منبع:روزنامه جوان
تقوا از رایج ترین کلمات نهج البلاغه است در کمتر کتابى مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تکیه شده و البته در نهج البلاغه نیز به کمتر معنى و مفهومى به اندازه تقوا عنایت شده است. بى تردید اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است. در زندگى سالم نفى و اثبات سلب و ایجاب ترک و فعل اعراض و توجه توام با یکدیگر هستند. با نفى و سلب است که مى توان به اثبات و ایجاب رسید و با ترک و اعراض مى توان به فعل و توجه تحقق بخشید.
پرهیزهاى سالم و مفید هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین. پس یک روش عملى کورکورانه که نه جهت و هدفى دارد و نه محدود به حدى است قابل دفاع و تقدیس نیست. مفهوم تقوا در نهج البلاغه مترادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم منطقى آن نیست. تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرین هاى زیاد پدید مى آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى رود.
نهج البلاغه تقوا را به عنوان یک نیروى معنوى و روحى که بر اثر ممارست و تمرین پدید مى آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجى دارد و از آن جمله پرهیز از گناه را سهل و آسان مى نماید طرح و عنوان کرده است. « الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار. الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنه .» همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هواى نفس قرار دادن مانند اسب هاى سرکش و چموشى است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسب ها سوارهاى خود را در آتش افکنند. و مثل تقوا مثل مرکب هاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى برند.
در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است. این خطبه مى گوید لازمه بى تقوایى و مطیع هواى نفس بودن ضعف و زبونى و بى شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانى و هواهاى نفسانى است.
انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است که از خود اراده و اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست مى رود. لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است.
«ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لیالیهم و اظمات هواجرهم . تقواى الهى اولیاى خدا را در حمایت خود قرار داده آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دل هاى آنان قرار داده است» تا آنجا که شب هایشان را بى خواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بى آب (به سبب روزه)گردانیده است.
در اینجا حضرت على (ع) تصریح مى کند، تقوا چیزى است که پرهیز از محرمات الهى و همچنین ترس از خدا از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا بلکه نیرویى است روحى و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد. «فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنه و فى غد الطریق الى الجنه .» همانا تقوا در امروز دنیا براى انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر است و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است. در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى که بر روح مى گذارد به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى و احساس تنفر از گناه و پلیدى در فرد به وجود مى آورد. از نظر نهج البلاغه تقوا نیرویى است روحى نیرویى مقدس و متعالى که منشا کشش ها و گریزهایى است کشش به سوى ارزش هاى معنوى و فوق حیوانى و گریز از پستى ها و آلودگى هاى مادى. از نظر نهج البلاغه تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مى دهد و آدمى را مسلط به خویشتن و مالک «خود» مى کند.
تقوا مصونیت است نه محدودیت
در نهج البلاغه بر این معنى تاکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت. بسیارند کسانى که میان مصونیت و محدودیت فرق نمى نهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند به خرابى حصار تقوا فتوا مى دهند. « فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیره معاد و عتق من کل ملکه و نجاه من کل هلکه. همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است.»به انسان آزادى معنوى مى دهد یعنى او را از اسارت و بندگى ،هوا و هوس آزاد مى کند رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مى دارد و به این ترتیب ریشه رقیت ها و بردگى هاى اجتماعى را از بین مى برد. مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند هرگز زیر بار اسارت ها و رقیت هاى اجتماعى نمى روند.