نویسنده: آیت الله عبدالّه جوادی آملی
خدا رسول الله را مستقیماً تحت ولایت خود معرفی کرد. به رسول الله فرمود بگو: (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) و این آیه به سه بعد تقسیم شد و در پیرامون هر یک از ابعاد سهگانهاش بحث لازم بعمل آمد. یکی اینکه خدا ولی رسول الله است. دیگر اینکه خدا قرآن را نازل کرد، سوم اینکه خدا متولی صالحین است. و اینکه فرمود خدایی که قرآن را نازل کرد و متولی صالحین است ولی من است نشان میدهد که رسول الله از صالحین است و راه رسیدن به صلاح و تحت ولایت خدا قرار گرفتن، قرآن کریم است. انس و تدبر و ایمان و عمل به قرآن است که انسان را تحت ولایت الله میبرد و فرق بین (الَّذِینَ َعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) با (الصَّالِحِینَ) هم گفته شد که: صلاح در مقام عمل، غیر از صلاح در مقام ذات است و چون قرآن رابط بین بنده و مولاست و راه ولایت را نشان میدهد و انسان را در تحت ولایت الله به کمال میرساند لذا خدا دربارهی قرآن دستورهای فراوانی داد. فرمود: تا میتوانید به مقدار امکام قرآن تلاوت کنید. (فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ) (1) فرمود: (وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا) (2) وقتی قرآن تلاوت میشود گوش فرادهید. و فرمود: (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (3) دربارهی معارف قرآن تدبر کنید و فرمود (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً) (4) قرآن کتاب وزینی است و فرمود (انا یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ) (5) قرآن بهترین و آسانترین عاملی است که یاد خدا را در دل زنده میکند و قرآن را به عنوان حبل الهی معرفی کرد و دیگر مسائل. پس مهمترین و تنها راهی که انسان را بالا میبرد و به مقام صالحین ملحق میکند تا مستقیماً تحت ولایت الله قرار گیرد قرآن است و اگر انسانی تحت ولایت الله بود تمام امورش را الله اداره میکند و هدایت مستقیم الهی شامل حالش خواهد شد. و در آن مقام است که هیچ راهی برای وسوسه و رخنهی اهرمن نیست. چیزی که ممکن است انسان را از طی این راه باز بدارد بهانههایی است که برای ارضای نفس خوب است ولی برای اقناع عقل کافی نیست. انسان گاهی میگوید شیطان نگذاشت ما این راه را طی کنیم. گاهی میگوید وسوسههای نفس نگذاشت که ما این مسیر را بپیماییم. باید دید نفوذ شیطان از نظر قرآن کریم در انسان تا چه اندازه است تا چه حد شیطان نافذ است و برکه نفوذ دارد؟ آیا درجهی نفوذش بر همه و در همه یکسان است یا فرق میکند؟ و آیا اهرمن در برابر فرمان الهی نقشی دارد یا خودش جزء مأموران الهی است؟ آیا شیطان در برابر راهنماییهای الهی رهزن است و در قبال خدا کاری انجام میدهد یا خود شیطان از مهرههای نظام آفرینش است و از مأمورین الله؟ پس این طور است که: شیطان در مقابل خداست یا مخلوق خدا و تابع اوامر خداست؟ اگر خدا رب عالمین است تمام موجودات در تحت تدبیر و ربوبیت اللهاند، مگر شیطان مستثنی است؟ مگر شیطان تحت ربوبیت خدا نیست؟ مگر شیطان به فرمان خدا کار و به دستور خدا عمل نمیکند و مستقل است؟ در حالیکه هیچ چیزی در جهان امکان، استقلال ندارد. تمام موجودات آسمان و زمین در برابر فرمان الهی داخر و خاضعند. (وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ) (6) به تعبیر علی بن ابیطالب سلام الله علیه شیطان امام المتعصبین است. آیا این امام المتعصبین در قبال فرمان الهی تکویناً موضع میگیرد یا مأموری از مأمورین قهریه خداست؟ قرآن، نفوذ شیطان را در حد یک وسوسه و نفوذ شعور و آگاهی میداند و بس. هرگز اختیار را از انسان سلب نمیکند. شیطان کارش جز وسوسه کردن و فریب دادن و دعوت نمودن چیز دیگری نیست. از طرفی انسان به سلاح عقل مسلح است. از درون و به نبوت و دین از بیرون، که هماهنگند. در نهاد او فطرت در جان او عقل و قلب و هدایت پیامآوران الهی هم در بیرون همه و همه او را به راه راست رهبری میکنند. چنانچه گفته شد شیطان کارش جز وسوسه چیز دیگری نیست. انسان با وسوسهی شیطان از مرز قدرت و توانایی و اختیار بیرون نمیرود. نفس هم که وسوسه میکند عامل قریب شیطان است آن الخناسی که (یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ) (7) در صدر و جان و نفس وسوسه دارد و خدا، این وسوسههای نفس را که بازده وسوسههای شیطان است، میداند (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ) (8) وسوسه نفس با وسوسه ابلیس در عرض هم وجود ندارند. اینها در طول همند. شیطان از راه نفس وسوسه میکند و نفس اماره ابزار کار شیطان است و گرنه در عالم دو مبدأ گمراهی و دو مأمور گمراهی که کارشان وسوسه کردن باشد نیست. و اگر انسان با داشتن عقل از درون و هدایت پیامآوران الهی از بیرون این وسوسهها را اعمال میکند، با سوء اختیار خود است وگرنه شیطان بر انسان مسلط نیست. و اینکه انسان با داشتن دو حجت از درون و بیرون عمداً راه راست را رها کند و به دنبال وسوسههای شیطان برود برای آنست که (حفت النار بالشهوات) (9) آتش جهنم با شهوتها پیچیده است. انسان به شوق شهوت حرکت میکند و به درون شعله میافتد. و این شهوتهای فریبا او را میکشاند و به سمت آتش میبرد اگر عمداً همهی این علل و عوامل هدایت را نادیده حساب کرد و برای رسیدن به شهوتهای زودگذر به دنبال وسوسه حرکت کرد از آن به بعد خدا شیطان را بر او مسلط میکند و از آن به بعد تحت ولایت شیطان قرار میگیرد (وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ) (10) و طاغوت ولی او میشود. از آن به بعد (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ) (11) شیاطین را اولیای آنان قرار میدهیم و خود یک شیطان انسی میشود. و راه برای برگشت و بازگشت او عمداً به دست خود او بسته است. قرآن کریم مسئلهی شیطان که مطرح میشود میفرماید تو بر بندگان من مسلط نیستی و فقط دعوت میکنی. آنها میتوانند به دعوتت پاسخ بدهند و میتوانند ندهند. در سورهی ابراهیم جریان قیامت را چنین تشریح میفرماید (وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً) (12) و آن روزی است که همه بارز و آشکار میشوند چون در قیامت (لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً) (13) چیزی را انسان در دل نگه نمیدارد و کتمان نمیکند روزی است که (تُبْلَى السَّرَائِرُ) (14) آنچه در سریرههاست آشکار میشود و انسان هرچه در نهانش هست بیان میکند و کتمان نمیکند (فَیَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً) (15) افراد فریب خوردهای که در اثر استضعاف مستکبرین به دنبال آنها حرکت کردند میگویند ما در دنیا تابع شما بودیم و در اثر تبعیت شما به این روز سوزان مبتلا شدیم آیا میتوانید کاری انجام بدهید که ما از عذاب خدا رهایی پیدا کنیم؟ (فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَیءٍ) (16) مستکبرین و زمامداران خودسر میگویند (قَالُوا لَو هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ) (17) اگر هدایت الهی شامل ما میشد ما هم شما را هدایت میکردیم (سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا) (18) چه، ناله و جزع کنیم و چه شکیبا باشیم چه فریاد بکشیم و چه خاموش باشیم در هر دو حال معذبیم. زیرا همین گروه در دنیا به پیامبرانشان میگفتند: (سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ) (19) چه ما را موعظه کنی چه موعظه نکنی یکسان است و نمیپذیریم. خدا دربارهی آنها به پیامبر فرمود: (سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ) (20) چه آنها را انذار کنی و از عذاب آینده بترسانی و چه نترسانی آنها نمیپذیرند. گاهی میفرماید سواء است، یعنی یکسان است (أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ) (21) چه دعوت کنید و چه ساکت باشید دعوتتان بی اثر است این چهار امر در کنار هم است. یکجا آنها به پیامبرشان شعیب میگفتند چه موعظه بکنی چه نکنی درما بیاثر است. جای دیگر خدا میفرماید: چه آنها را بترسانی و چه نترسانی بیاثر است. جایی میفرماید مشرکین در برابر بتهائی خضوع میکنند که چه آنها را دعوت کنید چه دعوت نکنید بیاثر است زیرا نمیشنوند و نمیفهمند. این گروه در قیامت وقتی گرفتار زبانه آتش میشوند میگویند (سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا) (22) چه بردبار باشیم چه لابه بکنیم یکسان است باید به دست عذاب سپرده شویم (مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ) (23) برای ما چاره و پناهگاه نیست این بیتفاوت بودن در دنیا، آن بیتفاوت بودن به هنگام کیفر را پیآمد خواهد داشت. در این صحنه که کفار معذب میشوند شیطان سخنی دارد (وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ) (24) وقتی محکمهی اله حکم صادر کرد و روز حساب به اعمال رسیدگی شد و اهل فضیلت به پاداش رسیدند و تبهکاران گرفتار کیفر شدند و حکم صادر شد، (لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ) شیطان به آنها میگوید (إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ) (25) خدا به شما وعدهای داد که حق بود، گفت: اگر این راه را طی کنید در پایان به سعادت ختم میشود. این وعدهی حق بود و من وعدهای فریبکارانه دادم (وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ) وعدههای من خلف شده و وعدههای الهی در اینجا یعنی قیامت ظهور کرده است. خدا خلف وعده نمیکند چون بر صراط مستقیم دعوت میکند و بر صراط مستقیم هدایت میکند. شیطان خلف وعده دارد چون به بیراهه دعوت میکند پایان بیراهه که مقصد نیست. ممکن نیست که دعوت به انحراف، پایانش فضیلت باشد. این دعوت عین انحراف و عین محرومیت است سپس میگوید: (وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ) (26) من هیچوقت بر شما مسلط نبودم فقط در حد یک پیشنهاد شما را دعوت کردم شما مختار بودید میخواستید نیایید. از طرفی خدا و پیامبر هم شما را به حق دعوت کردهاند و به وعدهی حق وعده دادند. من به وعدهی باطل وعده دادم و فقط شما را دعوت کردم. سلطنت من فقط این بود که به شما پیشنهاد بدهم میخواستید نپذیرید و نیایید. اجباری در کار نبود (وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ) و قدرت من بر شما فقط در حد یک دعوت بود ولی شما (فَاسْتَجَبْتُمْ لِی) دعوت مرا اجابت کردید. خدا به شما فرمود: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ) (27) خدا فرمود: وقتی که پیامبر شما را دعوت به چیزی میکند که شما را حیات میبخشد استجابت کنید، شما آن دعوت را اجابت نکردید و دعوتی را که با آن وعدهی فریبکارانه همراه بود اجابت کردید (فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی) مرا ملامت نکنید (وَلُومُوا أَنفُسَکُم) خود را ملامت کنید زیرا (یداک او کتاوفوک نفخ) (28) خویشتن را ملامت کن. این تو بودی که بین دو راه قرار گرفتی و عمداً راه باطل را انتخاب و طی کردی. کسی بر تو مسلط نبود. شهوت زودگذر چشمت را خیره کرد و انحرافی اندیشیدی و به این طرف آمدی. آن (حفت الجنه بالمکاره) دشواریهای زودگذر نگذاشت که تو آن راه را طی کنی و به بهشت سعادت برسی. امیرالمؤمنین سلام الله علیه در نهجالبلاغه از رسول الله (صلوات الله و سلامه علیه و آله) نقل میکند که حضرتش فرمود (ان الجنه جفت بالمکاره و ان النار حفت بالشهوات) (29) بهشت به دشواریها پیچیده است و جهنم به لذائذ و شهوات. انسان اگر به فریب شهوت و لذت حرکت کرد پایان آن شعله است ولی اگر با صبر و بردباری دشواریهای اطراف بهشت را تحمل کرد به درون دشواریها که بهشت سعادت است میرسد. انسانی که با دشواریها روبرو شد و با صبر و شکیبایی چند قدم راه سخت را طی کرد خدا با او خواهد بود. گرچه خدا با همه است (هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ) (30) همه در تحت معیت قیومیه اللهاند. ولی افراد بردبار و شکیبا، افرادی که با مشکلات روبرو شده و تحمل کردهاند از معیت خاصهی الهی برخوردارند. زیرا (إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ) (31). نماز و صبر هر دو در قرآن از فضیلتهای خاصی برخوردار شدند لذا فرمود: (وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ) (32) از نماز کمک بگیرید و از صبر و استقامت و پایداری و پایمردی و بردباری و شکیبایی مدد بگیرد. یعنی انسان باید نردبان درست کند که بالا برود. و نتیجه فرمان الهی اینست که این نردبان نماز و نردبان بردباری را بسازید و بالا بروید اینها ابزار رشدند. فرمود: (اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ) گرچه دربارهی نماز فرمود: (إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ) (33) نماز امری بزرگ و مهم و دشوار است مگر برای افراد خاضع و خاشع که برای آنها دشوار نیست. نور چشم آنهاست. نماز نور چشم و خنکی چشم رسول الله و مؤمنین است (و قره عینی فی الصلوه) (34) چشمی که اشک نشاط دارد خنک است و صاحب آن قریر العین است. اینکه میگویند قرت الاعین یعنی چشمتان با ریزش اشک نشاط خنک باشد. برخلاف اشک حزن که گرم است اشک نشاط خنک است. (قره = خنکی) انسان خاشع نماز را به عنوان قره عین میداند. با اشک شوق که اشک خنک است نماز را ملاقات میکند. اگرچه نماز و صبر هر دو نردبان کمالاند ولی صبر از ویژگیای برخوردار است که با بیان استاد علامه طباطبائی قدس سره روشن میشود. و آن اینکه نماز ستودن دین است و (إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ) لیکن خداوند دربارهی نمازگزاران نفرمود: (ان الله مع المصلین) یعنی خدا با نمازگزاران است بلکه فرمود: (اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ) اما درباره صبر فرمود (اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ) خدا با افراد بردبار است. کسی که در مشکلات دینی شانه خالی نکرد، کسی که از مسئولیت نگریخت، کسی که در برابر ناملایمات نهراسید و کسی که میدان جهاد را رها نکرد و ایستادگی کرد، از آن مرحلهای که ایستادگی نشان داد، از معیت خاصهی الله برخوردار است زیرا: (إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ) اگر کسی رنج زودگذر دستورات الهی را تحمل کرد به بهشت سعادت میرسد. شیطان کارش جز وعدهی فریب و دعوت چیز دیگری نیست. هیچ تسلطی بر انسان ندارد. هرگز صحیح نیست کسی بگوید شیطان نگذاشت زیرا در قیامت که روز ظهور حق است (وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً) (35) و روزی است که حق بطور کامل آشکار میشود در آن روز شیطان سخنی میگوید که خدا روی آن گفتار صحه میگذارد که: شیطان هیچ تسلطی بر انسان نداشت. نفوذ شیطان مشخص است: اول در حد وعده و دعوت بعد در حد ولایت. تمام تلاش و کوشش شیطان این است که عیبهای درون را روشن و آنچه که سیئه هست ظاهر و آنچه که زشت است آشکار کند بعد به انسان بفهماند که این خوب است. هم زشتیها را که در نهاد نهفته و در حد قوه و استعداد است به فعلیت برساند و هم بکوشد که انسان را بفهماند و بقبولاند که اینها زیبا و زینت است. قرآن دربارهی جریان حضرت آدم و همسرش که نقل میکند میفرماید شیطان کوشید تا آنچه که باعث بدی است آنها را اظهار و روشن کند. (فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا) (36) یعنی آنچه را که باعث بدی است میخواهد اظهار کند. شیطان میکوشد انسانی را که بالقوه بد است در بدی به فعلیت بیاورد. همانطور که انبیا میکوشند انسانی را که استعداد فضیلت دارد فضایل را در او شکوفا کنند و او را کامل بالفعل کنند. شیطان میکوشد که قوهی رذایل را به فعلیت بیاورد بعد این رذیلهی به فعلیت رسیده را زینت و زیور معرفی کند در برابر آنچه که انبیا میکوشند که استعداد فضایل را شکوفا کنند و این فضیلت شکفته شده را زیور و زینت معرفی کنند (حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ) (37) اگر شیطان کارش این است که زشتیهای درون را آشکار کند و به فعلیت برساند و به انسان بفهماند اینها زیباست انسان باید خیلی هشیار و بیدار و کوشا باشد و هرگز نخوابد. طبق بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود: (یا ایها الانسان الیس من نومک یقظه) (38) ای انسان تا کی خوابی؟ نباید یک دفعه یقظه و بیداری به دنبال این خواب تو باشد؟ بنابراین راه نفوذ شیطان برای اولین بار جز حد دعوت چیز دیگری نیست. اگر کسی به دنبالش راه افتاد تحت ولایت او قرار میگیرد از آن به بعد باید خودش را ملامت کند نه دیگری را. چون امتناع به اختیار خودش بود (الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار) در برابر اینکه انسان نباید دعوت اهریمنانهی او را گوش بدهد، از طرفی به ما گفتهاند: چیزی که شما را احیا میکند آن را بپذیرید، حجت از همه طرف تمام است. نمونههایش در همهی ادوار تاریخ بوده و هست. از امام پنجم (سلام الله علیه) رسیده که: جوانی حضور رسول الله (صلوات الله و سلامه علیه) مشرف شد عرض کرد: (انی رجل نشیط) من جوان برومند و نیرومندی هستم و میخواهم در راه دین خدمتی کنم. حضرت فرمود: (جاهد فی سبیل الله) برو در راه خدا قدم بردار و در راه خدا قیام و اقدام کن. زیرا از این دو حال بیرون نیست. فرمود: (ان تقتل کنت حیاً مرزوقاً عندالله و ان مت فقد وقع اجرک علی الله) یعنی: برو اگر به میدان رسیده شربت شهادت نوشیدی که زندگی گوارای بعد از مرگ نصیب خواهد شد. طبق این آیه: (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) (39) حی و زنده خواهی بود عندالله و از رزق الهی بهره میبری. و اگر شربت شهادت نصیب تو نشد و در بین راه مردی اجرت بر خداست. چون آیهی دیگر قرآن میفرماید (وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ) (40) اگر کسی از منزلش برای راه خدا و در راه خدا هجرت کرد و در نیمهی راه مرد اجرش برخداست. این ذیل بیان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از آیهی دوم گرفته شد و صدر بیان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از آیهی اول. انسان همیشه در موقف اختیار قرار دارد یانجد فضیلت و خیر را انتخاب میکند یانجد رذیلت و شر را (وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ) (41) شیطان جز دعوت نفوذی دیگر ندارد. همانطور که انبیا و اولیای الهی هم جز دعوت نفوذی دیگر ندارد. انسان مختار است، نه مستقل است و نه مجبور، اگر راه فضیلت را طی کرد کمکم این هدایت به معنای راهنمایی به هدایت به معنای ایصال به مطلوب میرسد (زَادَهُمْ هُدىً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ) (42) این مضمون را در بسیاری از آیات قرآن میبینیم که میفرماید خدا ایمانشان و هدایتشان را زیاد میکند یا ایصال به مطلوب میکند و مانند آن. پس اگر کسی عمداً دعوتهای الهی را پشت سر گذاشت راه شیطنت را طی کرد. خدا در سورهی اعراف فرمود: (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ) (43) بگو خدا به قسم و عدل امر کرد. کسی که عمداً امر خدا را اعتنا نکند و به جور و ظلم بگراید آنگاه شیطان همانند کلب معلم بر او چیره خواهد شد و از راه وسوسه قلبش را لبریز از انحراف خواهد کرد. آنگاه است که راه برای بازگشت و توبه او بسته است چون خودش عمداً راه خود را بسته است. قرآن کریم فرمود: (سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ) (44) کسی که عمداً کبریا طلب بود و خضوع در برابر امر الهی نداشت خدا قلبش را از درک معارف دینی منصرف میکند (ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ) (45) و آن توفیق را از آنها میگیرد. آنها همیشه به فکر متاع زودگذر دنیایند. قرآن تعبیرش این است (یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَى) (46) یعنی این متاع پست را میگیرند شیطان آنها را بمتاع فرومایه فریب میدهد. به تعبیر علی بن ابیطالب (علیهالسلام) عالمی از دنیا پایینتر نیست. این صف نعال عالم آفرینش است یعنی صفی است که در آن صف کفشها قرار دارد که درجهی پایین منزل است. و عالمی از این عالم پایینتر نیست زیرا (لایعصی الله الا فیها) جز در طبیعت و در دنیا در هیچ عالمی معصیت نیست از طبیعت که گذشتیم دیگر جای عصیان نیست (و لا ینال ما عندالله الا بترکها) نیل و رسیدن به آنچه پیش خداست جز از راه ترک این ادنی، میسر نیست.
امیدواریم که این دلها تحت ولایت الهی منور باشد و شیطان هیچ راهی برای وسوسه و دعوت باطل در قلبها نداشته باشد و ثواب این جلسات تفسیری بعد از قبول به بهترین وجه به ارواح انبیا و اولیا و ارواح شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی اهداء شود.
پینوشتها:
1. سورهی مزمل، آیهی 20.
2. سورهی اعراف، آیهی 204.
3. سورهی نساء، آیهی 82.
4. سورهی مزمل، آیهی 5.
5. سورهی قمر، آیهی 22.
6. سورهی نمل، آیهی 87.
7. سورهی ناس، آیهی 5.
8. سورهی ق، آیهی 16.
9. جامع الصغیر ج 1، صفحهی 148.
10. سورهی بقره، آیهی 257.
11. سورهی اعراف، آیهی 27.
12. سورهی ابراهیم، آیهی 21.
13. سورهی نساء، آیهی 42.
14. سورهی طارق، آیهی 9.
15. سورهی غافر، آیهی 47.
16 و 17. سورهی ابراهیم، آیهی 21.
18. سورهی ابراهیم، آیهی 21.
19. سورهی شعرا، آیهی 136.
20. سورهی بقره، آیهی 6.
21. سورهی اعراف، آیهی 193.
22 و 23 و 24 و 25. سورهی ابراهیم، آیات 21 و 22.
26. سورهی ابراهیم، آیهی 22.
27. سورهی انفال، آیهی 24.
28. مجمع الامثال، 2ر363 و 2ر414.
29. نهجالبلاغه صبحی صالح، ص 251.
30. سورهی حدید، آیهی 4.
31. سورهی بقره، آیهی 153.
32 و 33. سورهی بقره، آیهی 45.
34. جامع الصغیر ج 1، صفحهی 144.
35. سورهی ابراهیم، آیهی 21.
36. سورهی اعراف، آیهی 22.
37. سورهی حجرات، آیهی 7.
38. نهجالبلاغه فیض الاسلام، صفحهی 708.
39. سورهی آل عمران، آیهی 169.
40. سورهی نساء، آیهی 100.
41. سورهی بلد، آیهی 10.
42. سورهی محمد، آیهی 17.
43. سورهی اعراف، آیهی 29.
44. سورهی اعراف، آیهی 146.
45. سورهی توبه، آیهی 127.
46. سورهی اعراف، آیهی 169.
منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم