ادبیات و خاستگاه تاریخى مکتب قبّاله (1)

ادبیات و خاستگاه تاریخى مکتب قبّاله (1)

نویسنده:فروزان راسخى

در میان سنتهاى عرفانىِ ادیان ابراهیمى، شاید بتوان گفت که سنت عرفانى قبّاله[1] ناشناخته ترین آنهاست. تجربه عرفانى اهل قبّاله و ادبیات مربوط به آنان هنوز هم کاملا بر اهل تحقیق روشن نگشته است. سنت قبّاله سالیان متمادى از طرف متولّیان سنتىِ دین یهود ممنوع شمرده مى شد و روحانیون خاخامها مطالعات مربوط به آن را بدعت آمیز تلقى مى کردند. عاقبت پس از رهایى از قید ممنوعیت و انحصار در دست خواص، نفوذ و معناى واقعى این سنت عرفانى آشکار گشت. متأسفانه مقدار معتنابهى از ادبیات اهل قباله ترجمه نشده است; و آگاهى ما از آموزه ها و روشهاى این سنت عرفانى محدود و مبهم است. گویا مقدر است که برخى از مطالب آن همچنان در دست خواص باقى بماند. البته این امر از دیدگاه عرفانى خاصّى موجّه است.
کلمه «قباله» از لحاظ لغوى به معناى سنت است، که به ویژه ما را به سنت عرفان یهودى ارجاع مى دهد. این کلمه تا قرن دوازدهم میلادى اهمیت چندانى پیدا نکرد، امّا پیش از آن، جریانات عرفانى اى در درون یهودیت وجود داشت که مى توان آنها را نیز جریانات قباله اى خواند; چرا که حاوى اصول اساسىِ مرامى هستند که نتیجتاً همان مکتب قباله شد. از این رو، در ادبیات عرفانى یهود، بین آثار عرفانى اى که پیش یا پس از قرن دوازدهم نوشته شده اند، هیچ فرقى نیست.
تفاوت عرفان یهود و دین یهود شبیه تفاوتى است که بین دین و عرفان اقوام دیگر دیده مى شود. عرفان را مى توان بسط و تفصیل دیدگاههاى سنتى دینى دانست. عرفان سعى مى کند به باطن اصول عقاید رسمى و سنتى نفوذ کرده و از آن فراتر برود; تا نیازهاى افراد خاصى را که مى خواهند به تجربه مستقیم الوهیت ـ بدون وساطت گروه مشخصى از مفسران و متولیان رسمى دین ـ دست یابند، ارضا کند. تعداد این افراد و تکرّر ظهورشان در تاریخ و استقامتشان در این راه، همگى مؤید این نکته است که عرفان قوّتش را از نقص و کمبودهاى شریعت گرایىِ محض مى گیرد. گویا عرفا خلأهایى را که در کالبد فرسوده سنت دینى وجود دارد، پر مى کنند.
قباله، که عصاره بنیادین تفکر عرفانى یهودى است، با اعتقاد به عناصر ذیل، از یهودیت خاخامى (فقیهانه یا قشرى) بازشناخته مى شود:
1. اهل قباله معتقدند که خداى آفریننده در کتاب مقدس، خدایى محدود است که در درجه دوم است; و تابع خدایى والاتر ـ که نامحدود و ناشناختنى است، (En – Sof) ـ قرار مى گیرد.
2. نیز مى گویند جهان ناشى از خلق از عدم نیست، بلکه ناشى از عملى پیچیده توسط صفات فیضان یافته ازEn – Sof، یعنى Sefirothاست.
3. Sefiroth پلى است که جهان محدود را به خداى نامحدود مربوط مى کند.
دو انشعاب عمده در مکتب قبّاله به وقوع پیوست: قبّاله نظرى و قبّاله عملى. شاخه نظرى عمدتاً به ملاحظات فلسفى مى پردازد; حال آن که شاخه عملى بر ارزش عرفانىِ کلمات و حروف عبرى تأکید مى کند.
براى آشنایى با مکتب قبّاله شرح کوتاهى از ادبیات سنّت خاخامى نیز لازم است. امّا چون ادبیات سنت خاخامى در مقاله اى با عنوان «سیر تکوّن تلمود»، به قلم باقر طالبى دارابى، در مجله هفت آسمان (سال اول، شماره 2، ص163ـ184) مورد بررسى قرار گرفته است، از بررسى آن صرف نظر مى کنیم و مستقیماً به ادبیات سنت عرفانى یهود مى پردازیم.

ادبیّات عرفانى دین یهود

الف) ادبیات عرفان مِرْکَبَه (Merkabah)

کهنترین شکل شناخته شده ادبیات قباله اى را در سنت عرفاى مِرْکَبَه مى توان یافت. این عرفا دلمشغول مِرْکَبَه یا تخت ارابه خدا هستند و معتقدند که مى توانند با صعود، یا در بعضى از موارد نزول، از طریق راهروهاى آسمانى بدان برسند. در دوره معبد دوم (538 ق. م. ـ 70م) آموزه اى باطنى مربوط به باب اول سِفرْ تکوین و باب اول کتاب حزقیال نبى رایج بود. بیانات عقیدتى این مکتب به زودى به صورت پراکنده منتشر گشت. برخى از آنها به صورت رساله هاى موجزى بودند که پیکره کامل آنها نشان مى داد که فقط بخشى از یک محصول حجیم اند. آنچه به دست ما رسیده است، محصول کار مؤلفانى است که در زمانى بین قرون پنجم و ششم میلادى زندگى مى کردند. بزرگترین بخش این رساله ها، کتابهاى هخالوت[2] نامیده مى شوند; و شامل توصیفاتى از قصرها و راهرو (هخال)هاى آسمانى اند، که عقیده بر این است که عارف در راه خود به سوى مرکبه، از آنها مى گذرد. مهمترینِ این کتابها هخالوت بزرگتر و هخالوت کوچکتر است. سخنگوى اصلى در رساله هایى که تحت مقوله عامّ هخالوت کوچکتر قرار مى گیرند، خاخام آکیبا (Akiba) است و به نظر مى آید که این بخش از هخالوت بزرگتر کهنتر باشد.
تأکید اصلى در این رساله ها بر صعود عارف در سلوکش به سوى راهروهاى آسمانى است. آنها که تحت مقوله عامّ هخالوت بزرگتر قرار مى گیرند، سفر عارف را از طریق هفت قصرى که در زیر هفت آسمان است توصیف مى کنند; هفت آسمانى که او باید در سیرش به سوى مرکبه از آنها عبور کند. این آثار نیز شامل توصیفات مفصّل از اسامى رمزى و مُهرهایى است که سالک باید با خود یا در ذهن خود داشته باشد. اینها ضمانت کننده انتقال مطمئن به سلامتِ او از طریق راهروهاى آسمانى است. هر مرحله اى از این صعود اقتضاى مهرى متفاوت و نامى مقدس را دارد که با آن مى توان به جنگ شیاطینى رفت که در کنار هر دروازه ایستاده اند. در این مجموعه ادبى است که آخرین مراحل پرواز عارف به سوى بالا شرح داده شده است. آن جا توصیفاتى مى یابیم از آنچه عارف باید انتظار مواجهه با آن را طىّ عبور از دروازه هاى ششم و هفتمِ این راهروها داشته باشد. اکثر این توصیفات به صورت مباحثاتى است که معتقدند بین دروازه بانِ این راهرو و سالک صورت گرفته است. سخنگوى اصلى در رساله هاى هخالوت بزرگتر، خاخام اسماعیل است.
یکى از معروفترین و آشناترین کتابهاى هخالوت، کتاب اخنوخ[3] است. این کتاب شامل داستانهایى درباره اخنوخ (ادریس) است، که بنابه نقل، پینه دوز بود. از آن جا که زندگى اش را وقف عبادت و تقوا پیشگى کرد، خدا او را به آسمانها برد; همان جا که به اوّلین صف فرشتگان عروج کرد و خودش به صورت فرشته اى به نام شاهزاده دنیا (Metatron) درآمد; فرشته اى با گوتنى از آتش، مژگانى از نور و چشمانى از مشعلهاى برافروخته.
کتاب دیگرى که در سنت عرفان مرکبه جاى مى گیرد، مکاشفات ابراهیم[4] است. این اثر گزارشى است از این که چگونه ابراهیم به خودِ مرکبه صعود کرد و صداى خدا را شنید که به او دستور مى دهد که بیشتر صعود کند.
ادبیات عرفاى مرکبه وسیع است، امّا اکثر آن هنوز منتشر نشده و تنها بخشى اندک از آن ترجمه شده است. اگر کار طبع و نشر این ادبیات به پایان رسد دانش ما از عرفان یهود وسعت خواهد یافت.[5]

ب) ادبیات قباله

1) کتاب آفرینش (Sefer Yetsirah)

بسیارى از پیروان قباله این کتاب را سنگ بناى مکتب خود تلقّى مى کنند، که بدون آن نمى توان به رازهاى مکتب قباله پى بُرد. کتاب آفرینش یکى از کتابهایى است که از Maaseh Bereshithـ روش باطنى اى که به نظریه هاى مربوط به پیدایش جهان و جهانشناسى مى پردازد ـ سر زد. سنّت کهن خاخامى مى دانست که چنین اطلاعاتى براى عوام نیست و کمال مطلوب آن است که این اطلاعات از استاد به شاگرد، به صورت شفاهى، منتقل شود. این ممنوعیت درباره کتاب آفرینش اعمال شده بود، زیرا مطالب گنوسى اى که در آن بود، اگر به صورت غلط نقل مى شد، مى توانست بدعت آمیز باشد.[6] زمانِ نوشته شدن مکتوباتى را که شامل سِفِر یِصیرا (کتاب آفرینش) هستند، بین قرن سوم و ششم میلادى دانسته اند. کتاب آفرینش فقط شش فصل دارد; و حتى در کاملترین چاپها هم بیش از 1600 کلمه نیست.
آموزه اى که در آن شرح داده مى شود بر ابراهیم ظاهر شد. پس از آن که او سرشت وحى و انکشاف الهى را دریافت، آن را مکتوب کرد. آن گاه بود که خدا خود را بر وى آشکار کرد; و با او پیمان بست. سنت خاخامى روایت دیگرى دارد: ابراهیم وحى و انکشاف الهى را ننوشت، بلکه به صورت شفاهى آن را به پسرانش منتقل کرد. فصل آخر کتاب آفرینش صریحاً نشان مى دهد که به وجود آمدن این کتاب در نتیجه تجربه اى کشف و شهودى بوده است.
قسمت اول این کشف و شهودِ دو بخشى مربوط به ده سفیرا یا ده شماره است; حال آن که قسمت دوم مربوط به ایجاد الفباى عبرى به عنوان وسیله اى الهى براى آفرینش است، که اساس همه چیز است. پژوهشگر باید این واقعیت را دریابد که کتاب آفرینش به هیچ وجه معرف همه آموزه هاى قباله نیست. در آن هیچ اشاره اى به اصول عمده دیگرِ مکتب قباله، یعنى En-Sof، آدم کادمون[7] نشده است. دقیقتر بگوییم: حتى شامل اشاره به سفیراها، به معناى کامل آن نیست. آنچه در فصل اول آن آمده، بحثى است درباره به کار بردن اعداد، یا آنچه به کار بردن عدد سفیراها شناخته شده است. هیچ اشاره اى به نظام وسیع معانى عرفانى اى که در بسط کامل آموزه سفیروث ظهور کرد نیست.

2) زُهَر یا کتاب شکوه و عظمت (SeferHa-Zohar)

عنوان کامل این کتاب، سِفِرهاـ زُهَر است، که به کتاب شکوه و عظمت ترجمه مى شود. این کتاب متنى معتبر و قابل وثوق است. از لحاظ اهمیت، طىّ قرون بسیارى در کنار تلمود و کتاب مقدس جاى داشت; و تنها متن قباله اى بود که این مقام را از طرف جماعت خاخامى کسب کرد. پژوهش درباره درستىِ انتساب این کتاب به نویسنده آن، توفیق یا انتحال آن، در قرون متوالى دستمایه بحث عالمان بوده است، امّا امروزه کاملا روشن است که نویسنده این اثر ماندگار و شگفت آور همان موسى لئونى قباله گراى اسپانیایى است که ابتدا نسخه هایى از آن را در گودالاجارا[9]، که در قرن دوم میلادى مى زیست، است. این کتاب تفسیرى بر اسفار خمسه موسى است. از این رو، آن را میدراش خاخام شمعون بار یوحاى مى دانند.
چاپهاى منتشر شده زهر مشتمل بر 2500 صفحه اند; و پس از تحقیقات شولم، به کتابها و بخشهاى ذیل تقسیم شده است:
1. بخش بزرگى که بدون عنوان است; مشتمل بر تفسیرهایى بر قطعاتى از تورات.
2. کتاب اخفا (یا: کتاب راز مخفى). این بخش در اصل فقط شش صفحه است و مربوط به تجلّىِ Macroprosopus (سیماىِ عظیم تر) است، که به عنوان رمز هماهنگى پس از برقرارى تعادل در جهان به وجود مى آید. این ماکروپروسوپوس همیشه مخفى است، امّا خود را گسترش مى دهد تا میکروپروسوپوس (Microprosopus) یا سیماى کوچکتر را ببار آوَرَد که، توسط یهوه شناخته مى شود.
3. «مجمع بزرگتر». این بخش شرط و بسط مندرجات فصل قبل و گزارش مباحثى است که خاخام شمعون بار یوحاى با جمعى از شاگردانش داشته است. بیشتر این قسمت به توصیف چهره هاى ماکروپروسوپوس مى پردازد. هیجان وجدآمیزى که به دلیل انکشافهاى الهىِ خاخام شمعون به وجود مى آید، فزونى مى گیرد; تا جایى که سرانجام به ما گفته مى شود که سه تن از شاگردانش در جذبه وجدآمیز جان مى سپارند.
4. «مجمع کوچکتر». این بخش یک دوره تکرار رئوس مطالب «مجمع بزرگتر» است، با نظرپردازى بیشتر درباره سفیراها. در این زمان است که خود خاخام شمعون در جذبه اى وجدآمیز مى میرد; و شش شاگرد بر جاى مى گذارد که زنده مى مانند تا مکاشفات الهى او را ثبت کنند.
5. «مجمع پیش از سخنرانى درباره تورات». این بخش توضیحى درباره وجوه عرفانىِ عبادت است.
6. «هخالوت» یا «قصرهاى نور». این بخش توصیفى از ساختار هفت تالار نور در عرفان مرکبه است، که روح انسان پیش از مرگش یا به هنگام عبادت قلبى آن را درک مى کند.
7. «راز رازها». این بخش به قیافه شناسى، کف بینى و ارتباط روح با بدن مى پردازد.
8. «سخنرانى مرد پیر». در این بخش مردى پیر، که بر الاغى سوار است، با خاخام شمعون درباره آموزه تناسخ بحث مى کند.
9. «سخنرانى آن کودک». در این جا شاگرد جوانى که والدینش او را نادان مى انگارند، به دستور مادرش براى دریافت دعاى خیر از خاخام شمعون نزد او فرستاده مى شود. او مى رود تا فقط براى خاخام رازهاى عمیق تورات را آشکار سازد.
10. «رئیس مدرسه». گزارشى از سفر به درون بهشت است، که برخى از اعضاى مدرسه آن را انجام مى دهند; و شامل سخنرانى رئیس مدرسه درباره سرنوشت روح است.
11. «رازهاى تورات». شامل تفاسیر رایج تمثیلى و عرفانى از قطعاتى از تورات.
12. «قطعات کوچک الحاقى». بحثى عام درباره مباحث مختلف قباله اى.
13. تفسیر غزل غزلهاى سلیمان.
14. «میزان گنج». بحث درباره معناى سِفر تثنیه.
15. «اسرار حروف». این بخش درباره حروف عرفانى اى است که نام خدا را مى سازند.
16. میدراش عرفانى (Midrash ha-ne’elam). شامل بحثى درباره سرشت و سرنوشت روح، همراه با توضیح کلى درباره برخى)از قطعات کتاب مقدس به وسیله علم اعداد.
17. «درباره کتاب روت». تفسیرى بر کتاب روت.
18. «چوپان با ایمان». در این بخش خاخام را در حال بحث با چوپان با ایمان، موسى و الیاسِ پیامبر مى یابیم. در میان متونِ مکمّلِ زُهَر، این بخش بلندترین و رایجترین آنهاست. محتوایش در اصل تفسیرى بر احکامِ نازل شده بر موسى با رگه هاى تمثیلى است.
19. «افزوده هاى نوین زُهَر (Tikkune Zohar)، که تفسیرى بر کتاب اول تورات است.
بخشهاى اول تا هفده به دست موسى لئونى نوشته شده است; و دو بخش آخر، بدست فرد دیگرى به زهر افزوده شده اند.
ادامه دارد …

پی نوشت :

[1]. Kabbalah.
[2]. Hekhaloth Books.
[3]. Book of Enoch، که با ویراستارى و ترجمه دانشمندى سوئدى بنام هوگواودبرگ ( HugoOdeberg) در سال 1928 به چاپ رسید.
[4]. Apocalypse of Abraham، که با ترجمه و ویراستارى باکس (Box) و چارلز (Charles) در 1918 چاپ شد.
[5]. براى مطالعه بیشتر، کتابهاى کوچک، امّا کامل و دقیق جرشوم شولم را درباره عرفان یهودى، عُرَفاى مِرکَبه و سنّت تلمودى ببینید.
[6]. Adam Kadmon.
[7]. Shekhinah.
[8]. Guadalajara.
[9]. Rabbi Simeon bar Yohai.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید