عوامل پیدایش رفتار تملّق‌آمیز

عوامل پیدایش رفتار تملّق‌آمیز

نو یسنده :ابوالفضل هدایتی

پیش‌تر گفته شد که ثناگو یا ستایش گر آن‌گاه که از حدّ و مرز تعریف معقول بگذرد،زبان خویش را به تملّق آلوده است. در تشخیص عوامل پیدایش روحیه و رفتار تملّق‌آمیز، باید دوعده را در نظر گرفت؛ عده‌ای که ستایش‌طلب بوده و توقع ثنای کاذب دارند، و گروهی که باکی از دروغ و ثناگویی بیش از اندازه ندارند.نیازهای روانی و مالیِ گروه‌های یاد شده، سرنوشت آنان را به هم پیوند داده و محتاج یکدیگر می‌سازد.
ثناگو و ثناخواه، در حقیقت تنور همدیگر را داغ نگاه می‌دارند؛ یکی تنور شهرت آن ‌را، و دیگری تنور منفعت این‌ را.بدین‌سان، می‌توان در کنار هر شهرت‌طلبی، تملّق ‌گرایی را سراغ گرفت.
اما عوامل پیدایش روحیه و رفتار تملّق‌آمیز را می‌توان در عرصه مدیریت و زیر مجموعه آن جست:

الف-عرصه مدیریت

آنان‌ که از قدرت و ثروت برخوردارند و بر مسند ریاست یا مدیریت
تکیه زده‌اند، بیش و کم همان روحیات و خُلقیات همگنان پیشین را دارند که به «ارباب»یا «خواجه»شهرت یافته بودند. ویژگی‌های شخصیتی این افراد-در صورت بیگانگی با خودشناسی-عبارتند از:خود بزرگ‌بینی،خودپسندی، خودکامگی، انتقادناپذیری و ستایش‌طلبی.

1.خود بزرگ‌بینی

کسانی دچار حالت خود بزرگ‌بینی می‌شوند که از تفکر و تقوای الهی بهره‌ای ندارند و به قدرت، ثروت، علم و مهارت خود دل‌خوش می‌باشند.در واقع، آنان خود را در محضر پروردگار نمی‌بینند، و مبدأ و معاد را باور ندارند.
اگر این احساس برای انسان پیدا بشود، ادراک این مطلب را بکند،وجدانش این ‌طور باشد که همیشه-در همه حرکات و سکنات-ما در محضر [خدا]هستیم و حاضر است خدای تبارک و تعالی، انسان تعدیل می‌کند کارهایش را.این که انسان پایش را خطا می‌گذارد و اشتباهاتی می‌کند یا معاصی-خدای ناخواسته-از او صادر می‌شود، برای این [است]که غفلت از این معانی دارد.(1)

2.خودپسندی

امام‌خمینی رحمه الله در فرازی دیگر، به عُجب و خودپسندی اشاره نموده، آن را نشانه بی‌خبری از حقارت خود و عظمت خالق برمی‌شمارد.شیطان که عبادت و تقرب خود را از دست داد و مطرود و ملعون پیشگاه الهی
گشت،دلیلی جز فخر نمودن به آفرینش خویش از آتش نداشت.در واقع، کِبر و عُجب زمینه‌ساز گناهان کوچک و بزرگی است که به رستگاری فرد و جامعه آسیب می‌رساند و استمرار غفلت و جهالت انسان نسبت به مقام ربّ و محضر ربوبی، سبب هلاکت و خسران در دنیا و آخرت می‌شود.حضرت امام رحمه الله در آموزه‌های عرفانی‌اش، محبوس بودن آدمی در حجاب نفس، بلکه حجاب‌های ظلمانی و غیرظلمانی را نشانه جدایی از هدایت حق تلقی می‌کند و پیوستن به حضرت دوست را هدیه‌ای الهی می‌شمارد که فقط به برگزیدگان محبوب ارزانی می‌شود. بنابراین، تا خودپسندی و اخلاق ابلیسی در کسی وجود داشته باشد، توانمندی سلوک و توفیق احساس حضور در محضر رب را به دست نمی‌آورد و همواره ستایش‌طلب می‌باشد؛زیرا جمال و کمال را در خود می‌نگرد، نه در آفریدگار و اولیای کامل حق، که مظهر اسما و صفات حُسنای الهی می‌باشند و در ستایش و کرنش برای او می‌کوشند.
عجب و خودپسندی، از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است.(2)تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خَرْق حُجب، حتی حجب نوری را نکرده، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدات،محتاج به هدایت حق‌تعالی [است]…این کمال انقطاع [که] خروج از منزل خود و خودی و هر چه و هر کس، و پیوستن به او است و گسستن از غیر، و هبه‌ای الهی است به اولیای خُلَّص.(3)

3.خودکامگی

افراد خود بزرگ‌بین و خودپسند که بندگی خداوند را گردن ننهاده‌اند، به تدریج، رویکرد خودکامگی پیدا می‌کنند و به خواسته‌های نفس و شیطان تن می‌دهند. آنان از تزکیه، محاسبه، تفکر، تعبد، ذکر، نصیحت و مشورت رویگردان بوده، برای اندیشه و ایمان و کوشش دیگران، حرمت و جایگاهی قائل نیستند.میزان توقف خودپسندها از نزدیکان و به ویژه فرودستان، به طور روزافزون بالا می‌رود و کمترین نافرمانی و ناهماهنگی، از سوی آنان سرکشی تلقی شده، سزاوار قهر و کیفر می‌باشد؛ درحالی‌ که خود در پیشگاه الهی فروتنی ندارند و به سبب نادانی درباره قدرت حق، به آسانی از فرمان‌های ربوبی سر باز می‌زنند.آنان همواره از حقیقت گریزان بوده، به کسانی تمایل دارند که ایشان را در جهت باطل، بیهوده می‌ستایند.حضرت امیرعلیه السلام رشد خودکامگی و خودبزرگ‌بینی انسان را بر اثر بی‌بهرگی از معرفت و علم نسبت به عظمت و قدرت پروردگار می‌داند.از این ‌رو، می‌توان گفت که تملّق‌گویان فقط می‌توانند کسانی را فریب دهند که از خودشناسی و خداشناسی و دانایی نسبت به هستی و فلسفه حیات و آفرینش هیچ نمی‌دانند و از تعظیم و کرنش عارفانه بیگانه‌اند.
«لا ینبغی لمن عرف عظمه الله أن یتعظّم، فإنّ رفعه الَّذین یعلمون ما عظمته أن یتواضعوا له و سلامه الَّذین یعلمون ما قدرته أن یستسلموا له»؛(4)آن که عظمت خدا را داند، سزاوار نیست خود را بزرگ خواند.بلندی قدر کسانی‌که بزرگی پروردگار را می‌دانند، در این است که برابر او فروتنی کنند، و سلامت آنان ‌که می‌دانند قدرت او تا کجا است در آن است که به فرمانش گردن نهند.
رویکردهای نفسانی و خودخواهانه سبب می‌شود که یک رئیس یا مدیر، به هر قیمت که شده، موقعیت و ریاست خویش را نگاه دارد.چنین کسی هیچ‌گاه در درست بودن مدیریت خود تردید نداشته، همواره می‌پندارد که غیر از او کسی نمی‌تواند کارش را انجام دهد.اگر در خلوت خویش به لیاقت فزون‌تر دیگری باور داشته باشد، در انکار آن می‌کوشد.بدین‌گونه، خودپسندی و خودخواهی، انسان را از دستیابی به اخلاص بازمی‌دارد و او را به خودستایی و جذب چاپلوسان سوق می‌دهد.امام‌خمینی رحمه الله عبور از خواهش‌های نفس و اخلاص در خدمت‌گزاری را زمینه‌ساز اصلاح و پیشرفت در مدیریت می‌شمارد.
یا خودم یا خدا!یا من یا او!این من را اگر انسان زیر پاگذاشت و «او»شد، اصلاح می‌کند همه چیز را…آدم خودش باید فکرش را بکند.گاهی وقت‌ها خود انسان هم در اشتباه است؛ لکن باید فکر کند حالا این کاری که من دارم می‌کنم، …اگر یک کسی بهتر از من این کار را انجام بدهد، حاضرم که این [کار]را به او [تحویل]بدهم؟…اگر…حاضر نیست این کار را [بکند]، بداند[که]این خدایی نبوده…آنی‌ که برای ما فایده دارد، اخلاص است.(5)
بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، مدیران ارشد کشور را از پیامدهای زیان‌بار مدیریت منفی و ناکارآمد ‌آگاه کرده، آنان را در صورت مشاهده آثار سوء مدیریت به استعفا دعوت می‌نمود.کناره‌گیری مدیران نالایق از قدرت در منظر امام رحمه الله، عبادت و عمل صالح تلقی می‌شد؛چرا که آنان به دور از هر خودخواهی و جنجال‌آفرینی جای خود را به مدیر توانمند می‌سپردند.بی‌گمان، هر اندازه که مدیران وارسته از خودخواهی، جای مدیران ناشایست را برای خدمت‌ گزاری بگیرند، می‌توان نظاره گر کاهش روند تملّق‌گرایی در اداره‌ها،وزارت‌خانه‌ها، سازمان‌ها و مراکز تصمیم‌گیری کلان کشور بود.
اگر به واسطه سوءمدیریت و ضعف فکر و عمل شما [رؤسا و مدیران کشور]به اسلام و مسلمین ضرری و خللی واقع شود و خود می‌دانید و به تصدی ادامه می‌دهید، مرتکب گناه عظیمی و کبیره ی مهلکی شده‌اید که عذاب بزرگ دامن‌گیرتان خواهد شد.هر یک در هر مقام، احساس ضعف در خود می‌کند، چه ضعف مدیریت و چه ضعف اراده از مقاومت در راه هواهای نفسانی، بدون جوسازی، دلاورانه و با سرافرازی نزد صالحان از مقام خود استعفا کند که این، عمل صالح و عبادت است.(6)

4.انتقاد ناپذیری

ویژگی بارز رئیسان و مدیران ناشایسته، انتقاد ناپذیری است.آنان اگر چه به کاستی‌های اخلاقی و مدیریتی‌شان اعتراف دارند، اما تمایل ندارند که صدای اعتراض‌آلودی از زیر مجموعه مدیریت یا خارج از حوزه شغلی‌شان شنیده شود.تصورشان این است که انتقادکننده قصد تضعیف موقعیت و تخریب شخصیت آنان را دارد.از این‌ رو، گرایش به کسانی دارند که بدون هیچ دلیلی از آنها تجلیل و تعریف کرده، به بزرگ‌نمایی خدماتشان می‌پردازند.
امام‌خمینی رحمه الله، انتقاد سالم و سازنده را ضرورت انکارناپذیر یک جامعه و نظام به شمار می‌آورد؛ زیرا عیب و هنر هر مجموعه‌ای از رهگذر نقد و نظر منصفانه تمییز داده می‌شود و می‌توان به رشد و موفقیت فزون‌تر دست یافت.
البته انتقاد سالم و سازنده، بدون اغراض شخصیه و خدای نخواسته انتقام‌جویی، لازم است و مفید و موجب رشد و تعالی است و هر کس در نزد وجدان خود تشخیص رفتار و گفتار و نوشتار خود را می‌دهد و همه چیز در محضر مقدس حق‌تعالی واقع می‌شود.(7)
آزادی انتقاد در گفتار و نوشتار، از مسائلی است که حضرت امام رحمه الله بدان ارج می‌نهاد و در پاسخ به کسانی‌ که انتقاد و توطئه را یکی تلقی می‌کردند، می‌فرمود لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد.بدیهی است که برخی از مدیران چنین نگرشی را نمی‌پذیرند و اساساً میل ندارند کسی از روش و منش آنها ایرادی بگیرد یا برای بهبود روند کار پیشنهادی بدهد.آنان در واقع تحمل شنیدن سخن مخالف را ندارند و هر گفتار و کردار ناهماهنگ بامدیریت خود را نوعی خصومت و حسادت می‌پندارند؛ اما رهبر بزرگ انقلاب نشان داد که پروایی از شنیدن یا خواندن مطالب انتقادگران ندارد؛ زیرا معتقد بود که انتقاد مانند مباحثه حوزویان می‌تواند سبب شفافیت مسائل و راه‌کارها گردد.همچنین در فضای انتقاد است که امیدهای تملّق‌ گویان، به نومیدی تبدیل می‌شود و متاع دروغ و فریبشان دیگر خریدار ندارد.
هرچه می‌خواهند بگویند و هرچه می‌خواهند انتقاد کنند.انتقاد، غیرتوطئه است.لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد.انتقاد، از اموری است که سازنده است…همان ‌طوری که علوم اسلامی بی‌مباحثه نمی‌رسد به مقصد، امور سیاسی هم بی‌مباحثه نمی‌رسد به مقصد.(8)

5.ستایش طلبی

گرایش پاره‌ای از عوام و خواص به مدح و ثناگویی یا تعریف و تمجیدها-که ریشه در تاریخ و فرهنگ استبدادزده ما و پیشینه‌ای دراز و تأسف‌آور دارد-دیگر مجالی برای تحمل حرکت‌های انتقادی باقی نگذاشته است.اگر مقایسه‌ای میان دو واکنشی که در برابر دو سخن ستایش‌آمیز و انتقادی صورت گیرد، به روشنی معلوم می‌شود که یکی خوشایند است و دیگری ناخوشایند.از این ‌رو، به دشواری می‌توان به درمان خویشتن پرداخت و انتظار داشت که بستر مدیریت در جامعه آفت‌زده ما به آسانی پذیرای گفتار خیرخواهانه گردد؛ چرا که کم‌تر کسی از عوام یا خواص، تلخی انتقاد را از شیرینی ستایش ترجیح می‌دهد و برای سلامت خود و محیط کارش اهمیت قائل است.بدین‌ گونه، از یک سو باید عوام‌زدگی را بسترساز ستایش‌گری‌های بی‌بنیاد و ویران‌گر خواند و از دیگر سو، خواص زدگی را.در این جا سزاوار است که یادکردی از دو قصیده ی ملک‌الشعرای بهار داشته باشیم و خطر عوام و خواص را خاطرنشان سازیم.
از عوام است هرآن بد که رود بر اسلام داد از دست عوام
کار اسلام زغوغای عوام است تمام
داد از دست عوام
دل من خون شد در آرزوی فهم درست
ای جگر نوبت توست
جان به لب آمد و نشنید کسم جان کلام
داد از دست عوام
غم دل با که بگویم که دلم خون نکند
غمم افزون نکند
سر فرو برد به چاه و غم دل گفت امام
داد از دست عوام
سخنی پخته نگفتم که نگفتند به من
چند ازین خام سخن
سوختم، سوختم از سردی این مردم خام داد از دست عوام(9)
***
از خواص است هر آن بد که رود بر اشخاص
داد از دست خواص
کیست آن ‌کس که زبیداد خواص است خلاص
داد از دست خواص
داد مردم ز عوام است که کالانعامند به خدا بد نامند
که خرابی همه از دست خواص است خواص
داد از دست خواص(10)
چنان ‌که سید رضی، گردآورنده کلمات عزّت‌بخش علوی گفته است، وقتی گروهی علی علیه السلام را پیش ‌روی او ستودند، حضرت زبان به نیایش گشود که:
«اللهم إنّک أعلم بی من نفسی و أنا أعلم بنفسی منهم.اللهم اجعلنا خیراً ممّا یظنون و اغفرلنا مالا یعلمون»؛(11)خدایا! تو مرا از خودم بهتر می‌شناسی و من خود را از آنان بیشتر می‌شناسم.خدایا!ما را بهتر از آن کن که می‌پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمی‌دانند. مولای متقیان که کمتر به ژرفای کلام او نگریسته‌ایم، با واکنش الهی و معقول خویش در برابر سخن یک ستایش‌گر، نکته‌های چندی را به ما می‌آموزد که قابل تأمل است.
1.پس از شنیدن هر سخن ستایش‌آمیز باید به خداوند پناه برد و با او به گفت‌وگوی عارفانه پرداخت.شاید ذکر و استعاذه و دعا، نفس اماره را از سرکشی باز دارد و غرور و خودپسندی، دیدگان دل را از نور بصیرت بی‌نصیب نسازد.
2.باید این باور قلبی را در خود نیرومند سازیم که پروردگار بینا و دانا، مرا از خودم بهتر می‌شناسد و زشت و زیبای سیرتم را که از دیگران پنهان ساخته‌ام، نیک‌تر می‌داند.
3.به هنگام شنیدن مدح و ثنای حق یا باطل دیگران، نباید از یاد برد که آنان ما را کم تر می‌شناسند؛ چرا که هر کس به خویشتن نزدیک‌تر بوده، از سقوط و صعود قلب خویش آگاه‌تر است.
4.همواره باید از خداوند درخواست رشد و کمال اخلاقی خود را داشت تا شخصیت و رفتاری فراتر از باور و پندار در ما شکل گیرد و دیگران به سلوک و ایمان ما غبطه خورند.
5.پیوسته باید از پروردگار طلب آمرزش و بخشایش نمود؛ زیرا خواسته و ناخواسته با گفتار و کردار خود سبب جذب دیگران به سوی خود می‌گردیم؛ درحالی ‌که کاستی‌ها و زشتی‌های باطنی ما از چشم آنان نهان مانده است.
آموزه‌های یاد شده که همگی در حیات و رفتار حضرت امیر علیه السلام تجلی نموده است، تأثیر بسیاری در مهار ساختن ستایش‌طلبی انسان‌ها دارد.در این تعلیم‌های بلند و عزّت‌بخش، جلوه‌هایی از خودشناسی و خداشناسی به چشم می‌خورد که به وسیله آنها می‌توان بنیاد یک زندگی سالم و آرام و پرتکاپو را پی‌ریزی کرد. ضمن اینکه گرایش به یاد خدا و نیایش پیوسته با او، نقشی تعیین‌کننده در بهداشت روانی انسان‌ها خواهد داشت؛ چون نیایش‌گر هرگز به اندک‌ها بسنده نکرده، همواره طالب صعود بهتر و فزون‌تر به قله خوبی‌ها است.در پایان، آمرزش‌خواهی از پروردگار می‌تواند دایره خودپسندی و خودکامگی آدمی را تنگ‌تر سازد و انتقاد دیگران را در چشم انسان کمال‌جو، یک هدیه دوستانه جلوه دهد نه یک ابزار انتقام یا ترور شخصیت و تضعیف موقعیت اجتماعی.
آن گاه که حضرت امام رحمه الله از مولای متقیان حضرت علی علیه السلام سخن می‌گوید، ولایت و پیروی همه‌جانبه از او را یادآور می‌شود که نه عوام از آن شناخت درستی دارند و نه خواص به آنچه از آن حضرت می‌دانند، عمل کرده‌اند.
آنهایی ‌که شیعه ی این مرد بزرگ هستند، البته نمی‌توانند مثل او باشند.خود ایشان هم فرمود:شما قدرت این را ندارید، حتی قدرت همین زهد ظاهری‌اش را،[تا]چه برسد به معنویاتش…اگر در روایات فرموده‌اند که پیروان علی اهل سعادتند، باید ما ببینیم ما پیرو هستیم یا نیستیم؟ ما به وظایفمان،حتی به همان وظایف صوری‌مان، عمل می‌کنیم یا نمی کنیم؟ (12)

ب-عرصه زیر مجموعه مدیریت

چنان‌ که در آغاز این فصل اشاره شد، عوامل پیدایش روحیه و رفتار تملّق‌آمیز را می‌توان در دو عرصه کاوید.در این بخش از سخن، به بحث درباره علل پیدایش تملّق در زیر مجموعه‌های مدیریتی می‌پردازیم؛ اما آنچه این دو عرصه را به هم پیوند می‌دهد، همان گرایش‌های نفسانی و دنیایی است که در هر دو گروه وجود دارد.در این ‌میان، ستایش‌کنندگان به دلیل ویژگی‌های شخصیتی خویش همچون:خودکم‌بینی، فرصت‌طلبی و منفعت‌اندیشی، زمینه‌های مساعدی را برای چاپلوسی و رونق بازار تملّق فراهم می‌آورند.

1.خودکم‌بینی

ازجمله ویژگی‌های شخصیتی این گروه، خودکم‌بینی است که به موجب آن در برابر دیگران، از جمله رئیس و مدیر و کارفرما، ناگزیر از ستایش و تکریم می‌شوند و چه بسا به راه افراط نیز کشیده می‌شوند. نوع الفاظی که در گفتار و برخورد این عده کاربرد دارد و همچنین واکنش‌هایی که گاه و بی‌گاه دارند، ممکن است ستایش‌ طلب‌ها را دچار غرور بیشتر سازد.مشکل خودکم‌بینی، گاه ریشه در محیط تربیتی و اجتماعی یا توارث و خانواده دارد، و گاه بروز یک حادثه و شکست یا ناکامی و تنگ‌دستی سبب می‌شود که یک کارگر، کارمند، آموزگار، خدمت‌کار، مستأجر، پرستار و یا فروشنده ی دوره‌گرد، خود را کمتر از دیگران بنگرد و حتی توان گفت‌وگو را نداشته باشد.این گروه به آسانی نمی‌توانند خود را از سلطه ستایش‌ طلب‌ها رها سازند؛ چرا که نسبت به همکاران خود فرمان‌پذیری بیشتری دارند و در برابر خواسته‌های آنان مقاومت کمتری نشان می‌دهند.

2.منفعت‌اندیشی و فرصت‌طلبی

دسته دیگر ستایش ‌گران در زیر مجموعه مدیریت، اساساً اهل حیله و فریب بوده، فرد ستایش‌ طلب را به دلیل احساس نیاز به شهرت و موقعیت برتر یا حفظ منافع، به بازی می‌گیرند.آنان هیچ‌گونه اعتقاد و پای‌بندی نداشته، به آسانی گروهی را ترک می‌کنند و وارد گروه دیگر می‌شوند.در حقیقت، این‌ گونه تملّق‌گویان به دنبال فرصت‌های مناسب و مؤثر در جلب منافع اقتصادی و سیاسی خود می‌باشند.از این‌ رو، اگر ناگزیر از ورود در عرصه مذهب باشند، کاتولیک‌تر از پاپ خواهند بود و در مقدس‌نمایی و جانب داری از ارزش‌های دینی، بیش از مؤمنان حساسیت و فریاد خواهند داشت.تحریک عوام بر ضدّ رهبران صالح و عدالت‌طلب به طور پنهانی، از جمله حیله‌هایی است که فرصت‌طلبان تملّق‌گو به کار می‌گیرند.در مراکز قدرت، غالباً چنین کسانی به طور مرموزانه فعالیت می‌کنند و کمتر از خدمت‌گزاران واقعی شناخته می‌شوند.
رویکردهای فرقه‌گری و بروز شکاف‌های مذهبی یا سیاسی، به ویژه در مشرق زمین را باید از آثار نهانی این گروه به شمار آورد.آنان چنان در چاپلوسی و پیشواسازی چیره‌دستی دارند که در زمانی کوتاه می‌توانند افراد گم‌نامی چون سید باب شیرازی را منجی موعود شیعه سازند و به اندیشه و اتحاد مسلمانان آسیب‌های جدّی وارد کرده، جامعه را از تحول‌گرایی در جهت استقلال و آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی بازدارند.
ظهور این گونه منافقان در تاریخ ادیان و نهضت‌ها و انقلاب‌ها را باید پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر دانست؛ زیرا هرگاه قدرتی شکل گیرد، اینان از حاشیه به متن قدرت‌ها وارد می‌شوند؛ به گونه‌ای که تمیز آنها از نیروهای صالح و پایبند به ارزش‌های الهی و انسانی بسیار دشوار است.حداقل می‌توان گفت که عوام و نیز قدرت‌طلبانِ ستایش‌گرا، به آسانی نمی‌توانند آنان را از کانون‌های تصمیم‌سازی بیرون برانند. بدین‌گونه، خدمت‌گزاران راست‌کردار آرام‌آرام در حاشیه حاکمیت قرار گرفته، چه بسا هدف حسادت و دشمنی و اتهام چاپلوسان قرار گیرند؛ چون آنان هیچ‌گونه نیازی به تظاهر در جهت جانب‌داری از دیگران ندارند و اساساً از هرگونه تملّق‌گویی بیزاری می‌جویند.
افزون بر این همه، می‌توان از دموکراسی و پدیده‌های آن، مانند پارلمان و احزاب و انجمن‌های محلّی و صنفی یاد کرد که همواره مورد توجه فرصت‌طلب‌ها بوده است.آیا دوره‌ای از دوره‌های مجلس شورای ملی را می‌توان سراغ گرفت که چاکرمنشان و چاپلوسانِ درباری حضور تأثیرگذار نداشته باشند.کاربرد عبارت «وکیل‌الدوله»در تاریخ پارلمانی ایران، نشانه آشکاری از نفوذ این جماعت بی‌هنر و هیاهوطلب است.
امام‌خمینی رحمه الله بر این باور بود که انحراف کشور از مسیر استقلال و آزادی‌های مشروع ملت، پیش از آن که در خارج از کشور شکل گیرد، در پارلمان ما صورت می‌گرفت.وکیل‌الدوله‌ها پیش از ارائه هرگونه طرح و لایحه حکومتی، آماده قعود و یا قیام چاپلوسانه بوده، اساساً وکالت ملت را جز همین کرنش شیطانی تلقی نمی‌کردند.بدین‌گونه، ظهور مخالف و موافق در پشت تریبون مجلس، بی‌شباهت به ظاهر شدن عروسک‌های نمایشی نداشت.اگر پس از محمدعلی شاه و استبداد صغیر، شاه و حاکم دیگری پارلمان ایران را به توپ نبست، به این دلیل بود که مجلس شورا، عمارت بیرونی دربار و حاکمیت بود و حاکمان در اندرونیِ حکومت مهره‌های شطرنج را جابجا می‌کردند. کج‌روی از مجلس شروع می‌شد، نه این که از خارج [شروع]می‌شد.خارج دستور می‌داد، این ها [نماینده‌ها]راه می‌رفتند. (13)
تمام بدبختی‌ها در حکومت[شاه]از مجلس سرچشمه گرفت.هر کاری می‌خواستند انجام بدهند، هر امر فاسدی را که می‌خواستند انجام بدهند، دیکته می‌کردند و می‌آوردند [به]مجلس، و [بعد]مخالف و موافق هم به حسب صورت [و ظاهر] درست می‌کردند و بعد هم همان‌طوری که دیکته شده بود، رأی می‌دادند.(14)
بد نیست که یادی از میرزاده عشقی، مدیر روزنامه قرن بیستم، داشته باشیم و استهزانامه وی را در مورد جمهوری ‌خواهیِ پهلوی اوّل که در شمار دیکته‌های استعماری بریتانیا بود، مرور کنیم تعبیر «چند ولگرد»که در این سروده به کار رفته، اشاره به گروه تملّق‌گرایی است که رضاخان میرپنج را از سربازخانه قزوین به سردار سپهی و پادشاهی ارتقا بخشیده بودند.
اگر پیدا شود در مُلک یک فرد
به مانند رضاخان جوانمرد
کنندش دوره فوراً چند ولگرد
به حکم اینکه باید ضایعش کرد
بگویند از سرِ شَه تاج بردار
به فرق خویشتن آن تاج بگذار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
حقیقت بارک‌الله، چشم بد دور
مبارک باد این جمهوری زور!
از این پس گوش‌ها کر، چشم‌ها کور
چنین جمهوری بر ضدّ جمهور
ندارد یاد کس در هیچ اعصار نباشد هیچ در قوطیِ عطّار
دریغ از راه دور و رنج بسیار(15)
تاریخ از این تملّق‌گویان، بسیار سراغ دارد؛ چنان‌ که اگر روزی در این کشور کسانی همچون:«سید ضیاء»و«دشتی» و«تدین»گرداگرد رضاپهلوی را گرفته، او را به تخت شاهی نشاندند، روزهای تیره و تار دیگری را نیز می‌توان یافت که رندان چاپلوس جامه ی درباری به تن کرده‌اند و فرزانگان این مرز و بوم را مُتواری ساخته‌اند.
زنده‌یاد محمدتقی بهار در قصیده‌ای، مرثیه نیکویی برای قاجاریه و سلسله‌های ولگردپرور تاریخ ایران سروده است:
چون گشت کاخ دولت آماده
عشق آید و جوانی و می‌خواری
تن‌پروری و نخوت از آن خیزد
وز این دو، کاهلی و گران‌باری
رندان چاپلوس فراز آیند
بنهفته تن به جامه ی درباری
هر یک هوای خاطر خود جسته
یعنی ز شَر کنیم هواداری
چون سِفلگان شوند فزون، گردند
فرزانگان و پاکان مُتواری(16)
همان‌گونه که رهبر بزرگ انقلاب در کلام خویش یادآور شده است، تملّق‌گویی و ظاهرآرایی و مسلمان‌نمایی و مصلح‌پنداری را می‌توان همان «نفاق»به شمار آورد که قرآن‌کریم آن را زشت‌ترین پدیده اخلاقی و اجتماعی امت‌ها خوانده است؛ چون همواره موضع‌گیری در برابر افراد
دو چهره، دشوار بوده و عوام را به تردید انداخته، خواص را دچار شکاف می‌سازد و در نهایت، صالحان ناگزیر از خانه‌نشینی خواهند بود.
بدترین انحراف این است که انسان در ظاهر یک جوری نمایش دهد که واقعش برخلاف او است.این، نفاق است و نفاق، از بدترین خبرهایی است که در قرآن‌ مجید آمده…انسان می‌داند با آدم کافر چه بکند؛ اما با منافقین نمی‌داند چه کند!(17)
آیا نباید این هشدار امام رحمه الله را پیوسته آویزه ی گوش جان ساخت که:
مقام، خطیر است و خطر بزرگ!به خدا باید پناه برد و از او استمداد [باید] کرد.همه دست‌اندرکاران [نظام]… باید از چاپلوسان دغل‌باز و زبان‌بازان حیله‌گر بر حذر باشند!(18)

پی‌نوشت‌ها:

1. -همان، ج8، ص110.
2. -همان، ج18، ص445.
3. -همان، ص443-444.
4. -نهج‌البلاغه، خطبه147، ص142.
5. -صحیفه امام، ج19، ص447.
6. -همان، ص157.
7. -همان، ص153-154.
8. -همان، ج17، ص461.
9. -دیوان ملک‌الشعرای بهار، ج1، ص273-274.
10. -همان، ص275.
11. -نهج‌البلاغه، حکمت100، ص376.
12. -صحیفه امام، ج19، ص65-66.
13. -همان، ج17، ص472.
14. -همان، ص469-470.
15. -ر.ک:ملک‌الشعرای بهار، ج1، ص376-377.
16. -همان، ص390.
17. -صحیفه امام، ج17، ص192.
18. -همان، ج19، ص370.

منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید