1ـ بیان
ارزش بیان
یکی از ویژگی های زیستی موجودات زنده، اطلاع رسانی و انتقال پیام است. هر موجود دارای حیات، چه روحانی هم چون فرشتگان و چه حیوانی با همه تنوع و کثرت آن از این خصیصه برخوردار است.
در عالم حیوانات، موضوع انتقال احساسات و پیام رسانی، خود از شاهکارهای خلقت و از ظرایف آن شمرده می شود. و از معجزات علمی قرآن کریم نیز این است که در عصر نزول خود که به دوران جاهلیت بشر موسوم است، در این خصوص سخن گفت و از پیام دادن مورچه ای به مورچگان دیگر خبر داد و فرمود: «حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکنَکمْ لَا یَحْطِمَنَّکمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ هنگامی که سلیمان و یارانش از منطقه مورچگان گذر کردند، یکی از آن ها به هم نوعان خود گفت: به لانه های خود داخل شوید تا پایمال سلیمان و لشکریان او نگردید».[1]
ولی انسان که از یک طرف موجودی روحانی و دارای قابلیت های فراوان در علم و اندیشه است و ابزار محدودی که در اختیار سایر حیوانات است برای او کافی نیست و از سوی دیگر به خاطر جنبه مادی و طبیعی که دارد و روح با ابزار مادی قادر به انجام بخشی از مهمی از کارهای خویش است، در اطلاع رسانی خود محتاج وسیله ای است که قابلیت تحمل بار عظیم تبادل تمامی مفاهیم و معانی جای گرفته در فکر بشری را داشته باشد و در عین حال از عالم حس و طبیعت باشد.
خداوند متعال از بین همه وسیله ها بیان را برگزید و در قرآن کریم، تعلیم و الهام آن به بشر را پس از ذکر خلقت انسان یاد کرده[2] و این شاید بیانگر این نکته باشد که در بین تمامی صفات و خصوصیات بشری تنها این خصیصه است که او را از سایر حیوانات و موجودات، ممتاز ساخته است. و جالب این است که واژه «نطق» که به معنای گویندگی و سخن گفتن است در تعریف اهل منطق، جزئی از ذات و ماهیت او شمرده شده و می گویند انسان «حیوان ناطق» است، یعنی موجودی است که می تواند تمامی آن چه در ضمیر خود دارد و همه مقاصد و مفاهیم ذهنی خویش را در ظریف ترین و لطیف ترین صورت بازگو کند و هیچ محدودیتی در این راه ندارد.
خداوند متعال در آیه ای دیگر این توانایی انسان و قدرت او بر خلق لغات گوناگون و وضع واژه های متنوع را از نشانه های قدرت خود ذکر کرده و در ردیف آفرینش آسمان و زمین آورده است.[3]
انسان با وجود این قوه ای که خداوند در او به ودیعت نهاده با تشکیل نهادهای اجتماعی و مدنیت به جهت ضرورت حیات رو به سوی وضع لغات برد و سپس خط را که علامتی برای لفظ و کلام است اختراع کرد و در تحسین و تکمیل و تنظیم آن کوشید و دانش ادبیات را به همین منظور ایجاد کرد.
هیچ ابزاری به قدر بیان در خدمت بشر نبوده و هیچ رشدی جز در سایه آن حاصل نگردیده است. تکامل فکر بشری نتیجه بعثت پیامبران و انباشته شدن تجربیات و تلاش انسان در راه کشف اسرار جهان در طول هزاران سال بوده است. اگر بیان نبود چگونه دعوت انبیاء به بشر می رسید و از چه راهی حاصل فکر و اندیشه پیشینیان به دوران های بعد منتقل می شد؟
وظیفه عمده انبیاء، بلاغ و تعلیم و تربیت است و آیا این هدف بزرگ جز با ابزار بیان محقق می شود؟
شیوه استفاده از بیان
استفاده از این ابزار در تعلیم و تربیت از دو طریق امکان پذیر است.
الف) ارشاد و نصیحت
نصیحت به معنای خیر خواهی و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوی آن است. این عمل از وظایف بزرگ پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ و مطلوب اولیاء دین به شمار می رود.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در فرازی از دعای مکارم الاخلاق در مناجات خود با خداوند عرض می کند: «و اجعلنی من أهل السّداد و من أدلّه الرّشاد؛ بار پروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوی رشد و فضایل اخلاقی قرار ده».[4]
و نیز در دعای افتتاح، بنده سالک از خدا این چنین طلب می کند: «اللّهم انّا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ به النّفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک …؛ پروردگارا! دولت کریمه ای که اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشی و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانی از تو می طلبیم. و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایت گران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوت کننده به راه خود قرار ده».[5]
هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقای سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقی و تعظیم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامی نباشد یعنی لازم نیست تا از شخصی گناه یا ترک واجبی سر زند که به خاطر جلوگیری از این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیری و ایجاد مصونیت درجامعه، نسبت به جرم و سرپیچی از وظیفه، محسوب می شود. و همین نیز تفاوت آن با امر به معروف و نهی از منکر است.
و این کاری است بس شریف که هم شکر زبان است و هم زکات دانش.
امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می گوید: «نصیحت از واجبات است، ترکش شاید از کبائر باشد».[6]
باز می گویند: «ارشاد مردم ولو این که خوب باشند یک امر راجع است. خدای تبارک و تعالی پیغمبر را نصیحت می کند و امر به تقوا می کند …»[7]
ب ـ امر به معروف و نهی از منکر
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ قرآنی و فقه اسلامی و نقش بی بدیل آن در سالم سازی و تأمین امنیت جامعه و تحکیم عدالت اجتماعی و تهذیب و تربیت دینی مردم، بر کسی پوشیده نیست.
ارشاد و نصیحت، گرچه در رشد و حرکت جامعه به سوی ارزش های انسانی و دینی نقشی بزرگ دارد ولی سنگینی و اهمیت آن به پایه امر به معروف و نهی از منکر نمی رسد، زیرا غالباً موعظه و نصیحت، مقام برخورد و مقابله رو در رو با عوامل انحراف نیست و همان طور که پیش از این گفتیم غرض از آن، تعلیم و ارشاد جاهل و بالا بردن سطح فرهنگ دینی و اخلاقی جامعه است. برخلاف امر به معروف و نهی از منکر که تکلیفی است در مواجه با ارتکاب گناه و یا ترک واجب و با مراحلی که فقهای بزرگوار دین برای آن تعیین کرده اند برخورد مستقیم با جرم و عامل آن است.
حساسیت و سنگینی کار نیز در همین نقطه است و ارزش والای آن را نیز در همین جا باید جستجو کرد. و نیز بدین جهت است که بسیاری از انجام دادن آن شانه خالی می کنند و رفته رفته آن را به دست نسیان می سپارند و بسیاری نیز به شدت با آن دشمنی می ورزند و آن را مخالف با آزادی قلمداد می کنند.
امروزه برخی مبنای دین را بر تساهل و تسامح معرفی می کنند و این از خطاهای بزرگ و از اشتباه بین سهولت و تساهل است. اینکه دین و احکام شریعت، «سهله و سمحه» است و قوانین شاقّ و حرجی ندارد؛امری است و سهل انگاشتن و ترک مقابله با گناه و عوامل انحراف و مسامحه در آن امر دیگری است و اساساً با امر به معروف و نهی از منکر که از محکمات اسلام است در تضاد است. و معرّفی تسامح و تساهل به نام سهل بودن شریعت مغالطه ای بیش نیست.
کار خداوند در تشریع و تکوین یکسان است. قانون گذاری او در تشریع هم چون قانون گذاریش در طبیعت است؛ زیرا قانون گذار واحد است و آهنگ تمامی مظاهر هستی از انسان و جهان به سوی او است و این وحدت مقصد، نظامی هماهنگ و ساختاری واحد می طلبد؛ گر چه در عالم طبیعت به صورت غریزی و فطری و در عالم انسانی به گونه تشریع و اعتبار و به اراده بشر نهاده شده است.
بر این اساس، وقتی به دل طبیعت می نگرید مشاهده می کنید که اصل و قاعده در آن بر صلاح و اتقان و عدل است. اگر موجود مزاحمی بخواهد درون آن راهی پیدا کند مجموعه اجزا طبیعت بسیج می شوند تا آن را از ساحت خود دور کنند و اگر غیر از این بود کار جهان پس از مدتی به اختلال و فساد می کشید.
برای نمونه، تنها کافی است نگاهی به کیفیت مقابله بدن با میکروب ها و ویروس های مضرّ بیندازید که چگونه با ورود یک عنصر مزاحم کار عادی و طبیعی بدن، سربازان مدافع که به گلوبول های سفید موسومند، با قدرتی تمام پا به میدان می گذارند و با بسته شدن منافذ بدن و ارتعاش جلدی، میزان حرارت آن بالا می رود تا در سایه گرمای زیاد بدن و تلاش خستگی ناپذیر جنود محافظ آن، مایه های فساد سوخته و از ساحت آن دور گردند.
نظیر این در سایه پدیده های هستی نیز جاری است و طبیعت هیچ موجودی، تحمل نگه داری نیروی مزاحم سلامت و صلاح خود را ندارد.
امر به معروف و نهی از منکر در حوزه تشریع، همان قانون عمومی دفاع و برخورد با عناصر مزاحم در طبیعت است.
جامعه اسلامی در حرکت خود به سوی خداوند، تابع مقرراتی است که او تعیین و بیان می کند و شیطان های پیدا و پنهان، همانند ویروس های خطرناک، دشمنان و مخالفان این حرکت انسانی و مقدس اند که با مجموعه نظام جهان در تضادند.
و لذا در دعایی که پس از زیارت حضرت رضا ـ علیه السلام ـ قرائت می شود این چنین آمده است: «سیدی لو علمت الارض بذنوبی لساخت بی أو الجبال لهدّتنی او السموات لاختطفتنی او البحار لاغرقتنی…؛ آقای من! اگر زمین بداند من چه گناهانی کرده ام مرا در خود فرو می برد؟و اگر کوه ها بدانند مرا در هم خواهند کوبید و اگر آسمان ها بدان آگاه شوند مرا خواهند ربود و چنان چه دریاها بدان واقف شوند مرا در خود غرق خواهند کرد».[8]
بنابر این، امر به معروف و نهی از منکر حق طبیعی صالحان و وظیفه حتمی آن هاست تا در سایه آن صلاح جامعه رو به فساد نرود و عناصر مخرب و مفسد، طهارت و امنیت معنوی آن را به غارت نبرند و سلامت و اعتدال آن را بر هم نزنند و در غیر این صورت، اختلال و فساد و حاکمیت اشرار بر جامعه نتیجه طبیعی آن خواهد بود.
2ـ روج گذاری به ارزش ها
شیطان و تغییر ارزش ها
انسان موجودی است که در فطرت خدادادی خود، کمال خواه و فضیلت طلب است. خطری که بر سر راه او وجود دارد، این است که شیاطین اغوا گر، با تبلیغات فریبنده و دعوت پی گیر خود، او را به اشتباه و انحراف، کشانده و ارزش ها را در نظرش کم رنگ جلوه داده و اموری ضد آن را در دیدگاهش بزرگ و ملاک امتیاز نشان دهند.
قرآن کریم در موارد متعددی، بدین خطر بزرگ اشاره فرموده و به آن هشدار داده است و کار کافران و فاجران را در چشم آنان زینت یافته و مایه افتخار معرفی فرموده است.
برای نمونه می فرماید:
«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کفَرُواْ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ »؛ زندگی دنیا ـ و مظاهر فریبنده آن ـ برای کافران، زیبا جلوه گر شده است. و آنان، اهل ایمان را ـ کوچک شمرده و ـ به تمسخر می گیرند. در حالی که در روز واپسین، انسان های با تقوا بالا دست آن هایند. و خداوند هر کس را بخواهد روزی بی حساب خواهد بخشید.[9]
باز می فرماید: « أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء….» ؛ آیا کسی که رفتار بدش، در نظر او خوب نمودار گشته و آن را نیک می پندارد ـ مانند کسی است که این گونه نیست؟ ـ پس همانا خداوند، هر کس را بخواهد ـ با سلب توفیق خود از او ـ گمراه کرده و هر کس را بخواهد هدایت می کند…[10]
در آیه دیگر، مسئول این زینت ظاهری و نمایش پر فریب را، شیطان معرفی کرده و آن را از عملکردهای او بر شمرده است، و می فرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»؛ شیطان گفت: پروردگارا! به خاطر این که مرا از پیشگاه خود مطرود ساخته و از رحمت خود دورم کردی، برای آن ها باطل را در زمین، زیبا و دلفریب نمایش داده و از این راه، تمامی آنان را از طریق بندگی ات گمراه خواهم ساخت.[11]
بر این اساس، کار شیطان زینت دادن و فریفتن است و با همین وسیله می تواند انسان های ضعیف و بی مایه را در دام خود گرفتار ساخته و به ضلالت بکشاند و به فرموده قرآن، او به غیر از این، بر بشر سلطه ای ندارد.[12]
تهاجم فرهنگی اردوگاه استکبار، بر جوامع اسلامی نیز به همین صورت است. دشمن با استفاده از امکانات بالا و گوناگون خود، در زمینه های مختلف تلاش می کند تا ارزش های والا و حقیقی دین را، در دید مردم و بویژه جوانان که از تاثیر پذیری بیشتری برخوردارند کم رنگ و بی اهمیت جلوه داده و در مقابل، فرهنگ مبتذل و فاسد خویش را، برتر و با قیافه ای زیبا و پر جاذبه معرفی کند، و از این راه به مقاصد پلید خود، و انحراف امت از مسیر حق، دست یابد.
رسالت عظیم متولّیان امور فرهنگی این است که در عمل و گفتار، جوّ ایجاد شده توسط دشمنان را در هم بشکنند و با تحقیر فرآورده ها و واردات فرهنگی دشمن و زنده نگه داشتن و تعظیم ارزش های الهی و انسانی، راه کمال را هم چنان به روی بندگان حق باز نگه دارند و عرصه را به سود انسان های مومن بر شیاطین و استکبار جهانی تنگ سازند.
قرآن و ملاک ارزش گذاری ها
قرآن کریم با صراحت، از برتری صاحبان فضایل اخلاقی و انسانی بر فاقدان آن، سخن گفته و بر آن تاکید ورزیده و اموری را به عنوان ملاک ارزش گذاری معرفی کرده است.
1ـ ایمان
در این باره می فرماید: « أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا کمَن کانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ »؛ آیا شخص مومن مانند فاسق است؟ اینان با یکدیگر مساوی نیستند».[13]
2ـ تقوا
در این باره می فرماید: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» ای انسان ها! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و در تیره ها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما پیش خداوند با تقوا ترین شماست و خدا دانا و آگاه است.[14]
3ـ علم
در این خصوص نیز می فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ ای پیامبر! بگو آیا آن هایی که عالمند با کسانی که فاقد علمند یکسانند؟[15]
4ـ جهاد
در این زمینه می فرماید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»؛ رتبه قاعدان از مومنان که مرض یا عذر دیگری ـ برای شرکت در جهاد ـ ندارند، با مجاهدان با مال و جان در راه خدا، یکسان نیست و خداوند این مجاهدان را بر قاعدان، یک درجه فضیلت داده و همگان را وعده نیک داده است و او مجاهدان را بر قاعدان با پاداشی بزرگ برتری داده است.[16]
5ـ سبقت در عمل به ارزش ها
در این مورد می فرماید: «…. لَا یَسْتَوِی مِنکم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِک أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »؛ آن کسانی که پیش از فتح ـ مکه، در راه خدا از مال خود ـ انفاق کردند و با مشرکان به نبرد برخاستند، با دیگران یکسان نیستند. آن ها از کسانی که پس از آن، انفاق و جهاد کردند، مقامی عظیم تر دارند و خداوند به همگان وعده احسان داده است و خدا بدان چه عمل می کنید آگاه است.[17]
البته موارد دیگری هم در آیات شریفه ذکر شده و ملاک برتری شناخته
3ـ نقش تکریم شخصیت و دیگر سازی
تکریم شخصیت فرد و یا افراد مورد تربیت از سوی مربّی، دارای سه پیامد مهم است که هر یک از آن ها برای مربی، در راستای تاثیر گذاری داده های تربیتی خود، از عوامل عمده به شمار می رود.
1ـ این عمل، تا حد زیادی اعتماد به نفس را در متربی بر انگیخته و تقویت می کند و او را به ارزش وجودی خویش واقف می سازد، و این امر، هم چنان که گفتیم، سنگ اول بنای تربیت است.
2ـ این روش، موجب می شود تا اعتماد شخص مورد تربیت به مربی خود جلب گردد و محبت او در دلش جای گرفته و او را دلسوز و علاقه مند به سعادت و سرنوشت خود بداند و در نتیجه داده های تربیتی او را با علاقه مندی و اشتیاق پذیرا باشد.
3ـ در بسیاری از افراد که هنوز مایه های ایمان و اعتقادی آنان بارور نگردیده و هنوز مراحل ابتدایی و تکوین خود را می گذرانند، انگیزه عمل صالح و کار خوب ضعیف و کم رنگ است و لذا برای ایجاد انگیزه حرکت و عمل در این گونه اشخاص، از نقش تشویق و تمجید نمی توان غافل بود.
قرآن و تکریم شخصیت
قرآن در راستای تربیت انسان ها، این شیوه را به کار برده و مقام انسان را در آیات گوناگون ستوده است.[18] بلکه او را در بسیاری از آیات به صورت های «یا ایها الناس»، «یا ایها الانسان»، «یا بنی آدم» مورد خطاب مستقیم خویش قرار داده و بدان مشرّف کرده است تا انسان با توجه به شرافت وجودی خود که لیاقت مخاطب بودن برای خداوند جهان را داراست، قدر خود را دانسته و به استعدادها و قابلیت های فراوانی که در او به ودیعت نهاده واقف شده و آن را ارزان از دست ندهد. پس از این، در این گونه آیات دعوت به توحید و معاد و لزوم گرویدن به تعلیمات پیامبران ـ علیهم السلام ـ مطرح می شود.
البته کافران با پشت کردن خود به دعوت الهی و سرکشی نسبت به آن، خود را از این شرافت دور ساخته و در حقیقت از عالم انسانی مطرود می شوند و بر همین اساس، این افتخار و لیاقت را نیز از دست می دهند.
در قرآن کریم به جز یک مورد، تعبیر «یا ایها الذین کفروا» نیامده است و آن هم خطابی است که در آخرت به کافران ـ به خاطر قطع عذر آنان ـ متوجه می شود.[19] و بر اساس تفسیر مفسّران، منادی آن نیز معلوم نیست.[20] هم چنان که با تعبیرات دیگر نیز اینان مورد خطاب مستقیم الهی واقع نشده اند و اگر ضرورتی برای رساندن پیامی به آنان بوده است با عباراتی مانند: «قُل لِّلَّذِینَ کفَرُوا»[21] و «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکافِرُونَ»[22] با آنان سخن گفته شده است و خداوند خود را طرف کلام با آنان قرار نداده است. بلکه به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور می دهد که تو به آنان فلان مطلب را بازگو کن، که البته آن هم به خاطر اقتضای ضرورت بوده است.
و این در حالی است که در این کتاب الهی نزدیک به صد مورد، خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آمده است و این گذشته از آیاتی است که گروه مومنان را با تعبیرات دیگر مورد خطاب خود قرار داده و با آن ها به گونه مستقیم و رو در رو سخن گفته و پیام های خود را بی واسطه با آنان در میان گذاشته است.
4ـ تأثیر محبت ورزی در تربیت
انسان اسیر محبت و محکوم آن است، تا جایی که گفته اند: «الانسان عبد الاحسان» احسان و اظهار دوستی، می تواند بشر را تا سر حد بندگی به پیش ببرد و البته این نتیجه طبیعی محبت ورزی نسبت به انسانی است که فطرت بشری خویش را از دست نداده باشد.
محبت، دوستی ها را تحکیم و کدورت ها را برطرف می کند. پیوندهای اجتماعی را تعمیق کرده و به اعتمادهای مردمی تقویت می بخشد. مربی می تواند با روش احسان به فرد مورد تربیت، ابتدا دل و روح او را تسخیر کرده و به اختیار خود در آورد، آن گاه بی هیچ مشکلی به این امر مبادرت ورزد.
بنابر این هم چنان که محبّت، فلسفه و اساس تربیت است، اظهار آن نیز از روش های بسیار موثر و کارآمد در تحقق آن به شمار می آید.
برخی گمان می کنند باید دیواری از ترس و وحشت بین مربّی و متربّی باشد تا تربیت، جامه عمل بپوشد. ولی غافل از این که اگر ترس فرضاً بتواند به طور جزئی و محدود سرپوشی بر صفات ناهنجار بگذارد، تا وقتی این اثر هست، که عامل ترس نیز موجود باشد ولی به محض برطرف شدن آن، خوی های زشت با قدرتی بیشتر که حاصل سرکوبی و انباشته شدن آن است، خود را نشان خواهد داد در حالی که تحقیقات جدید و نیز تجربه های فراوان گویای این حقیقت است که ابراز محبت و احساس اطمینان و اعتماد حاصل از آن در امر تربیت، بسیار موفق تر از عامل ترس بوده است و صاحبان این روش، خود را در این زمینه بسیار موفق و ظفرمند می دانند.
6ـ روش غیر مستقیم
گونه ها
گاهی سخن غیر مستقیم بدین منظور است که پیام دهنده از گفتگوی رو در رو با دیگری خودداری می کند و این یا به خاطر دشمنی است که با او دارد و او را لایق برای سخن گفتن مستقیم با خود نمی بیند ـ مانند بسیاری از خطاب های قرآنی در رابطه با کافران که پیام الهی به واسطه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و در خطاب با آن حضرت به آنان ابلاغ گردیده است، بر خلاف مومنان که به گونه مستقیم مورد خطاب واقع شده اندـ و یا بدین جهت است که پیام دهنده خود را در مقامی بالاتر از مخاطب خود فرض می کند و او را حقیر می شمرد. و لذا برای حفظ موقعیت خود و پاسداری از آن از راه ایجاد و تقویت توهم این برتری در طرف مقابل، از کلام رو در رو با آن شخص پرهیز می کند، و سخن خود را با واسطه به او می رساند و غالباً این گونه عملکردها بین ریاستمداران و جاه طلبان رایج است.
این گونه پیام رسانی همراه با نوعی تحقیر و توهین به مخاطب است و پیغام رساننده از این طریق، حقارت او و یا دشمنی خود را نسبت به او نشان می دهد.
گونه دیگر این خطاب، از روش های تربیتی است که شخصی مربی پیام خویش را نه با صراحت بلکه به صورتی آن را به فرد یا گروه مورد تربیت خود منتقل می کند که در عین حالی که آن شخص یا گروه، خطاب را متوجه خود احساس می کند از تحریک احتمالی احساسات و عواطف آن ها و احیاناً مقاومت در پذیرش آن نیز جلوگیری کرده است. اهمیت این شیوه در تربیت وقتی نمودار می شود که به کم اثر بودن روش مستقیم بویژه در جهان امروز و به خصوص نسبت به نسل جوان توجه داشته باشیم.
مصداق ها
پیام رسانی و تربیت به شکل غیر مستقیم به چند صورت است که بدان می پردازد.
1ـ ابهام
گاهی لازم است مربی، برای انتقال پیام تربیتی و اصلاحی خود، صاحبان یک صفت یا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامی از کسی به میان نیاورد مثل این که بگوید: «برخی از مردم دارای فلان صفت زشت اند و آنان چه بد مردمی اند ….» و سپس به تقبیح آن صفت و یا کار ناشایسته با آن ها سخن بگوید. و یا اینکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آن ها را تحسین و تمجید کند مثلاً بگوید: «… بعضی افراد یا گروه ها دارای چنین ویژگی هستند و خوشا به حال آنان …»
از خصوصیات این صورت این است که شنونده بر کنار از تأثیرات و نفوذ شخصیت ها و جمعیت های خاص در قضاوت خود، آزادانه درباره زشتی و یا خوبی یک رفتار خاص به داوری می نشیند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف می دارد و نسبت به وجود یا عدم آن در خود، به درستی می اندیشد.
در سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آمده است: «هرگاه از کسی کاری که در نظر آن حضرت ناخوشایند بود صادر می شد: نمی گفت چرا فلان شخص این کار را کرده است بلکه می فرمود: «چه شده است گروه هایی از مردم را که این گونه عمل می کنند و این چنین می گویند. بدین صورت آن حضرت از آن کار نهی می کرد بی آن که نامی از کننده آن عمل به میان آورد»[23]
2ـ تطبیق
نقل یک داستان و یا نمونه تاریخی گاهی به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص مورد تربیت وضعیت روحی و اخلاقی خود را با آن مورد معرفی شده، تطبیق داده و هم سو کند ـ که در این خصوص در مباحث آینده سخن خواهیم گفت ـ و گاهی هم به منظور انتقال پیام و رساندن یک حقیقت اخلاقی و انسانی به دیگری انجام می پذیرد. در صورت نخست، کار تطبیق به عهده فرد و یا گروه مورد تربیت واگذار می شود و کار مربی صرفاً نشان دادن نمونه مناسب است، ولی در صورت دوم، نقل داستان و یا نمونه تاریخی، ابزاری برای انتقال پیام است و شخص مربّی وضعیت رفتاری و منشی متربّی خود را، بر موضوع و محتوای آن تطبیق کرده و از این طریق بدو می فهماند که او نیز با آن چه در قصه آمده گرفتار است و باید در وضع خود تجدید نظر کند.
3ـ عطف خطاب به مخاطب فرعی
از صورت های رایج این نوع از خطاب این است که مربی برای رساندن آراء و افکار تربیتی خود به شخص یا گروه مورد نظر خویش وجهه سخن خود را متوجه شخص سومی می کند و با این که در حقیقت مخاطب اصلی دیگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب بر می گزیند.
و این به دو گونه عملی می شود.
الف) اشتراک در وضعیت
بدین صورت که متربّی، خود را با مخاطب هم ردیف و از لحاظ روحی و اخلاقی با او مشترک می داند و با عطف خطاب بدو از سوی مربی، در حقیقت خود را هم مخاطب او به حساب می آورد گرچه به ظاهر و از جنبه دستوری روی سخن را متوجه خویش نداند.
ب) اولویت
گاهی مربّی به خاطر اهمیت یک موضوع و نشان دادن این اهتمام به افراد مورد نظر خود، شخصی را که در نظر آنان دارای منزلت رفیع و مقام والایی است، به فرض داشتن فلان صفت زشت، مورد سرزنش و عتاب خویش قرار می دهد، تا بدانان بفهماند که داشتن آن صفت به قدری زشت و در نظر او ناپسند و مردود است که حتی اگر فرضاً آن شخص بلند مرتبه نیز دارای آن باشد به توبیخ و مجازات او گرفتار خواهد شد، چه رسد به این که سایر افراد این گونه باشند.
قرآن کریم نیز، گاهی در خطاب های خود از این روش سود جسته است، برای نمونه می فرماید: « قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ (64) وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْک وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک وَلَتَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» به سوی تو و پیشینیان تو وحی کردیم که اگر شک بورزی عمل را تباه خواهیم ساخت و از زیانکاران خواهی بود.[24]
ممکن است این آیه شریفه هم چنان که برخی مفسران گفته اند.[25] از همین باب باشد زیرا وقتی خداوند متعال پیامبر گرامی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و دردانه آفرینش را بر فرض کم ترین شرکی این چنین وعده زیانکاری و مجازات می دهد پس این عاقبت خسارت بار برای دیگران به طریق اولی ثابت است.
3ـ عمل
از موثرترین روش های غیر مستقیم تربیت، عمل است. دعوت عملی به سوی خوبی ها از دعوت زبانی، بسیار موثر تر و نتیجه بخش تر است و در روایات معصومان ـ علیهم السلام ـ به طور مکرر بدان توصیه و بر اهمیت آن تاکید شده است. در حدیثی امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «کونوا دعاه الناس بأعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم» به وسیله عمل و رفتار پسندیده خود، مردم را دعوت به سوی خوبی ها کنید و دعوت گر زبانی نباشید.[26]
البته دعوت عملی دارای ویژگی ها و جنبه های دیگری نیز هست که در جای خود با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت و اشاره بدان در این جا از جنبه خاص پیام رسانی آن است. برای مثال، کسی برای اصلاح رفتار دیگری در قبال والدین خود که به آنان ستم می کند و حق آن ها را محترم نمی شمارد، دست پدر یا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آن ها اظهار ادب کند.
یا برای توجه دادن به اشتباه کسی که حق همسر خویش را رعایت نکرده و به او به دیده خدمت گزار می نگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نماید. در این موارد و مانند آن، بیان عمل بسیار گویا تر و بلیغ تر از بیان زبان است و در انتقال پیام، بسیار سریع تر و مطمئن تر نقش خود را ایفا می کند.
5ـ هنر
مقصود از هنر در این جا، جلوه هایی از آن است که به گونه غیر مستقیم با مخاطبان خود سخن می گوید، از قبیل فیلم، نمایش، نقاشی و طراحی و … که تاثیر تعیین کننده و وسیع آن در گروه های مختلف مردم قابل انکار نیست.
6ـ اظهار اعتقاد خلاف
از نمونه های دیگری که می توان آن را از مقوله روش غیر مستقیم شمرد این است که مربی صفت خوبی را که در شخص مورد تربیت خود نمی بیند این چنین وانمود کند که معتقد است آن صفت در او موجود است مثلاً بگوید من می دانم که تو دارای این صفت خوب هستی ان شاء الله این گونه باشد در این صورت به تو تبریک می گویم. سپس در زمینه خوبی های آن صفت و یا کار با او سخن بگوید. و هم چنین اگر آن شخص دارای صفت و یا عمل بدی است، اعتقاد عکس آن را درباره او ابراز کند، آن گاه در مذمت آن با او به گفتگو بنشیند. البته انجام این عمل ظرافتی خاص می طلبد تا حساسیت او را برنینگیزد.
موارد دیگر
آن چه گفتیم از موارد بارز انتقال پیام به صورت غیر مستقیم بود البته برخی نمونه های دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که گرچه از مصادیق روشن آن نیست ولی آن را از همین مقوله می توان به حساب آورد.
الف) نصیحت در پنهانی
برخی از مردم وقتی کار خطایی و یا عیبی را از کسی مشاهده می کنند، پیش چشم دیگران آن را برای او بازگو می کنند و در جمع مردم به او تذکر می دهند. این کار، گذشته از این که آبروی او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطای او نشده اند از عمل و رفتار او آگاه می سازد ـ و چنین امری شاید از مصادیق اشاعه فحشا هم به حساب آید ـ نصیحت و تذکر را بی اثر ساخته و ممکن است موجب دشمنی و عداوت او نیز بشود.
در حالی که صرف نظر کردن از آن در آن هنگام و یاد آوری آن در پنهانی، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربی با این عمل، صداقت و دلسوزی خود را ثابت می کند و با جلب اعتماد، به مقصود تربیتی خود نزدیک می شود.
امام عسکری ـ علیه السلام ـ فرمودند: «من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شأنه» هر کس برادر دینی خویش را در پنهانی پند و اندرز دهد مایه زینت او شده و کسی که او را در حضور دیگران اندرز دهد مایه خاری او شده است.[27]
این نکته به خصوص در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزی و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر بموقع خطاهای آن ها، عیب پوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهای آنان را، نزد هیچ جمعی بر ملا نکنند.
ب ـ فرصت یابی
گاهی از کسی گفته و یا عملی صادر می شود که مربی لازم می داند خطای او را گوشزد و فکر او را اصلاح ولی زمان و یا مکان صدور آن به گونه ای است که مربی باید در یک فرصت مناسب تر بدین کار اقدام کند تا نتیجه ای بهتر حاصل شود.
برای مثال، فرض کنید جوانی به عادتی ناپسند مبتلاست و اراده و همت ترک آن را در خویش نمی بیند. در این صورت مربی ابتدا در یک فرصت مناسب، از خود او اقرار بر توانایی اش می گیرد، مثلاً زمانی سخن از اعتیاد به مواد مخدر به میان آورد و مضرات خانمان سوز آن را یادآوری کند و ضرورت ترک آن از سوی معتاد را گوشزد کند، آنگاه همین که آن فرد با مربی همراه و هم عقیده شد، به او بگوید تو که معتقدی باید شخص معتاد به هروئین خود را از دام آن نجات بخشد با این که ترک چنین اعتیادی بسیار سخت و پر رنج است پس چگونه بر ترک عادت زشت خود تصمیم نمی گیری و در قبال آن از خود ضعف نشان می دهی؟
آن چه در این جا آمد، نمونه هایی از این روش بود که اینک به نظر آمد و ممکن است مصداق های دیگری نیز برای آن باشد که با تتبّع بیشتر، به دست آید.
بی تردید توجه و روی آوری به این روش، به خصوص در تربیت نسل جوان و در جهان امروز، از ضرورت های هر نهاد تربیتی است، که چنین اقبالی نتایج خوبی در صحنه تربیت به بار خواهد آورد.
[1] . نمل / 18.
[2] . ن.ک: رحمن / 4.
[3] . ن.ک: روم / 22.
[4] . صحیفه سجادیه، دعای 20، مکارم الاخلاق.
[5] . مفاتیح الجنان، اعمال شب های ماه رمضان، دعای افتتاح.
[6] . صحیفه نور، ج 1، ص 21.
[7] . صحیفه نور، ج 17، ص 220.
[8] . مفاتیح الجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا ـ علیه السلام ـ .
[9] . بقره / 212.
[10] . فاطر / 8.
[11] . ن.ک: حجر / 39.
[12] . ن.ک: ابراهیم / 22.
[13] . سجده / 18.
[14] . حجرات / 13
[15] . زمر / 9.
[16] . نساء / 95.
[17] . حدید / 10.
[18] . ن.ک: اسراء / 70، تین / 4، حجر / 29، بقره / 30 و غیر آن.
[19] . ن.ک: تحریم / 7.
[20] . ن.ک: تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 318 ذیل آیه 7 سوره تحریم و تفسیر شبرّ، ذیل همین آیه و غیر آن.
[21] . آل عمران / 10 ـ 12، انفال / 38.
[22] . کافرون / 1.
[23] . کحل البصر فی سیره سید البشر، محدث قمی، انتشارات الرسول المصطفی، ص 66.
[24] . زمر / 65.
[25] . تفسیر سید عبد الله شبر، بیروت دار الاحیاء التراث العربی، ص 438.
[26] . سفینه البحار، ج2، ص78.
[27] . تحف العقول، چاپ بصیرتی، قم، ص 368.
سید مهدی موسوی کاشمری – با اندکی تلخیص از کتاب روش های تربیت، ص 59