خودسازی و پیمودن راه کمال کار سهل و ساده ای نیست. بلکه بسیار مهم و دشوار است و موانعی در این راه وجود دارد که انسان مرید، باید در بر طرف ساختن آنها جهاد کند وگرنه به مقصد نخواهد رسید.
مانع اول عدم قابلیت
بزرگترین مانع خودسازی و نیل به مقام قرب الهی، عدم قابلیت نفس مرید است. دلی که در اثر ارتکاب گناه آلوده و تاریک شده نمی تواند مرکز تابش انوار الهی باشد. وقتی قلب انسان در اثر گناه جایگاه و مرکز فرماندهی شیطان شد، فرشتگان مقرب الهی چگونه می توانند در آن فرود آیند؟!.
حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: وقتی انسان مرتکب گناه شد یک نقطه سیاه در قلبش پیدا می شود، پس اگر از گناه توبه کرد نقطه سیاه محو می گردد، و اگر همچنان به معصیت ادامه داد، نقطه سیاه نیز تدریجاً بزرگ می شود تا اینکه بر مجموع قلب غلبه نماید. در این صورت هرگز به فلاح و رستگاری نخواهد رسید.[1]
قلب گناهکار واژگون است و برخلاف مسیر حرکت می کند چگونه می تواند به سوی مقام قرب حرکت کند و افاضات و اشراقات الهی را بپذیرد؟! بنابراین، بر انسان مرید فرض و واجب است که در آغاز در تزکیه و تهذیب نفس خویش از گناهان بکوش، آنگاه وارد ریاضت و ذکر شود. وگرنه سعی در تلاش او در ذکر و عبادت، مقرب او نخواهد شد.
مانع دوم، تعلقات دنیایی
یکی از موانع بزرگ این خودسازی، تعلقات مادی است، مانند علاقه به مال و ثروت، علاقه به همسر و فرزند، علاقه به خانه و اسباب زندگی، علاقه به جاه و مقام و ریاست، علاقه به پدر و مادر و برادر و خواهر و حتی علاقه به علم و دانش. این قبیل تعلقات، انسان را از حرکت و هجرت و سلوک باز می دارند.
قلبی که با محسوسات انس گرفته و شیفته و دلباخته آنهاست چگونه می تواند از آنها دست بردارد و به عالم بالا سیر و صعود نماید؟ دلی که جایگاه امور دنیوی است کجا می تواند مرکز تابش انوار الهی باشد؟ به علاوه بر طبق احادیث، حبّ دنیا ریشه تمام گناهان است و انسان گناهکار نمی تواند به مقام قرب الهی صعود نماید.
جابر می گو ید: خدمت امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ رسیدم پس به من فرمود: ای جابر! محزون و مشغول القلب هستم.
عرض کردم: فدایت شوم، اشتغال و حزن شما در اثر چیست؟.
فرمود: هر کس که دین صاف و خالص خدا در قلبش داخل شود از غیر خدا دلش فارغ خواهد بود. ای جابر! دنیا چیست و چه ارزشی دارد؟ آیا جز لقمه ای که می خوری و لباسی که می پوشی یا زنی که با او ازدواج می کنی، چیز دیگری است؟ ای جابر! مؤمنین به دنیا و زندگی در آن، اعتماد نمی کنند و از ورود به جهان آخرت خود را در امان نمی بینند. ای جابر! آخرت سرای جاویدان و دنیا محل مردن و گذشتن می باشد، لیکن اهل دنیا از این امر غافل هستند، گویا مؤمنین هستند که اهل فقاهت و تفکر و عبرت می باشند. آنچه به گوششان می رسد آنها را از ذکر خدا باز نمی دارد و رؤیت زر و زیور دنیا آنها را از ذکر خدا غافل نمی سازد. پس به ثواب آخرت می رسند چنانکه بدین آگاهی دست یافته اند.[2]
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: انسان شیرینی ایمان را نمی چشد جز وقتی که به آنچه می خورد بی اعتنا باشد.[3]
بنابراین، بر سالک لازم است که این علاقه ها را از دل خویش خارج سازد تا هجرت و حرکت به سوی مقامات عالی برایش امکان پذیر باشد. فکر و ذکر امور دنیا را از قلب خویش بیرون براند تا یاد خدا جایگزین آنها گردد.
لازم به یاد آوری است که آنجه مذموم است، دلبستگی و علاقه به امور دنیوی است، نه خود آنها. انسان سالک مانند سایر انسانها برای ادامه زندگی نیاز به غذا و لباس و مسکن و همسر دارد و برای تأمین آنها ناچار است کار کند.
برای بقاء نسل باید ازدواج کند. برای اداره زندگی اجتماعی ناچار است مسؤلیت اجتماعی بپذیرد، و به همین جهت در شرع مقدس اسلام از هیچکدام اینها مذمت نشده بلکه با قصد قربت همه اینها می توانند عبادت محسوب شوند و مقرِب بنده باشند. خود اینها مانع حرکت و سیر و سلوک و یاد خدا نیستند، آنچه مانع حرکت و ذکر است دلبستگی و علاقه به این امور می باشد. اگر این امور هدف زندگی شدند و فکر و ذکر انسان را مشغول داشتند، لازمه اش غفلت از خدا خواهد بود. پول پرستی و زن پرستی و مقام پرستی، مذموم است و انسان را از سلوک باز می دارد نه خود پول و زن و مقام و علم.
مگر پیامبر گرامی اسلام و امیر المؤمنین و امام سجاد و سایر ائمه علیهم السلام کار و کوشش نمی کردند و از نعمتهای الهی برخورد نمی شدند؟ این یکی از مزایای بزرگ اسلام است که برای دنیا و آخرت و کارهای دنیوی و اخروی حد و مرزی قائل نشده است.
مانع سوم، پیروی از هوای نفس
سوّمین مانع، پیروی از هوی و هوس و تمایلات نفسانی است. تمایلات نفسانی همانند دودهای غلیظ، خانه دل را تیره و تار می سازند، و چنین دلی لیاقت تابش انوار الهی را ندارد. هوی ها و هوسها دائماً قلب را به این طرف و آن طرف می کشند و به او فراغت نمی دهند با با خدا خلوت کند و انس بگیرد. شبانه روز در تلاش است خواسته های نفسانی را ارضا کند، کی می تواند از دنیا هجرت کند و به بارگاه قدس الهی پرواز نماید؟ .
خدای سبحان در قرآن می فرماید: از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا باز می دارد.[4]
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفس غلبه کند.[5]
مانع چهارم، پر خوری
یکی از موانع پرخوری و شکم پرستی است. شخصی که شبانه روز تلاش می کند غذاهای خوب و لذیذ تهیه کند و شکم را از انواع غذاها انباشته سازد، چگونه می تواند با خدای خویش خلوت کند، با او انس بگیرد و راز و نیاز کند. انسان با شکم انباشته از غذا چگونه می تواند حال عبادت و دعا داشته باشد؟ کسی که لذتش را در خوردن و آشامیدن می داند، کی می تواند طعم لذت مناجات را بچشد؟ و به همین جهت اسلام از پرخوری مذمت نموده است.
حضرت صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: شکم در اثر پرخوری طغیان می کند. نزدیکترین احوال بنده به خدا هنگامی است که شکمش خالی باشد، و بدترین حالات وقتی است که شکمش پر باشد.[6]
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: هنگامی که خدا صلاح بنده اش را بخواهد قلت کلام و قلت طعام و قلت خواب را به او الهام می کند.[7]
امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: گرسنگی بهترین کمک برای کنترل نفس و شکستن عادتهای او می باشد.[8]
امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ روایت کرده که خدای متعال در شب معراج به رسول خدا فرمود: یا احمد! کاش شیرینی گرسنگی و سکوت و خلوت و آثار آنها را می چشیدی. رسول خدا عرض کرد: پروردگارا! فایده گرسنگی چیست؟ فرمود: حکمت و حفظ قلب و تقرب به من و حزن دائم و کم خرجی و گفتار حق و بی باکی از اینکه در گشایش باشد یا در سختی.[9]
باری سالک نیز مانند سایر مردم برای زنده ماندن و نیروی عبادت نیاز به غذا دارد اما باید به مقدار تأمین نیازهای بدن غدا بخورد و از پرخوری جداً اجتناب نماید. زیرا پرخوری اسباب کسالت و بی رغبتی به عبادت و قساوت قلب و غفلت از یاد خدا می شود. برعکس کم خوری و گرسنگی موجب سبکی و آمادگی برای عبادت و توجه به خدا می باشد و این موضوع کاملاً مشهود است. انسان در حال گرسنگی از صفای روح و نورانیت و حال خوشی برخوردار است که با شکم پر، اینچنین نخواهد بود. بنابراین بر سالک لازم است به مقدار نیاز بدن غذا میل کند مخصوصاً به هنگام ذکر و دعا و عبادت، گرسنه باشد.
مانع پنجم، سخنان غیر ضروری
یکی از اموری که سالک را از حرکت و نیل به مقصد باز می دارد و مانع خود سازی می شود سخنان بی فایده و غیر ضروری می باشد. خدای متعال به انسان نیروی تکلم داده تا نیازهای خویش را بر طرف سازد، اگر به مقدار نیاز سخن گفت، از این نعمت بزرگ درست استفاده کرده است. اما اگر به سخنان بیهوده و غیر ضروری پرداخت، این نعمت بزرگ الهی را تضییع نموده است. علاوه بر آن، در اثر زیاد حرف زدن و پراکنده گویی، فکرش پراکنده و پریشان می شود و نمی تواند نسبت به خدای متعال توجه کامل و حضور قلب پیدا کند. به همین جهت در احادیث از پرحرفی و سخنان بی فایده مذمت شده است. از باب نمونه:
پیامبر اکرم فرمود: از کثرت کلام بپرهیزید مگر در ذکر خدا. زیرا زیاد حرف زدن، ـ جز ذکر خداـ موجب قساوت قلب می شود، و دورترین مردم به خدا، قلب تاریک است.[10]
پیامبر اکرم فرمود: زبانت را نگهدار که این بهترین هدیه است برای نفس آنگاه فرمود، انسان به حقیقت ایمان نائل نمی شود مگر اینکه زبانش را نگهدارد[11]
امام رضا ـ علیه السّلام ـ فرمود: سه چیز از علائم فهم و فقاهت می باشد بردباری، و علم، و سکوت، و سکوت دری است از درهای حکمت. سکوت موجب محبت می شود و دلیل هر خیری است.[12]
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: وقتی عقل کامل شد سخن گفتن کامل می شود.[13]
بهر حال، بر سالک لازم است زبان خویش را کاملاً کنترل کند و سنجیده سخن بگوید. از ولنگاری و پر حرفی جداً اجتناب کند. در امور دنیا به مقداری سخن بگوید که برای زندگی او ضرورت دارد، و در عوض زبانش را به گفتن ذکر و ورد و مطالب علمی و مطالب سودمند و مفید اجتماعی مشغول بدارد.
استاد بزرگ و عارف ربانی عّلامه طباطبائی رضوان الله علیه می فرمود: من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کرده ام. چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود.
مانع ششم، حب ذات
وقتی سالک، تمام موانع را برطرف ساخت و از همه مراحل گذشت تازه با مانع بسیار بزرگی مواجه می شود و در آن حُب ذات ا ست. تازه متوجه می شود که همه اعمال و حرکات و حتی عبادت هایش از حب ذاتش نشأت می گیرد. عبادت و ریاضت و ذکر و دعا و نماز و روزه اش، به منظور استکمال نفس و پاداش اخروی است که نتیجه اش عاید نفس می شود، چنین عبادتهایی گرچه انسان را به بهشت و ثواب اخروی نائل می گردانند لیکن به مقام شامخ ذکر و شهود و لقاء ارتقاء نخواهند کرد، تا از مقام ذات و حب نفس هجرت نکند جمال بی مثال خدای سبحان را مشاهده نخواهد نمود و تا همه حجابها حتی حجاب نفس را پاره نکند، لیاقت تابش انوار الهی را پیدا نخواهد کرد.
بنابراین، بر انسان سالک لازم و ضروری است که با ریاضت و جهاد، خویشتن را از محدوده حب ذات خارج سازد، حبّ ذات را به حبّ خدا تبدیل نماید و همه کا رهایش را صرفاً برای رضای خدا انجام دهد. اگر غذا می خورد بدان منظور باشد که محبوب ازلی زنده ماندش را خواسته است، و اگر عبادت می کند بدان جهت باشد که خدای را سزاوار پرستش می داند. چنین فردی نه طالب دنیاست نه طالب عقبی، بلکه طالب خداست. حتی کشف و کرامت را نمی خواهد. جز معبود حقیقی مطلوب و منظوری ندارد. اگر از این مرحله دشوار نیز گذشت و حتی شخصیت و هویت خویش را از دست داد می تواند در بساط توحید قدم بگذارد و به مقام شامخ لقاء و شهود ارتقاء یابد و در بارگاه «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» نازل گردد.
مانع هفتم، ضعف اراده
یکی از موانع بزرگ این راه که شاید مهمترین آنها باشد ضعف اراده و عدم قدرت تصمیم گیری است. این مانع انسان را از شروع در عمل باز می دارد. شیطان و نفس امّاره ابتدا سعی می کنند موضوع ریاضت و سیر و سلوک را کوچک و غیر ضروری جلوه دهند. تلاش می کنند انسان را به انجام وظائف صوری، بدون توّجه و حضور قلب، قانع سازند. می گویند: تو وظیفه ای جز انجام این عبادتها نداری، چکار داری با حضور قلب و توجه و ذکر؟! و اگر احیاناً به فکر افتاد، با صدها حیله و نیرنگ او را از اراده باز می دارند، و گاهی موضوع را آنقدر برایش دشوار جلوه می دهند که مأیوس و ناامید گردد.
لیکن انسان مرید باید جلو وسوسه های شیطان و نفس امّاره را بگیرد. با مراجعه به آیات و احادیث و کتب معرفت و اخلاق به ارزش و ضرورت سیر و سلوک و تحصیل حضور قلب و ذکر و شهود واقف گردد. وقتی به ارزش آن پی برد و سعات ابدی خویش را در آن دید بطور جدّی وارد عمل شود، یأس و ناامیدی را بخود راه ندهد و به نفس خویش بگوید گرچه دشوار است لیکن چون سعادت آینده من بدان بستگی دارد باید وارد عمل شوم، که خدای سبحان می فرماید: والذین جاهدوا فینا لنهد ینهم سبلنا[14].
[1] . عن ابی بصیر قال سمعت ابا عبدالله ـ علیه السّلام ـ یقول: اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نکته سوداء فان تاب انمحت و ان زاد زادت حتی تعلب علی قلبه فلا یفلح بعدها ابداً ـ بحار/ج73ص327.
[2] . عن جابر قال: دخلت علی ابن جعفر ـ علیه السّلام ـ فقال: یا جابر! والله انی لمحزون و انی لمشغول القلب، قلت: جعلت فداک، و ما شغلک وما حزن قلبک؟ فقال یا جابر! انّه من دخل قلبه صافی خالص دین الله شغل قلبه عمّاسواه. یا جابر! ما الدنیا و ما عسی ان تکون الدنیا؟ هل هی الّا طعام اکلته اوثوب لبسته او امرأه اصبتها؟ یا جابر! انّ المؤمنین لم یطمئنّوا الی الدنیا ببقائهم فیها و لم یأمنوا قدومهم الّاخره یا جابر! الّاخره دار قرار و الدنیا دار فناء و زوال، و لکن اهل دنیا اهل غفله، وکأنّ المؤمنین هم الفقهاء، اهل فکره و عبره لم یصمّهم عن ذکر الله ما سمعوا بآذانهم و لم یعمهم عن ذکر الله ما رؤا من الزینه ففازوا بثواب الآخره کما فازوا بذلک العلم ـ بحار/ج73ص36.
[3] .قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لا یجد المؤمن حلاوه الایمان فی قلبه حتی لایبالی من اکل الدنیا ـ بحار/ ج73ص49.
[4] . و لا تتّبع الهوی افیظلک عن سبیل الله ـ ص/26.
[5] . قال امیرالمؤمنین علیه السلام: اشجع الناس من غلب هواه ـ بحار/ ج 70 ، ص 76.
[6] . ابوبصیر عن ابیعبدالله ـ علیه السّلام ـ قال: قال لی: یا ابا محمد! ان البطن لیطفی من اکله، و رب ما یکون العبد من الله اذا خفّ بطنه و ابغض ما یکون العبد الی الله اذا امتلأ بطنه ، وسائل 16، ص 405.
[7] . قال امیرالمؤمنین علیه السلام: اذا اراد الله صلاح عبده الهمه قلّه الکلام و قلّه الطعام و قلّه المنام، مستدرک/ج3 ، ص81.
[8] . قال علی ـ علیه السّلام ـ : نعم العون علی اسر النفس و کسر عادتها التجوع، مستدرک /3 ، ص81.
[9] . قال علی ـ علیه السّلام ـ : قال الله تبارک و تعالی لیله المعراج: یا احمد! لو ذقت حلاوه الجوع و الصمت و الخلوه و ما ورثوا منها. قال یا ربّ! ما میراث الجوع ؟ قال: الحکمه و حفظ القلب و التقرب الیّ و الحزن الدائم و خفّه بین الناس و قول الحق، و لا یبالی عاش بیسر او بعسر ، مستدرک/ ج3 ، ص 82.
[10] .قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فانّ کثره الکلام بغیر ذکر تقسوا لقلب. انّ ابعد الناس من الله القلب القاسی ، بحار/ 71 ، ص 281.
[11] . قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : امسک لسانک فانّها صدقه تصدّق بها علی نفسک، ثم قال و لا یعرف حقیقه الایمان حتی یخزن من لسانه، بحار/ج71، ص 298.
[12] . قال ابوالحسن الرضا ـ علیه السّلام ـ : من علامات الفقه : الحلم و العلم و الصمت. انّ الصمت باب من ابواب الحکمه انّ الصمت یکسب المحبه، انه دلیل علی کل خیر، بحار / ج 71، ص 94.
[13] . قال علی ـ علیه السّلام ـ : اذا تمّ العقل نقص الکلام، بحار/ ج 71، ص 290.
[14] . عنکبوت / 69.
ابراهیم امینی، با تلخیص از کتاب خودسازی، ص 240 ـ 250.