تواضع در کلام و سیره ی پیامبران و ائمه علیهم السلام

تواضع در کلام و سیره ی پیامبران و ائمه علیهم السلام

 

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که: «با هر کسی دو ملک است، که اگر آن شخص خود را بزرگ شمرد و برداشت، می گویند: خداوندا! او را ذلیل کن. و اگر خود را وضیع (1) و خوار شمرد، می گویند: خداوندا! او را بردار». (2)
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: «چرا حلاوت عبادت را در شما نمی بینم! عرض کردند: حلاوت عبادت چیست؟ فرمود: تواضع.»
فرمود: «بنده ای که تواضع کند خداوند او را تا آسمان هفتم بالا می برد» و فرمود: «چون خداوند بنده ای را به اسلام هدایت کند و صورتی زیبا به او بدهد و وی را در جایی قرار دهد که دون شأن او نباشد و با این همه او را تواضع ارزانی دارد، وی از برگزیدگان خداست».
و فرموده: «چهار چیز است که خدا نمی بخشد مگر به کسی که او را دوست دارد: خاموشی و آن اول عبادت است، و توکل بر خدا و تواضع و زهد در دنیا.» و فرمود: «به شگفتی و خوشحالی می آیم که مردی با دست خود چیزی را به جهت خدمت به خانواده خود برداشته و می برد و با این کار کبر را از خود دفع می کند.»
و فرمود: «هر که برای خدا فروتنی کند خدایش رفعت دهد و هر که تکبر کند خدا او را پست کند و هر که اقتصاد و میانه روی کند خدا او را روزی دهد و هر که تبذیر (3) کند خدا او را محروم گرداند و هر که بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست دارد و هر که یاد خدا کند خدا او را در بهشت در سایه (پناه) خود جای دهد». (4)
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «تواضع مایه رفعت است، تواضع کنید تا خدا شما را رفعت دهد».
امام صادق علیه السلام فرمود: «از نشانه های تواضع آن است که شخص به نشستن در پایین مجلس راضی می شود و به هر کسی برخورد می کند، سلام می دهد و مجادله را، اگر چه حق با او باشد، ترک کند و ستایش شدن بر تقوا را دوست نداشته باشد.» (5)
امام صادق علیه السلام فرمودند که: «تواضع آن است که: آدمی در مکانی که پست تر از جای او باشد بنشیند و به جایی که پائین تر از جای دیگر باشد راضی شود و به هر که ملاقات کند سلام کند و ترک مجادله کند، اگر چه حق با او باشد و نخواهد که او را بر تقوا و پرهیزکاری مدح کنند». (6)
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «هر که حقوق برادران (ایمانی) خود را بهتر بشناسد و آنها را بهتر ادا کند، شأن و مقامش در پیشگاه الهی بزرگ تر است و هر که در دنیا برای برادران (مؤمن) خود تواضع کند، در نزد خدا از صدیقان است و حقا از شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام خواهد بود». (7)
خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود که: «همچنان که نزدیک ترین مردم به خدا متواضعانند، همچنین دورترین مردم از خدا متکبرانند».
مروی است که: سلیمان پیغمبر علیه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنیاء و اشراف می گذشت تا می آمد به نزد مساکین، پس با ایشان می نشست و می گفت: «مسکینی هستم با مساکین نشسته». (8)
حضرت عیسی علیه السلام فرموده است که: «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا، که ایشان در روز قیامت بر منبرها خواهند بود».
عیسی بن مریم علیه السلام فرموده است: «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا، که در قیامت بر تخت ها نشینند. خوشا به حال اصلاح دهندگان میان مردم در دنیا، که در قیامت وارث فردوسند. خوشا به حال کسانی که در دنیا پاک دلانند، که در قیامت به خدای تعالی نظر دارند».

محمد صلی الله علیه و آله و سلم متواضع ترین پیامبران
همچنان از کبار اصحاب منقول است که روزی حضرت مولانا در شرح نیستی و انکسار و تواضع معانی می فرمود و دلایل معقول و منقول و مکشوف می گفت؛ مثال فرمود که: «چون شاخه های درختان بی بار می باشند، مثل صنوبر و سرو و شمشاد و سپیدار، دایم سربالا می دارند. و چون درختان بارور باشند، تمامت شاخ های آن سر به زیر می آرند، متواضع و متذلل می باشند. از این رو حضرت پیغمبر ما – علیه اکمل التحیات – به غایت متواضع بود، که شجره ی وجود مبارکش جامع ثمره ی اولین و آخرین بود تا لاجرم از جمیع انبیاء و اولیاء متواضع تر و خاکی تر و درویش تر بود. آن گاه این بیت را فرمود:
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست (9)
«ابوسعید خدری» که از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود روایت کرده که: «آن حضرت خود علف به شتر می داد و آن را می بست و خانه را می رفت و گوسفند را می دوشید و نعلین خود را پینه می کرد و جامه خود را وصله می نمود و با خدمتکاران چیز می خورد و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می شد، آن حضرت خود آسیا می کشید و از بازار چیزی می خرید و به گوشه جامه خود می گرفت و به خانه می آورد و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه (10) می کرد و به هر که برمی خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتدا به سلام می کرد. جامه ی خانه و بیرون او یکی بود. هر که او را می خواند اجابت می کرد. به آنچه او را دعوت می کردند حقیر نمی شمرد، اگر چه هیچ به جز خرمای پوسیده نمی بود. صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی کرد. خوش خلق و کریم الطبع و گشاده رو بود و با مردمان نیکو معاشرت می کرد. تبسم کنان بود. بی خنده و اندوهناک بود، بی عبوس. در امر دین، محکم و شدید بود، بی سختی و درشتی با مردمان.
متواضع و فروتن بود بی مذلت و خواری. بخشنده بود، بی اسراف. مهربان بود، به جمع خویشان و اقارب. قریب بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمه. دل او رقیق بود و پیوسته سر به پیش افکنده بود و هرگز این قدر چیز نمی خورد که تخمه (11) شود و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی کرد. (12)

حکایتی از نهایت تواضع پیامبر
آورده اند که روزی وقت نماز دیگر، رسول صلی الله علیه و آله قصد مسجد کرد تا نماز بگذارد. کودکان مهاجر و انصار در راه گذر بازی می کردند، چون رسول را دیدند در وی آویختند و هر یکی گفتند که: «اشتر من باش». رسول صلی الله علیه و آله با ایشان ساخته بود و زمام اختیار در دست ایشان نهاده. اصحاب در مسجد انتظار می کشیدند. «بلال حبشی» به استقبال خدمتش آمد. رسول را علیه السلام دید در دست بچگان مانده، قصد گوشمال کرد. رسول منع فرمود و گفت: «تنگ شدن وقت نماز به که تنگ شدن دل کودکان. برو گرد حجرات طاهره، هر چه یابی بیار تا خویشتن را از این اطفال باز خرم». بلال رفت و هشت گردکان (13) یافت. به خدمت رسول آورد. به دست گرفت و می گفت: «اشتر خود بدین گردکان می فروشید؟» کودکان گفتند: «اشتر دیگران عف می کند، اگر تو نیز عف کنی بفروشیم» پیغامبر، روی به قبله ی دعا آورد و «یا الهی عفو» گفت. جبرئیل آمد و رسول را علیه السلام خبر داد که: «بدین تواضع که ورزیدی و بدین مسکنت و تضرع که عفو طلبیدی، خدای نیمه اهل دوزخ را که علف و هیمه ی آتش بودند بخشید و درباره ی ایشان مرحمت فرمود و اگر بار دیگر عفو می گویی، دوزخ خالی می ماند. بلال چون آن کمال تواضع و انقیاد و تسلیم مشاهده کرد، پای مبارک خواجه را علیه السلام بوسه داد و گفت: «خدای داناتر است از پیغمبری و رسالت که را می باید داد». (14) (15)

تواضع در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله
پیغامبر صلی الله علیه و آله با علو منصب خود، متواضع ترین مردم بود […] بر درازگوشی که گلیمی بر او بود برنشستی و مع ذلک، دیگری را پس خود بنشاندی. بیمار را بپرسیدی و جنازه ها را مشایعت نمودی و دعوت بنده را اجابت فرمودی و نعلین بدوختی و جامه را به یکدیگر پیوند زدی و در خانه ی خود با اهل خود در حاجتی که بودی، کار کردی.
و یاران او برای او برنخاستندی، بدان چه دانستندی که او کراهیت دارد و چون بر کودکان بگذشتی سلام گفتی … .
و میان یاران خود نشستی و با ایشان چنان آمیخته شدی که یکی از ایشان است. پس اگر غریبی بیامدی او را از میان ایشان نشناختی تا آن گاه که بپرسیدی. (16)

تواضع در اوج قدرت
روایت است که: دو برادر دینی – پدر و پسر – بر امیر المؤمنین علیه السلام وارد شدند. حضرت برخاست و آنان را گرامی داشت و بر صدر مجلس نشانید و خود برابر آنها نشست و فرمود طعامی آوردند و آن دو خوردند. قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد تا بر دست مرد آب بریزد. حضرت از جای برخاست و آفتابه را گرفت تا بر دست مرد بریزد. آن مرد خود را به خاک مالید و گفت: «یا امیر المؤمنین! خدا مرا در حالی ببیند که تو آب بر دست می ریزی؟» حضرت فرمود: «بنشین و دست بشوی که خدای عزوجل تو را در حالی می بیند که برادرت، که فرقی با تو ندارد و از تو جدا نیست، خدمتت می کند و می خواهد که با این خدمت در بهشت ده برابر همه اهل دنیا در خدمت او باشند» پس مرد نشست، و علی علیه السلام فرمود: «تو را قسم می دهم به حق عظیمی که برای من می شناسی، آسوده خاطر و با آرامش دست خود را بشویی، همچنان که اگر قنبر به دست تو آب می ریخت. آن مرد چنین کرد، و چون تمام شد حضرت علیه السلام آفتابه را به «محمد بن حنفیه» داد و فرمود: «پسرم! اگر این پسر در حضور پدر نبود من آب بر دستش می ریختم، ولکن خداوند ابا دارد که بین پدر و پسر وقتی در جایی با هم هستند یکسان رفتار شود» پدر بر دست پدر آب ریخت و پسر باید بر دست پسر آب ریزد. محمد بن حنفیه بر دست پسر آب ریخت. (17)
مولانا علی علیه السلام خرما خریده و بر ردا کرد و برگرفت. مردمان به تعجیل شتافتند تا ازو بستانند. گفت: «صاحب عیال اولی تر آنکه بار خود برگیرد» و آن از غایت تواضع او بود. (18)

حکایت امام علی و تواضع هنگام راه رفتن
امیر المؤمنین علی علیه السلام که شیر بیشه ی دین بود، هر وقت که در مسجد درآمدی، سر فروافکنده و پشت دو تا کرده آمدی. وقتی یکی او را پرسید: «تو که بر پشت هیچ بار نداری، پشت دو تا کرده چرا می آیی؟» گفت: «کدام بار از آن گرانتر که از حمل آن آسمان و زمین و جبال، ابا کرده اند و ما تحمل کرده؟»، آری تبختر (19) نشان مخنثان (20) راه دین است، نه علامت مردان یقین. (21)

پی نوشت :

1- وضیع: پست، فرومایه.
2- معراج السعاده، ص 283.
3- تبذیر: اسراف.
4- جامع السعاده، ص 438.
5- راه روشن، ص 218.
6- معراج السعاده، ص 291.
7- جامع السعاده، ص 441.
8- همان، ص 297.
9- مناقب العارفین، ص 152.
10- مصافحه: دست دادن.
11- تخمه: سوء هاضمه.
12- معراج السعاده، صص 295 – 296.
13- گردکان: گردو.
14- سوره ی انعام، آیه 124.
15- ینبوع الاسرار، ص 154.
16- احیاء علوم الدین، ج 2، ص 791.
17- جامع السعاده، ص 439.
18- اخلاق محتشمی، ص 287.
19- تبختر: غرور.
20- مخنثان: نامردان.
21- سلک السلوک، ص 154.
منبع:کتاب گنجینه ی 69-68

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید