پیشینه ی طب در تمدن ها

پیشینه ی طب در تمدن ها

1- طب در دنیای قدیم
انسان اولیه از زمان غارنشینی برحسب غریزه دریافته بود که چگونه می تواند زخم های خود را که بر اثر افتادن، برخورد با اشیاء برنده یا حمله موجودات درنده به وجود می آمد، درمان کند. بشر اولیه که توانسته بود از تجارب و مشاهدات خود برای رفع نیازهایش استفاده کند، کم کم به فکر افتاد که از دانش خود به منظور بهبود زندگی خانواده و قبیله اش استفاده کند؛ زیرا دریافت که این عمل برای حفظ بقا و صیانت نفس لازم است. مرد یا زن دانشمند قبیله که از طریق تجربه یا از اجدادش معلوماتی در مورد گیاهان شفابخش کسب کرده بود، به بالین بیماران و مجروحان فرا خوانده می شد و ضمن مراقبت از آنان، داروی لازم را برای بیمار تهیه می کرد. گمان می رود که استفاده از دارو و درمان تا این مرحله، در حدود 400 قرن پیش در میان غارنشینان معمول بوده است.
برای بشر اولیه درک علت بیماری و مرگ، غیر ممکن بود و به ناچار دلیل آن را وجود ارواح خبیثه و شیطانی می دانست. وی چنین می پنداشت که ارواح خبیثه به سبب گناهان فرد وارد بدن می شوند و گناهکاران را دچار خاموشی می کنند و بدین دلیل برای مقابله با ارواح موذی به سلاح سحر و جادو متوسل می شد. در چنین شرایطی “ساحر طبیبان” قدم به عرصه ی وجود گذاشتند. آنها برای راندن ارواح خبیثه به طلسم، دعا، رقص و … متوسل می شدند. این اعمال غالباً موجب تقویت روحیه، امیدواری و در نتیجه، بهبود حال بیمار می شد. چنانچه معالجه با شکست مواجه می شد، ساحر طبیب برای تبرئه ی خود، بیماری را به عوامل بسیار قوی منسوب می کرد که مبارزه با آنها خارج از قدرت او بوده است. از نظر بشر اولیه ساحر طبیب علاوه بر رفع بیماری، این قدرت را داشت که با استفاده از سحر و جادو، باعث حلول ارواح خبیثه در بدن افراد گردد. بدین سبب، مردم از روی ترس و احتیاج برای ساحر طبیب اهمیَت فوق العاده ای قایل بودند.
ساحر طبیبان گاهی با جرأت تمام و آگاهی، جراحی های فوق العاده خطرناک انجام می دادند؛ به طوری که در اکتشافات باستان شناسی جمجمه هایی از دوران پیش از تاریخ به دست آمده است که عمل جراحی را بر روی کاسه سر نشان می دهد. در ضمن، بشر اولیه شکسته بندی کرده و استخوان ها را جا می انداخته است.
از مطالب یاد شده چنین بر می آید که پزشکی پیش از تاریخ به صورت توأمان از جادو و تجربه بهره می گرفته است و روش هایی از قبیل خواندن اوراد، انجام دادن برخی تشریفات مذهبی، رقص و آواز همراه با تجویز گیاهان دارویی همگی از ابزار درمان به شمار می آمده اند.
در ادامه ی این مبحث، وضعیت طب و درمان را در میان تمدن های بزرگ بیان خواهیم کرد.

2- وضعیت طب در تمدن های بزرگ
پایان عصریخبندان- که بشر را مجبور به زندگی غارنشینی کرده بود و آغاز زندگی یکجانشینی و کشاورزی موجب تحولی عظیم در جامعه بشری شد و آن تبدیل زندگی غارنشینی و چادرنشینی به زندگی شهری بود. مسئله حیاتی آب برای کشاورزی، توجه این قبایل را به دره های اطراف رودهای پر آبی مثل دجله، فرات، نیل، گنگ، سند و… جلب کرد و زمینه ساز ایجاد دو تمدن بزرگ در کنار رودخانه های نیل و بین النهرین شد.

2-1 طب در مصر باستان
اطلاعات ما درباره مصری ها در مقایسه با سایر اقوام کهن بیشتر است و دلیل آن هم وجود کتیبه ها، بناها و به خصوص الواح و اوراق پاپیروس است.
در پاپیروس های کشف شده درباره بیماری های روحی، چشمی، داخلی، پوستی، امراض زنان، بیماری های مربوط به اندام ها، جراحی ها و نیز امور آرایشی بحث شده است. در ضمن در این پاپیروس ها از حدود700 داروی مفرد که منشأ آلی و کانی دارند، نام برده شده است. این داروها شامل قرقره ها، انفیه ها، داروهای استنشاقی، شیاف ها، بخورها، اماله ها، ضمادها، جوشانده ها، حب ها، قرص ها، داروهای شستشو و مرهم های روغنی هستند که نشان می دهد مصری ها امر داروسازی را با مهارت انجام می دادند.
مصری ها تجربه های خود را در زمینه ی طب و داروسازی برای اطلاع نسل های بعدی مکتوب می کردند. مصری ها به عناصر اربعه (خاک، آب، باد، آتش) اعتقاد داشتند و تنفس را مهم ترین عمل بدن می دانستند و باور آنها بر این بود که علت بیماری، جذب مواد خطرناک از راه روده است که سبب گندیدگی خون و تشکیل چرک می شود. آنها تومورها و پولیپ ها را جراحی می کردند؛ همچنین، دندانپزشکانی بودند که آبسه های دندانی را خارج یا دندان ها را با طلا پر می کردند و روکش طلا می گذاشتند. ختنه کردن در 4000 سال قبل از میلاد مسیح در مصر رواج داشته است.
درمان زخم ها، بخیه زدن، گچ گرفتن، آتل بندی با استخوان گاو، تشخیص بارداری و جنس جنین از دیگر کارهایی است که مصری ها انجام می دادند.(1) آنها حمام های عمومی و مجاری فاضلاب زیرزمینی داشته اند که به حق در دوران کنونی هم می تواند موجب رشک باشد.
چنین به نظر می رسد که حرفه پزشکی در مصر قدیم از اعتبار زیادی برخوردار بوده تا حدود 1600 سال قبل از میلاد به کمال عظمت خود رسیده است، امّا در زمان های بعدی تا حد زیادی افول نموده و با عقاید خرافی نظیر سحر و جادو در هم آمیخته است.

2-2- طب در منطقه ی بین النهرین
ساکنان منطقه ی بین النهرین که به عنوان مهد تمدن اولیه شناخته می شود، به ترتیب زمانی سومری ها، اکدی ها، بابلی ها، آشوری ها و کلدانی ها تشکیل داده اند. آثار به جا مانده از پزشکی سومری ها و اکدی ها که پیش از هزاره ی سوم قبل از میلاد می زیسته اند، به چند چاقوی مسی که اسباب جراحی بوده اند و چند لوحه با خطّ میخی محدود می شود.

2-3 طب بابلی ها
مهم ترین اطلاعات در خصوص طب بابلی ها از طریق لوحه های گلی به جای مانده بدست آمده است. به نظر می رسد که پزشکی بابلی ها به کشور های هم جوار آنها که در مسیر جاده های کاروان رو بین بابل، هندوستان عربستان و مصر قرار داشتند نفوذ نموده و گسترش یافته است.
بابلی ها از خواص درمانی گیاهان مطلع بوده اند، اما آن را با دنیای اسرارآمیز ارواح مربوط می دانسته اند برخی از روش های درمانی آنها عجیب و جالب توجه می باشد:
فرد معالج به نیابت از طرف بیمار، اورادی را در پیشگاه خدایان می خواند تا خشم آنها فروکش کند. سپس به دستیارش که در کنار او بود، دستوراتی را جهت ترکیب اجزای دارو می داد و داروی آماده شده را به بیمار می خوراند. گوسفندی را نیز در کنار بیمار قرار می دادند. اگر ارواح ایجادکننده ی بیماری، با خواندن اوراد از بدن بیمار خارج و به سمت حیوان رانده می شدند، درمان موفقیت آمیز بود و فرد بهبود می یافت، آنگاه حیوان را قربانی کرده و جگر او را مورد مطالعه قرار می دادند. ممکن بود که برخی از پزشکان به ورد و افسون اعتقاد نداشته باشند ولی جهت خوشایند مردم و تقویت روحی آنها چنین عملی را انجام می دادند. به هر حال”جگربینی ” از اموری است که بابلی ها در سایر ملل کهن رواج داده اند.
در بابل فن پزشکی از پدر به پسر و از استاد به شاگرد منتقل می شده است. بر خلاف پاپیروس های مصری که به منزله ی کتب درسی بودند، لوحه های بابلی ها جهت تعلیم نبوده، بلکه برای به خاطر آوردن معلومات نوشته می شدند. آنها در آثار خود از بیماری های چشم، گوش، دستگاه تنفس، دستگاه گوارش، عضلات، بیماری های واگیردار و صرع نام برده اند. در معالجات گیاهی از گیاهانی از قبیل کاسنی، زیره، زعفران و موادی مثل عسل، خشخاش، آهن، مس، زاج و… استفاده می کردند. بابلی ها خون را مایع اصلی زندگی، قلب را مرکز فهم، شعور و روح و جگر را اندام اصلی حیات و عضو تولیدکننده ی خون و مرکز زندگی محسوب می کردند و برای آن اهمیت زیادی قایل بودند.

2-4 طب آشوری ها
آشوری ها به بهداشت اهمیت زیادی می دادند و سلامتی را از جانب خدایان می دانستند. آنها سه الهه ی اصلی بیماری داشتند: الهه ی مولد سل، الهه ی مولد سقط جنین و مرگ کودکان و الهه ی مولد بیماری های کبدی (داخلی). با چنین طرز تفکری بدیهی است که برای رهایی از بیماری ها به دعا و افسون متوسل می شدند. البته پیشرفت هایی در زمینه طب داشته اند؛ به عنوان مثال ماساژ، بستن زخم ها و کمپرس امری عادی بوده و آب مرورارید را با سوزن هایی از جنس برنز عمل می کردند.

2-5 طب در هندوستان
طب در هند ابتدا جنبه ی مذهبی داشته ولی از سال 800ق.م که برهمن ها حکومت را در دست گرفتند، طبیبان یک صنف غیرروحانی را تشکیل دادند.
هندی ها در جراحی، به خصوص جراحی پلاستیک تبحر خاصی داشتند به طوری که در کتب طبی آنها از 120 نوع اسباب جراحی نام برده شده است.(2) به عنوان مثال معروف است که بینی بریده ها برای ترمیم بینی خود به هند مراجعه می کردند. آنها مالاریا را می شناخته و از تأثیر پشه در بوجود آوردن آن آگاه بودند، همچنین در درمان بیماران از گیاهان بهره زیادی می برده اند.

2-6 طب در چین باستان
طب چین از همان ابتدا تا به حال تندرستی و بیماری را به واسطه تعادل دو عامل متضاد حیاتی می داند که در زندگی حیوان و انسان به طور یکنواخت عمل می کنند و با هم به تعادل رسیده اند. این دو نیرو یین (yin) و یانگ (Yang) هستند.
طب سنتی چین شامل شاخه های متعددی است از جمله طب سوزنی و گیاه درمانی سنتی که همگی قدمت زیادی دارند. استعمال املاح آهن در کم خونی ها، تلقیح ضد آبله و انجام برخی اعمال جراحی و شناخت بیش از 51 نوع نبض از جمله اقدامات مفیدی بوده که چینیان انجام داده اند. مانند سایر ملل کهن، عقیده به سحر و جادو در طب چینی نیز دیده می شود.
اگر چه امروزه روش های نوین درمانی در چین دیده می شود، ولی این امر به هیچ عنوان از توجه و احترام جمعیت میلیاردی چین نسبت به طب سنتی خود نکاسته است، به طوری که یک نوع همزیستی بین دو طب قدیم و جدید در چین دیده می شود.

2-7 طب در یونان باستان
سرزمین یونان به جهت موقعیت جغرافیایی خود توانسته است با تمام آسیا ارتباط داشته باشد و علوم را از منطقه بین النهرین، ایران و هند دریافت کند.

پزشکان در یونان به 4 طبقه تقسیم می شدند:
– پزشکان عمومی: غالباً توسط خانواده های متموّل استخدام می شدند.
– پزشکان سیّار: یکی از تخصص های اصلی آنها خارج کردن سنگ مثانه بود.
– ژیمناست ها: کار اصلی آنها ماساژ دادن بود.
– ریزوتومیست ها: گیاهان را جمع آوری می نمودند و بیماران را با گیاه درمانی معالجه می نمودند. این گروه بعدها صنف داروساز را بوجود آوردند.
یونانیان دانشمندان و پزشکان نامدار زیادی را به عالم طب معرفی کرده اند که از جمله ی آنها می توان به بقراط، افلاطون، ارسطو، تئوفراستوس و… اشاره کرد.
بقراط: که پدر علم طب لقب گرفته است، در سال 370 قبل از میلاد در خانواده ای پزشک به دنیا آمد و علم طب را نزد پدربزرگش فرا گرفت. تحولی که وی در طب یونان به وجود آورده است دارای چنان اهمیتی است که شاید بتوان دوره پزشکی را به دو دوره ی پیش و پس از بقراط تقسیم نمود. وی کارهای زیادی در زمینه طب انجام داده است از جمله:
– تعمیم دادن طب: وی سنّت موروثی بودن طب را که مربوط به برخی خانواده ها بود از بین برد.
– جمع آوری و نوشتن گزارش های بالینی: وی اولین کسی است که شرح حال و چگونگی سیر بیماری را ثبت و مکتوب کرد و پس از او، این کار تا زمان زکریای رازی تقریباً متوقّف شده بود، ولی رازی مجدداً آن را احیا نمود.
– تلاش در جهت پاک کردن طب از اوهام و خرافات قبلی: وی نظریه ارواح خبیثه را در مورد علت پیدایش بیماری مطرود می دانست و اعتقاد داشت که مریض را باید کاملاً تحت معاینه قرار داد. لذا تب، درد و سرفه را عکس العمل های بدن در برابر بیماری می دانست و عقیده داشت که به بدن باید کمک نمود تا بیماری رفع گردد.
– تعلیمات اخلاقی: همان سوگند نامه بقراط است که تا به امروز به جا مانده است.

افلاطون:
در آتن مدرسه ای به نام “آکادمی” تأسیس کرد که افرادی نظیر ارسطو و تئوفراستوس از آن فارغ التحصیل شدند.
وی بیماری ها را به 3 دسته تقسیم کرده است:
– بیماری هایی که از تغییر چهار عنصر به وجود می آیند.
– بیماری هایی که از فساد اخلاق به وجود می آیند.
– بیماری هایی که از صفرا و بلغم به وجود می آیند.

ارسطو:
در سال 384 ق.م متولد گردید و در 20 سالگی در آکادمی افلاطون تدریس می کرد. او از مقربین اسکندر مقدونی بود و در لشکرکشی ها به مشرق زمین همراه وی بوده و بدین طریق از علوم خاوری اطلاع پیدا کرده است. ارسطو در زیست شناسی و جنین شناسی شهرت زیادی داشته است. وی نبض را می شناخت و آن را در شریان ها جستجو می کرد. همچنین ترشح ادرار را از کلیه و خون را متشکل از دو قسمت مایع و فیبرین می دانست.

2-8 تاریخ طب ایران
اگرچه طب را باید از جمله کهن ترین و ریشه دارترین علوم و فنون در مجموعه ی تمدن بزرگ ایران به شمار آورد، اما گسترش دین مبین اسلام در ایران و تحوّلات عظیم ناشی از آن چنین ایجاب می کند که تاریخ طب ایران طی دو مقطع جداگانه امّا پیوسته ی پیش از اسلام و پس از اسلام مورد بحث و بررسی قرار گیرد:
2-8-1 دوره قبل از اسلام
2-8-2 طب آریایی ها
مهم ترین اطلاعات از طب این دوران را می توان از کتاب اوستا استخراج کرد. آریایی ها در ابتدا بیماری را به قوای مافوق طبیعه منسوب می دانستند، اما بعدها عفونت، گرما، سرما، گرسنگی، تشنگی، اضطراب، خون و… را علّت پیدایش و انتشار بیماری ها دانستند. در ایران قبل از دوران هخامنشیان دو مکتب عمده ی پزشکی وجود داشته است:

مکتب مَزدیسنا:
این مکتب در آذربایجان پا به عرصه وجود گذاشته و در حقیقت با مکتب زرتشت یکسان است. بر مبنای تعالیم این مکتب که بانی آن زرتشت پیامبر ایران باستان است، درمان به عهده طبیب واگذار شده است.
“مهر” یا “میتره” رب النوع پزشکی در این مکتب است و به گفته زرتشت برای درمان بیماران، باید از گیاه درمانی استفاده کرد. این مکتب خیلی پیش از مکاتب طب یونانی به وجود آمده است.

مکتب اِکباتان:
این مکتب در حدود یک قرن پس از زرتشت توسط “سئناپوراهوم ستوت”(3) تأسیس گردیده است و در حدود 100 شاگرد در آن به تحصیل علوم حکمت، طب و نجوم مشغول بوده اند.
در این مکاتب آموزش به صورت رابطه مرید و مراد یا استاد و شاگرد بوده است و شاگرد، سال ها نزد استاد کار می کرده تا مهارت کافی را کسب کند.
ذکر این مطلب ضروری به نظر می رسد که زرتشت پیش از آنکه به جنبه درمانی توجه داشته باشد، به طب بهداشتی و پیشگیری توجه داشته و برای پیشگیری و جلوگیری از اشاعه ی بیماری ها، مقرّراتی وضع نموده است. برخی از این مقرّرات و توصیه ها عبارتند از: آلودگی آب، گناه کبیره است؛ ظروف آبخوری هر شخص باید مجزا باشد؛ مگس و حشرات موذی منشأ سرایت بیماری ها هستند و باید کشته شوند؛ لمس و شستشوی میت باید با دستکش مخصوص انجام گردد….
2-8-3 دوره ی هخامنشیان
در این دوره تربیت پزشکان در سه مرکز بزرگ ایران یعنی همدان، پرسپولیس و ری انجام می گرفته و دروس پزشکی شامل علوم تجربی و نظری بوده است. در این مراکز دانشجویان در سه رشته فارغ التحصیل می شدند(4):
– شفادهندگان روحانی: اساس کار درمانی آنها بر پایه روان درمانی بوده و عموماً بیماران را با خواندن دعا و قطعات اوستا درمان می کردند. این افراد را “مَنتر پزشک” می نامیدند. فقط پیشوایان روحانی می توانستند منتر پزشک باشند.
– ارور پزشک: پزشکانی بودند که به وسیله عصاره ی گیاهان و داروهای گیاهی بیماران خویش را درمان می کردند. پزشکان دیگر رشته ها نیز هنگام مداوای بیماران خود، با آنها مشورت می کردند و این همکاری جزء لاینفک نظام پزشکی در ایران باستان و در میان پزشکان گروه های مختلف بوده است.
– جراحان: آنها باید امتحانات سخت زیادی را پشت سر می گذاشتند. جراحان اعمالی از قبیل شکسته بندی، خارج کردن غده، رستمینه(5) و… را انجام می دادند و برای بیهوش کردن بیماران از گَردِ بَنگ مخلوط با شراب بهره می بردند. به این افراد “کارد پزشک” می گفتند. هخامنشیان از عوامل فیزیکی (حرارت آفتاب، آتش، سرما) و شیمیایی (گیاهان و ادویه ها با اسانس قوی از جمله اسفند، آویشن، کندر، عود) برای ضدعفونی کردن بهره می بردند.
داریوش هخامنشی به طب و طبابت اهمیت زیادی می داده است. در این دوران کتاب اصلی پزشکان، کتاب زرتشت بوده و برخی از پزشکان دربار یونانی و مصری بوده اند(6). در زمان کوروش، دیگر پادشاه هخامنشی، وضع دارو و درمان سر و سامان خوبی یافت. کوروش تمامی پزشکان مجرب را در یک مکان جمع کرد و مردم جهت معالجه به آنجا مراجعه می کردند. لازم به ذکر است که کلیه خدمات پزشکی و دارویی در زمان کوروش رایگان بوده است. اردشیر دوم سازمان منظمی برای پزشکان و جراحان تشکیل داد و دستمزد پزشکان بر اساس مقام و منزلت اجتماعی فرد مورد معالجه تعیین می شد، بدین صورت که دستمزد پزشکان جهت معالجه ی روحانیون، کسبه و کشاورزان با هم متفاوت بود.
در مجموع در دوره ی هخامنشیان، به علت توجّه پادشاهان به علم، بستر مناسبی جهت پیشرفت و ارتقای علم پزشکی فراهم شده بود و طبابت تحت قانون های خاصی انجام می گرفت.
2-8-4 دوره ی سلوکیان
پس از حمله اسکندر مقدونی به ایران سلوکوس اول، سلسله ی سلوکیان را در سال 330 قبل از میلاد تأسیس کرد. اسکندر پس از شکست دادن داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی، به بررسی کتاب ها و نوشته های ایرانیان پرداخت و برخی از آنها را به زبان یونانی و قِبطی ترجمه کرد و اصل آنها را سوزاند و بدین طریق قسمتی از دانش ایرانیان در زمینه های طب، نجوم، کشاورزی به یونان وارد گردید. می توان گفت قسمتی از علومی که در این دوره به یونان منتقل گردید، در دوره های بعدی به عنوان دانش یونانی به ایران بازگشت.
2-8-5 دوره ی اشکانیان
در واقع وضعیت پزشکی در این دوره، مشابه پزشکی دوره هخامنشیان بود؛ با این تفاوت که به دانش و فرهنگ یونانی آمیخته شد. در دوره اشکانیان در شهر بلخ و چند شهر دیگر مراکز علمی زیادی به وجود آمد که این مراکز در پیشرفت های علمی دوره ساسانیان، به ویژه تشکیل دانشگاه جندی شاپور بی تأثیر نبوده است.
2-8-6 دوره ی ساسانیان
در این دوره رشد مراکز علمی و دانشگاهی چه از نظر کیفی و چه از نظر کمّی به مراتب بیشتر از دوره های قبل بوده است. در آن زمان، پزشکی با همّت متخصصین طب زرتشتی، یونانی و هندی سر و سامان یافت. از آنجا که پادشاهان، مشوّق پزشکان و دانشمندان بودند، علوم مختلف در جهت رشد و گسترش گام نهادند. مهم ترین اتفاق برای علم پزشکی در دوره ی ساسانیان، تأسیس دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور بود. این دانشگاه یکی از مهم ترین مراکز علمی و مرکز مبادله ی علوم مختلف بین ایران و سایر کشورهای جهان بوده است. جندی شاپور در واقع شهری بود که توسط شاپور اول در اواسط قرن 3 میلادی برای اسرا و مهاجرین یونانی و رومی ساخته شد. در زمان شاپور دوم در اواسط قرن 4 میلادی، این شهر دارای یک دانشگاه و نیز مدرسه طب و بیمارستان، تحت نظر کلیسای نسطوری و مهاجرین یونانی و سریانی گردید. در زمان حکومت خسرو انوشیروان (578-531 میلادی) در سایه راهنمایی های وزیر حکیم و فرزانه ای همچون بزرگمهر، این دانشگاه توسعه فراوان یافت.
در زمان سلطنت انوشیروان کتاب های زیادی، از جمله کتاب های افلاطون و ارسطو به فارسی ترجمه شد. انوشیروان در سال 550 میلادی انجمنی به منظور بحث و مطالعات پزشکی در جندی شاپور تأسیس کرد و نتایج بحث و مطالعات این انجمن در کتابی ثبت گردید. همچنین در این دوران اطلاعاتی از گیاهان دارویی توسط برزویه طبیب از هندوستان وارد ایران شد. در این دوره مقامات دولتی بر کار پزشکان نظارت داشته اند.
2-8-7 دوره ی پس از اسلام (دوره اسلامی)
همان طور که اشاره شد طب ایرانی را می توان ادامه و آمیزه ای از طب سه مرکز مهم طب پیش از اسلام یعنی حوزه ی ایرانی (جندی شاپور)، حوزه ی هندی و حوزه ی یونانی دانست که در این میان بیشترین تأثیر مستقیم بر طب اسلامی را حوزه طبی جندی شاپور بر جای گذاشته است.
با حمله اعراب به ایران و سقوط سلسله ی ساسانیان، ایران هم به قلمرو بزرگ کشورهای اسلامی افزوده شد. در سراسر این قلمرو، ایرانیان حرف اوّل را در زمینه ی بسیاری از علوم از جمله طب می زدند. لذا مطالعه ی تاریخ طب ایران در این مقطع زمانی می تواند ما را قدم به قدم با تاریخ تحوّل طب اسلامی همراه کند و در واقع مطالعه ی هر یک از این دو، بدون دیگری امکان پذیر نخواهد بود.
با ظهور اسلام و با توجه به تأکیدات فراوان پیشوایان دینی در جهت رعایت بهداشت فردی و جمعی و نیز با توجه به توصیه های آنان در جهت تشویق و ترغیب مسلمین به فراگیری دانش، زمینه و انگیزه های قوی و جدیدی در جامعه آن روزگار جهت گسترش آموزه های بهداشتی- درمانی بوجود آمد. همچنین با آغاز فتوحات اعراب مسلمان و تصرف شهرهای دانشگاهی جندی شاپور، اسکندریه و حرّان و نیز با سقوط نظام های طبقاتی موجود، امکان آموزش همگانی علوم فراهم شد. بدین سان دوره ی اول تمدن و طب ایرانی- اسلامی، به نام “عصر ترجمه” آغاز شد و برای نخستین بار در اواخر سده ی اوّل هجری، ماسرجیس(7) یک کتاب طبی را از زبان سُریانی به عربی ترجمه کرد.
با انقراض حکومت نژادگرای اموی و تأسیس بغداد در اواسط قرن دوم هجری، حکومت نیز با نهضت ترجمه همراه شد و با دعوت از جرجیس بن بختیشوع، رییس بیمارستان جندی شاپور به بغداد، اولین ارتباط رسمی با دانشگاه جندی شاپور صورت گرفت. جرجیس آثار طبی چندی را به عربی ترجمه کرد و به همراه پدرش، یکی از بنیانگذاران انتقال علوم یونانی به زبان عربی شد. در زمان هارون دو بیمارستان بزرگ در بغداد تأسیس شد و پزشکان از جندی شاپور و سایر نقاط و حتّی هند به این مرکز دعوت شدند و به ترجمه آثار یونانی، سریانی، هندی و پهلوی به عربی مشغول شدند. عصر ترجمه در دوره خلافت مأمون (218-198 هجری قمری) به اوج خود رسید. مأمون کلیه ی آثار و متون علمی یونان را از امپراتور روم درخواست کرد. همچنین عدّه ای را برای جمع آوری کتب علمی به آسیای صغیر، قبرس و صقلیه (سیسیل) فرستاد. وی پس از فراهم نمودن آن کتب در سال 215 هجری قمری (830 میلادی)، مؤسسه ی “بیت الحکمه: را بنیان نهاد و بدین وسیله جمع زیادی از مترجمان و نویسندگان را گرد هم آورد. در اثر این تحوّلات، کم کم بغداد به عنوان یک مرکز مهم علمی و طبی، جایگزین دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور گردید.
از سوی دیگر تدریجاً تعدادی از پزشکان شروع به تألیف کتاب هایی نمودند که مشتمل بر انتقادها و اقتباس های ایشان از کتب ترجمه شده بود. این حرکت در واقع طلیعه ی تحوّلی بزرگ و دوره ای جدید در تاریخ طب ایرانی- اسلامی بود که در آن پزشکان مسلمان به تألیف کتب طبی و نوآوری در طب پرداختند. این دوره از اواسط قرن سوم هجری قمری آغاز می شود و به “عصر تصانیف” معروف است. همزمان با این دوره، مراکز طبی و بیمارستانی در سراسر قلمرو جهان اسلام به شیوه ی بیمارستان جندی شاپور و بیمارستان بغداد تأسیس شد، که در آنها بیماران به رایگان درمان می شدند. به نظر می رسد که برخی از این بیمارستان ها فقط مراکز درمانی بوده اند و در برخی دیگر برنامه های درمانی و آموزشی به صورت توأم وجود داشته است. در کنار این بیمارستان ها که مراکز آموزش طب بالینی بود، طب نظری هم در دیگر مکان ها مثل مکتب خانه ها، مساجد و محافل خصوصی تدریس می شد.
سده های چهارم تا ششم هجری را می توان دوران طلایی طب ایرانی نامید؛ زیرا از یک سو پزشکان بزرگی از جمله علی بن ربن طبری، محمّد بن زکریای رازی، علی بن عباس مجوسی اهوازی و ابن سینا با نوشته های خود باعث رونق بیش از پیش عصر تصانیف شدند و از سوی دیگر تأسیس بیمارستان های متعددی در شهرهای بغداد، اصفهان، ری، نیشابور و شیراز، رشد چشمگیری در سطح بهداشتی و درمانی جوامع اسلامی ایجاد کرد. در این دوره ایرانیان شمار زیادی از داروهای گیاهی و شیمیایی را تهیه کردند و در حالی که در داروسازی پیشاهنگ بودند، هنر نسخه نویسی را که هم اکنون جزء ذاتی داروسازی نوین است، ابداع کردند.
در این میان تغییرات و دگرگونی های سیاسی جدید، زمینه ساز تحوّلاتی دیگر در عرصه طب اسلامی بود. بغداد که به علت مرکزیت سیاسی، عمده ترین مرکز طبی جهان اسلام به شمار می رفت و همواره بهترین پزشکان را از مناطق دور و نزدیک به خود جلب می کرد، به تدریج اقتدار سیاسی خود را از دست داد. ضعف روزافزون و نیز تقسیم دستگاه خلافت در کنار قدرت یافتن امیران و حاکمان محلّی که سعی در فاصله گرفتن از حکومت مرکزی داشتند، همگی دست به دست می داد تا بغداد به تدریج اعتبار و جذابیّت گذشته خویش را نزد دانشمندان و پزشکان از دست بدهد. در این شرایط حکمرانان محلی با جلب پزشکان، دانشمندان و ادیبان به دربار خود به فرهنگ و زبان بومی و ملی خود نیز دلبستگی نشان می دادند.
تا اواخر قرن چهارم (هـ.ق) طب اسلامی شاهد ظهور سه تن از بزرگترین پزشکان و پدیدآورندگان کتب طبی بود. این افراد که هر سه ایرانی بودند ربن طبری، رازی و اهوازی نام داشتند. هر سه بخشی از دوره تحصیل یا تدریس خود را در مرکز خلافت گذرانده و تمامی کتب آنها به مانند غالب کتب طبی آن زمان به عربی نگارش یافته بود. در این شرایط پزشک ایرانی، ابومنصور هروی با نگارش کتاب “الابنیه عن الحقایق الادویه” به عنوان نخستین کتاب داروشناسی به زبان فارسی و نیز با فاصله ی اندک، پزشکی دیگر به نام ابوبکر اخوینی با نگارش کتاب “هدایه المتعلمین فی الطب” به عنوان اولین کتاب طب به زبان فارسی پایه گذار تحوّلی مهم در طب این مرز و بوم شدند. تحولی که سال ها بعد توسط جرجانی به اوج خود رسید. مورّخان از این دوران به عنوان “عصر تحوّل” یا تجدّد طب ایرانی یاد می کنند.

حکومت مغول ها و تیموریان:
در اوایل قرن 7 (هـ.ق) مغول ها به ایران حمله کردند، کتابخانه ها را سوزاندند و مراکز علمی را نابود ساختند. جانشینان چنگیزخان مغول، تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی، صاحبان فرهنگ و هنر را به وزارت خود منصوب کردند. با این حال پزشکی در این دوران پیشرفت چندانی نداشت و بیشتر توجه پزشکان در این دوران به کتاب “قانون” ابن سینا بود و شرح هایی نیز درباره ی آن نوشته شد.

حکومت صفویان:
صفویان بین قرون 10 تا 12هجری بر ایران حکومت می کردند. آنها حکومت مرکزی قوی ای را بوجود آوردند و مذهب تشیّع را مذهب رسمی کشور اعلام کردند. در آن زمان الزام به تحصیل علوم دینی قبل از تحصیل سایر علوم، به صورت یک امر مسلّم درآمده بود. مشتاقان طب می بایست ابتدا در علوم دینی و فقهی به درجاتی می رسیدند و پس از آن اگر نیازهای دنیوی، آنها را از ادامه ی تحصیل باز نمی داشت، می توانستند به مطالعه در علوم طبی مشغول شوند که عملاً از توان ذهنی و جسمی بسیاری از آنها خارج بود. لذا نشر علوم پزشکی در زمان صفویه دوباره به الگوی ایرانیان باستان رجعت نمود و معلومات این حرفه به صورت سینه به سینه و از پدر به پسر یا استاد به شاگرد منتقل می شد.
البته در این دوران داروشناسی پیشرفت خوبی داشت و کتاب های نفیسی نیز در زمینه ی طب و داروشناسی تحریر شد. از جمله این کتب می توان به “تحفه” حکیم مؤمن، “مخزن الادویه” سیدحسین خان شیرازی، “خلاصه التجارب” محمدحسین نوربخش بهاءالدوله، معاصر شاه سلطان حسین صفوی که خلاصه ای از آزمایشات بالینی و یکی از مهم ترین کتب طبی عصر خود بوده است و “طب شفایی” به قلم مظفّرالدین محمّدحسین شقایی، پزشک و داروساز مشهور زمان شاه عباس اشاره کرد.

حکومت افشاریه و زندیه:
در این دوران (سده های 12 و 13هـ.ق) پزشکی و درمانگری پیشرفت قابل توجهی نداشت و در ضمن با ورود پزشکان انگلیسی، نفوذ طب اروپایی به ایران آغاز گردید.

حکومت قاجار:
در زمان حکومت قاجار ارتباط ایران با کشورهای اروپایی توسعه پیدا کرد و علاوه بر ورود پزشکان خارجی و طبابت آنها در تهران، تعدادی دانشجو از ایران به کشورهای اروپایی اعزام شدند تا در زمینه های مختلف از جمله پزشکی تحصیل کنند.
مهم ترین اتّفاق در زمان ناصرالدین شاه و به همّت امیرکبیر رخ داد و آن تأسیس مدرسه دارالفنون بود. دارالفنون در سال 1230هـ.ش (1851م) با 30 نفر شاگرد رسماً گشایش یافت و به صورت مجموعه ای از مدرسه طب، داروسازی و رشته های دیگر مثل ریاضیات، مهندسی معدن، موزیک، ادبیات و… اداره می شد. مدّت تحصیل در مدرسه طب 7سال بود که بعداً به 5سال تقلیل یافت. ورود به آن، شرایط خاصی داشت و تنها فرزندان اشراف و شاهزادگان می توانستند در آن تحصیل کنند. اکثر استادان این مدرسه اتریشی بودند. در سال 1290هـ.ش در کنار مدرسه، بیمارستانی به نام “بیمارستان دولتی” گشایش یافت. با این که معلّمین دارالفنون اتریشی و ایتالیایی بودن، زبان تدریس فرانسوی بود. آغاز سال تحصیلی پس از ماه صفر و مدت تحصیل در هر سال کمی بیش از 6ماه بود (تابستان، ماه رمضان، اعیاد و روز عاشورا مدرسه تعطیل بود). ساعت کار آن از 8صبح تا 3بعدازظهر بود. در دارالفنون سالی 3بار از شاگردان امتحان می گرفتند و هر فرد پس از موفقیت در آزمون سوم به کلاس بالاتر ارتقاء می یافت. در مدرسه ی دارالفنون طب قدیم و جدید پا به پای یکدیگر تدریس می شدند. دو تن از اطبا ایرانی که در دارالفنون طب سنّتی تدریس می کردند، “میرزا احمد حبیب کاشانی” و “میرزا ابوالقاسم سلطان الحکمای نایینی” بودند. پس از مرگ میرزا ابوالقاسم نایینی چون کسی صلاحیت تدریس این درس را نداشت، تدریس طب سنتی در حدود 16سال تعطیل گردید.
در سال 1337هـ.ق رشته پزشکی که یکی از شعب دارالفنون بود استقلال یافت و به نام “مدرسه طب” نامیده شد. در آن موقع “صحّت الدوله” چند سالی طب سنتی را در مدرسه طب تدریس می نموده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- مصری ها دریافته بودند که ادرار زن بارداری که دختر به دنیا خواهد آورد دانه جو را زودتر از گندم بارور می کند درحالیکه در مورد پسر، دیرتر نمو می کند.
2- برخلاف اکثر تمدن های ذکر شده تشریح اجساد در بین پزشکان هندی رایج بوده و دلیل اصلی مهارت هندی ها در جراحی نیز همین موضوع بوده است.
3- Saena paure Ahumustate
4- این طبقه بندی با طبقه بندی امروزی روانپزشک، متخصص داخلی و متخصص جراحی تطابق کامل دارد.
5- سزارین
6- هخامنشیان با وجود سیستم نسبتاً پیشرفته پزشکی در ایران، مشاوران پزشکی از سایر نقاط دنیا نیز داشته اند. از جمله این افراد می توان به دموکدس (Democedes) اشاره کرد که ابتدا از اسرای یونانی بود و توانسته بود مشکل قوزک پای داریوش را درمان کند. پزشک دیگر کتزیاس (Ktezias) بود که او نیز از اسرای جنگی بود و در دربار داریوش دوم و اردشیر دوم خدمت می کرد.
7- طبیب سریانی نژاد قرن اوّل هجری
منبع مقاله :
شمس اردکانی، محمدرضا.[و دیگران]؛ (1387)، مروری بر تاریخ و مبانی طب سنتی اسلام و ایران، تهران: ملائک، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید