکل ممکن ببینند؛ اما توجه شود که جسد باید پیش از فرا رسیدن شب از دار پایین آورده شود؛ «زیرا آن که بر دار آویخته شود ملعون خدا است» (18) و زمین را نجس می‌کند (تثنیه، 21: 23) – و هیچ مصالحه‌ای برای شیوه‌های اجرای قانون نمی‌تواند از بی‌حرمتی به خدا که درکشتن و به دار کشیدن یک انسان است بکاهد.
این اصل علاوه بر اینکه عموم مردم را [از ارتکاب جرم] باز می‌دارد، که در جرم‌شناسی جدید به آن اصلِ «پیش‌گیری عام» می‌گویند، اصل «پیش‌گیری خاص» نیز هست، یعنی فرد مجرم را نیز از ارتکاب جرایم دیگر، که در حقوق یهودی آمده، باز می‌دارد. گفته‌اند که تحمیل مجازات اعدام بر مجرمانی مانند پسر سرکش (تثنیه، 21: 18 – 21)، عالم نافرمان (تثنیه، 17: 12)، آدم‌ربا (خروج، 21: 16)، و سارق (خروج، 22: 2) (19) بدین دلیل موجه است که آنان قاتل بالقوه‌اند؛ (20) و به جای آنکه آنان جان انسان‌های بی‌گناه را بگیرند، باید خود ایشان را نابود کرد.
قاعده‌ی دیگری نیز روشن می‌کند که حقوق‌دانان تلمودی براثر بازدارنده‌ی مجازات بر خود فرم مجرم بسیار اهمیت می‌داده‌اند؛ این قاعده چنین است: اگر معلوم شود که مجازات اثر بازدارنده‌ی مفیدی بر مجرم نداشته و او بارها همان جرم یا جرایم مشابهی را مرتکب شده است، باید به زندان افکنده شود و «غذایش نان جو باشد تا شکمش بترکد». (21)
همچنین اصلاحگران حقوق تلمودی مجازات قضایی تازیانه را جانشین مجازات الاهی [کارِت]، که هماره تهدیدآمیز است، کردند، و توضیح دادند که هرکس به مجازات قضایی [تازیانه] تن در دهد، دیگر با مجازات الاهی روبه‌رو نمی‌شود. (22) آنان تا بدانجا پیش رفتند که مقرر کردند که حتی اگر خود خدا به صراحت اعلام کرده باشد که یک مجرم «بی‌گناه» نیست، ولی وی از خشم خدا رهایی یابد (خروج، 20: 7؛ تثنیه، 5: 11)، مراجع قضایی به اجازه‌ی خود تورات مجازند برای پاک کردن وی، تازیانه‌اش بزنند: اگر خدا او را پاک نکند، دادگاه می‌تواند چنین کند. (23)
میزان مجازات باید همیشه با شدت جرم از یک سو، و در خور ملامت بودن فرد مجرم از سوی دیگر، متناسب باشد: «موافق [مقدار] شرارتش» (تثنیه، 25: 2). اصلاحگران حقوق تلمود حتی در اینجا نیز سببی برای افزودن عوامل مخففه [ی مجازات] یافتند: آنان «شرارت» را به عنوان ملاک [تعیین] میزان مجازات تفسیر کردند، به گونه‌ای که شامل توانایی جسمی مجرم برای تحمل مجازات نیز می‌شود. (24) در موارد چندی، قباحتِ خاص جرم به صراحت به عنوان دلیل مجازات‌های سنگین مطرح شده است (مانند «چون که [آن زن] در اسرائیل قباحتی نموده است» – تثنیه، 22: 21؛ «این قباحت است» – لاویان، 20: 14)؛ و در دوران پساتلمود، تحمیل مجازات‌های شدید (مانند اعدام) هماره با تأکید بر شدت جرم خاص و خطر عمومیِ آسیبی که در نتیجه‌ی آن به وجود آمده بود توجیه می‌شد.
ابن‌میمون مقرر می‌دارد که شدت و میزان مجازات باید [با توجه به این امور] معین شود: نخست، شدت جرم: هر چه شرارت و آسیبی که جرم ایجاد کرده است بزرگ‌تر باشد، مجازات باید شدیدتر باشد؛ دوم، فراوانی جرم، هر چه جرم فراوان‌تر و شایع‌تر باشد، مجازات باید شدیدتر باشد؛ سوم، وسوسه‌ی جرم: هر چه شخص راحت‌تر به ارتکاب جرمی وسوسه شود و ایستادگی در مقابل این وسوسه برایش مشکل‌تر باشد، مجازات باید شدیدتر باشد؛ و چهارم، پنهانی بودن جرم: هرچه کشف جرم و دستگیری مجرم دشوارتر باشد، ضرورتر است که مجرمان بالقوه را با مجازات‌های شدیدتری از ارتکاب آن بازداشت. (25)

در قالب استقلال [قضایی] یهودیان
در دوره‌ی استقلال [قضایی] یهودیان مجازات‌های بسیار متنوعی بر بزهکاران قابل اعمال بود، از جمله، جزای نقدی، حبس، حِرِم [=طرد] و – بسیار به ندرت – مجازات اعدام؛ این مجازات‌ها براساس احکامی که بِت دین به امر جامعه یا حِورا (26) صادر می‌کرد اعمال می‌شدند. [دادگاه‌های یهودی] در قرون وسطا به مجازات‌های جدید و بی‌سابقه‌ای متوسل شدند؛ این مجازات‌ها گاهی برای جرایمی بود که در حقوق تلمودی پیش‌بینی نشده بودند. این تحول به ویژه در اسپانیای اسلامی و مسیحی آشکار بود.
مجازات اعدام در اسپانیا به طور علنی و با اجازه‌ی مقامات دولتی اعمال می‌شد، و در دیگر کشورها در مواردِ اندک و تا حدودی مخفیانه صورت می‌گرفت؛ مجازات مرگ عمدتاً برای جاسوسان حفظ شد؛ این مجازات با کمک و غالباً با تشویق همان مقاماتی اِعمال می‌شد که [جاسوسان دیگران را] در نزدِ خود آنان متهم کرده بودند. شیوه‌ی اعدام معمولاً به همان صورتی بود که در کشور میزبان مرسوم بود، مانند قطع کردن رگ دست، غرق کردن، خفه کردن یا سنگسار. از برخی از قواعد تلمودی حاکم بر شهادت چشم‌پوشی شد. در سال 1380 یهودیان کاستیل (27) از حق اِعمال مجازات اعدام محروم شدند. دیگر مجازات‌های بدنی – نیز عمدتاً در اسپانیا – عبارت بودند از بریدن و مُثله کردن اعضا (عمدتاً برای جرایم جنسی)، بریدن گوش و بینی، بریدن زبان (در مورد جاسوسان)، درآوردن چشم‌ها، تراشیدن موی سر و ریش، و شلاق. تازیانه متداول‌ترین مجازات بود، به ویژه در سرزمین‌هایی چون آلمان که مجازات اعدام اِعمال نمی‌شد. دو نوع مجازات شلاق وجود داشت: 39 ضربه که کتاب مقدس مقرر کرده است، و مجازات تازیانه با صلاحدید [دادگاه] حاخامی که ممکن بود شدید یا بسیار خفیف باشد و هدف آن به تحمیل درد و رنج، که بیشتر شرمساری علنی بود. در بابل، کسی را که این گونه مجازات می‌شد، در محل دادگاه روی نیمکت می‌خواباندند و دست و پایش را می‌بستند. مجازات نمادین در درگاه کنیسه بین نماز روزانه در بعدازظهر و غروب مرسوم‌تر بود. تراشیدن موی سر و ریش، که از قطع عضو ترسناک‌تر بود، عمدتاً درباره‌ی ضرب و جرح، زنا با زن شوهردار، یا زنا با یک دختر غیریهودی به کار می‌رفت.
شدیدترین مجازات اجتماعی عبارت بود از مجازات حِرِم، که با شیوه‌ی «تدفین الاغان»، یعنی به خاک‌سپاری در نزدیکی دیوار گورستان، و به دور از گور افراد محترم، همراه می‌شد. مجازات دیگری که در اسپانیا و لهستان – لیتوانی بسیار مرسوم بود، عبارت بود از اخراج از شهر و حتی از کشور برای یک دوره‌ی معین یا به طور دائم. گاهی همه‌ی اعضای خانواده‌‌ی فرد نیز با وی تبعید می‌شدند. این مجازات در این موارد اعمال می‌شد: درباره‌ی مظنونان به قتل عمد که فقط یک شاهد بر آنان گواهی داده بود، برای ضرب و جرح منجر به مرگ، برای تنبیه بدنی همسر، زنا، سرقت، و جعل.
شورایِ اجتماعیِ یهودیانِ سفاردی در هامبورگ معروف به مَهَماد (28) مجرمان اخلاقی یا مالی را به مدت چند سال به آمستردام یا جای دیگری تبعید می‌کرد. جامعه‌ی یهودی آلمان معمولاً قماربازان و مرتکبان جرایم مشابه را از کنیسه‌ی محلی طرد می‌کرد. گاهی مقرر می‌شد که یک ورشکسته به مدت سه سال در پشت المِمَر (29) بنشیند. به زنی که به دوستش افترا زده بود، امر می‌شد که محل نشستن خود را در جایگاه زنان در کنیسه مرتباً تغییر دهد. مجازات‌های متنوعی شامل از دست دادن لقب یا حیثیت اِعمال می‌شد. یهودیان اشکنازی برای توهین به یک همتای یهودی، خاطی را از لقب مورِنو (30) یا حاوِر (31) محروم می‌کردند. حق دعوت شدن به قرائت تورات در موارد خاصی سلب می‌شد. غالباً در همه‌ی کنیسه‌ها اعلام می‌شد که به فلان شخص، به دلیل [ارتکاب] جرم مشخصی نمی‌توان به عنوان یک شاهد یا سوگند خورنده اعتماد کرد.
مجازاتی که رسماً اعمال می‌شد مانند مجازاتی بود که افرادی که می‌خواستند برای گناهانشان کفاره دهند بر خود تحمیل می‌کردند. اشکنازی‌های حسیدی (32)، به ویژه العازار بن‌یهودا (33) اهل وُرمز (34)، نظام کفاره‌ی مفصل و سخت‌گیرانه‌ای، به نام تِشووَت هَمیشقال (35)، ایجاد کردند.
در طی قرون وسطا و اوایل دوران جدید، مجرمانی مانند مادرانی که در خواب باعث خفگی کودک خود می‌شدند، افرادی که سهواً [کسی را] می‌کشتند، یا اشخاصی که مخفیانه مرتکب گناهان جنسی می‌شدند از ربی می‌خواستند تا کفاره‌های سختی را بر آنان اعمال کند که شامل اعتراف عمومی و بدنام‌سازی خود بود.
منع از مشارکت در خدمت‌های دینی و اجتماعی و منع از استفاده از این خدمات مجازات شدیدی تلقی می‌شد. به علاوه، گناه کار ممکن بود که از برخی حقوق شهروندی مانند عضویت در انجمن عمومی یا حق رأی محروم شود. زیانبارترین محرومیت از نظر اجتماعی و اقتصادی – به ویژه در اروپای شرقی – طرد از حِورا [= انجمن] به وسیله‌ی قاهال (36) [=جامعه] بود؛ زیرا طرد از یک جمعیت ممکن بود به معنای از دست دادن اسباب امرار معاش نیز باشد. قاهال به ویژه درباره‌ی کارمندان خود و دیگر مأموران اجتماعی سخت‌گیر بود. یک بَدحال (37) («دلقک») از اجرای برنامه در مراسم ازدواج منع می‌شد و نوازندگان حق نداشتند آثار خود را در روزهای تعطیل رسمی عرضه کنند. قاهال سلاح‌های بسیار جدی‌تری بر ضد کسانی که همکاری نمی‌کردند در اختیار داشت: مالیات‌های گزاف، به کارگیری مکرر سربازان، و، در روسیه در طی درگیری‌های ایالتی، احضار پسران به خدمت نظامی. جزای نقدی و مصادره‌ی اموال بسیار متداول بود.
با ضعیف شدن استقلال یهودیان در دوران جدید، این مجازات‌ها، در مراحل مختلفی در کشورهای گوناگون، منسوخ و ناکارآمد شدند.

پی‌نوشت‌ها:

1.Isaac Levitats؛ حقوقدان یهودی و از نویسندگان مدخل‌های حقوقی و نیز ویراستار قسمت «تاریخ دوره‌ی استقلال و نهادهای اجتماعی یهودی» در دایرهالمعارف جودائیکا. برخی از تألیفات وی چنین است:
-The Jewish Community in Russia, 1772-1844 (1943);
-Jewish Boards of Education in America (1952).
2.این نوشته ترجمه‌ای است از:
Haim Hermann Cohn and Isaac Levitats, “Punishment”, Encyclopaedia Judaica, v. 13, pp. 1386-90.
3.«پس اوامر مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورید… و نام قدوس مرا بی‌حرمت مسازید.»
4.«زیرا هر که این کارها را کند نزد خداوند مکروه است.»
5.«زیرا مردمان آن زمین که قبل از شما بودند جمیع این فجور را کردند و زمین نجس شده است…»
6. «مقدس باشید، زیرا که من یهوه، خدای شما، قدوس هستم.»
7.«زیرا که برای خدای خود غیور شد و [با کشتن مجرمان] به جهت بین‌اسرائیل کفاره نمود.»
8. در تَنَخ: آیه‌ی 18.
9.در تَنَخ: آیه‌ی 15.
10. status quo ante
11.BK 84a.
12.Cf. Mak. 1:10.
13.Mak. 7a.
14.Mak. 1:10.
15.Cf. Maim., Comm. Mishna, Mak. 1: 10.
16. «گناهکاران از زمین نابود گردند و شریران دیگر یافت نشوند…»
17. Ber. 10a .
18.در تَنَخ: «زیرا بالای دار ماندن او اهانت به خدا است.»
19. در تَنَخ: آیه‌ی 1.
20.رک: ابن‌میمون، دلاله الحائرین، 3: 41.
21. Sanh. 9:5.
22.Mak. 3:15.
23.Shevu. 21a.
24.Cf. Maim., Comm. Mak. 3:10 and Yad, Sanhedrin 17: 1.
25.ابن‌میمون، دلاله الحائرین، 3: 41.
26. hevrah؛ «انجمن اخوت مقدس»؛ نهادی که در جامعه‌ی سنتی یهودی مرسوم بوده است. م.
27.Castile
28. Mahamad؛ در یهودیت سفاردی، نامی است که به هیئت اجرایی یا امنای جماعت کنیسه داده شده است. م.
29. almemar؛ سکویی در کنیسه که میز قرائت تورات بر آن قرار می‌گیرد. م.
30. Morenu؛ به معنای «معلم ما»؛ لقبی که به ربی‌های برجسته داده می‌شد. م.
31. haver؛ «حِبر، معاشر»؛ لقبی برای دانشمندان حاخامی. م.
32. Hasidei Ashkenaz؛ «پارسایان آلمانی»، جنبشی دینی در قرون وسطا در آلمان. م.
33. Eleazar b. Judah
34. Worms؛ شهری در غرب آلمان. م.
35. teshuvat ha-mishkal
36. Kahal
37.badhan
منبع مقاله :
سلیمانی، حسین؛ (1384)، عدالت کیفری در آیین یهود، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید