بدون شک جاذبهها و دافعههای انسان تحت تأثیر محبتها و نفرتهای او شکل میگیرد. آدمی در حالی که محبت وعشق می ورزد، احساس لذت و خوشبختی می کند و در هنگامی که در حال کراهت و نفرت است، احساس گرفتگی و درد و رنج دارد. شاید به همین دلیل است که برخی از حکیمان بزرگ و فیلسوفان اخلاق غایت انسان و هدف اخلاق را سعادتمندی، یعنی زندگی لذت بخش و بدون درد و رنج دانسته اند و تحقق این هدف را فقط در سایه زندگی محبت آمیز به خصوص مرحله عالی آن یعنی حیات عاشقانه میسّر می دانند. می توان سرّ این همه ارزشمندی برای واژگان «محبت» و «عشق» را در همین حقیقت جُست. امّا آنچه از اصل محبت و عشق مهم تر است، شأن و منزلت محبوب و معشوق است. میزان سعادتمندی انسان وابسته به درجه محبت او است و سطح محبت و عشق او را در اندازه های کمال و جمال محبوب باید جست و جو کرد و دوام و قوام آن را نیز ظهور و غروب جمال محبوب رقم می زند.
اکنون سؤال اصلی آن است که سر و جان را در هوای جمال و جلال کدام حقیقت باید سودا کرد، تا محبت ابدی و عشق متعالی ثمر دهد، و لذت پایدار و خوشبختی ماندگار به بار آورد؟
خدا باوران را زیبنده آن است که پاسخ این پرسش را از پروردگار خویش طلب کنند. از نگاه اخلاق اسلامی آن وجودی که شایسته چنین محبتی است، جز خداوند نیست. محبت او توجیه گر خلقت عالم و تحقّق بخش آمال آدم و اهداف عالم است. از این رو خداوند می فرماید: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حبّاً لله.[1] «ولی کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند». و اعلام می دارد: یحبّهم و یحبّونه.[2] «خدا آنان را دوست می دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند».
از سوی دیگر، محبت پرودگار پاداشی است که خداوند در قرآن به خواص بندگان خویش بشارت می دهد؛ همانند مجاهدان که سر و جان را فدای او می کنند،[3] و محسنین، توابین، مطهرین، مقسطین، صابرین و متوکلین که در قرآن کریم محبوب پروردگار قرار گرفته اند. البته محور سخن ما در این جا محبت انسان به خداوند است، ولی چون در واقع نوعی ملازمه میان محبت بندگان نسبت به پروردگار خویش با محبت خداوند به آنان وجود دارد، ناگزیر باید از هر دو منظر به موضوع نگریست.
یک. محبت بندگان به خداوند
الف) خدا تنها محبوب حقیقی: در واقع تنها خداوند شایسته محبت حقیقی و عشق ورزیدن است. اشیا و اشخاص دیگر به میزان تناسبی که با او دارند، محبوب واقع می گردند.
اسباب پیدایش محبت: عالمان اخلاق معتقدند که محبت و مراتب شدید آن یعنی عشق، در نتیجه اسباب و موجبات زیر پدید می آید:
1 . آنچه سبب بقا و کمال آدمی می شود: بر همین اساس، انسان وجود نفس خود را دوست دارد و به دوام و بقای آن علاقه مند است و هر آنچه به این امر کمک کند، مورد محبت او است و نسبت به مرگ و موجبات آن کراهت و نفرت دارد.[4]
2 . لذّت: لذّت اعم از مادی و معنوی موجب محبّت می گردد. یعنی انسان آنچه را که موجب لذّت گردد، به دلیل لذتآور بودن دوست دارد نه برای ذات آن. لذت مادی؛ مانند محبّت انسان به خوردنی ها و آشامیدنی ها و آنچه موجب ارضای سایر غرایز او می شود. این نوع محبت به آسانی به دست می آید و به سرعت نیز از میان می رود. همچنین این قبیل محبت ها به دلیل پستی و مادی بودنِ سبب آن و سرعت زوالش، پایین ترین درجه محبت است.[5] و لذت معنوی؛ مانند محبت انسان به یک سرباز فداکار؛ به دلیل لذتی که از دیدن جنگاوری ها و شجاعت های او می برد و به یک هنرمند و ورزشکار؛ به دلیل لذتی که از صحنه های هنرنمایی او می چشد و به امانت و پاکدامنی؛ به دلیل لذتی که آدمی از احساس پاکی و امانت می برد و به یاد خداوند و مناجات با او؛ به دلیل لذت سرشاری که از این امر به او دست می دهد. محبت آفرینی این قبیل لذتها بر آنان که به جرعه ای از آن سیراب گشته اند، امری آشکار و بی نیاز از استدلال است. این نوع لذایذ، عمری دراز دارند. اگرچه از این جهت خودداری مراتب و درجاتند، ولی جویندگان محبت ماندگار در هوای نیل به آن، لذایذ مادی و محبت های آنی و فانی را یکسره سودا می کنند.
3 . احسان: انسان، بنده و اسیر نیکی و احسان است و به طور طبیعی هر که را به او احسان کند، دوست دارد و از کسی که به او بدی کند، می رنجد. بنابراین منفعت و نیکی سبب محبت آدمی به عامل آن می شود.[6]
4 . حُسن و جمال ظاهری و باطنی: ادراک زیبایی و جمال موجب محبت می گردد؛ یعنی انسان زیبایی ها را اعم از مادی و معنوی دوست دارد و این محبت به ذات زیبایی تعلّق می گیرد، نه به آثار و لوازم آن و منشأ درونی و فطری دارد.
5 . تناسب و مسانخت باطنی و روحی: گاهی انسان نسبت به دیگری محبت می ورزد، ولی نه به دلیل حُسن و جمال او و نه به سبب چشمداشت و طمع در مقام و مال او بلکه به صرف مجانست و تناسب باطنی و معنوی که با روح و جان او دارد.
6 . اُلفت و اجتماع: اجتماع افراد با یکدیگر و زندگی در کنار هم موجب محبت و اٌنس آنان به یکدیگر می گردد. اُنس و اُلفت ریشه در طبیعت و سرشت آدمی دارد. بر همین اساس است که گفته می شود واژه «انسان» از ماده «اُنس» است، نه «نسیان».[7]
7 . شباهت در اوصاف ظاهری: اشتراک در یک یا چند ویژگی ظاهری باعث پیدایش محبت می شود. علاقه کودکان به یکدیگر و پیران به همدیگر و افراد هم شغل و همکار با یکدیگر از همین قبیل است.
8 . رابطه علیّت: چون معلول ناشی از علت و متناسب و هم سنخ با آن است، پس محبوبِ علت واقع می گردد؛ زیرا به منزله بعضی از اجزای علت و پاره ای از آن است. معلول نیز علت را از آن رو دوست دارد که در واقع علت اصل آن است. بنابراین هر یک از آن دو در محبت نسبت به دیگری، در حقیقت به خویش عشق می ورزند.[8]
با صرف نظر از این که آیا همه اسباب ایجاد محبت در موارد یاد شده خلاصه می شود یا خیر، و با چشم پوشی از تداخل یا استقلال هر یک از اسباب مذکور، همه اسباب و موجبات محبت آفرین به طور حقیقی فقط در خداوند وجود دارد و تصوّر وجود آن در غیر او توهّم و تخیّلی بیش نیست. در بیان این حقیقت می توان گفت: وجود هر کسی فرع وجود خداوند است و هستی مستقلی از وجود خداوند ندارد، و کمال وجودش از خداوند، به وسیله او و به سوی او است، و سرچشمه لذت و احسان خداوند است. خالق احسان او است و هر احسانی بیانگر حُسنی از حَسَنات قدرت و فعل او است. بدون تردید جمال و کمال بالذات فقط در او وجود دارد. شکی نیست که جمال معنوی برای اهل بصیرت دوست داشتنی تر و زیباتر است. همچنین روح و جان آدمی با پروردگار خویش رابطه ای مخفی و رمز و رازی درونی دارد و شاید آیه قل الرّوح من امر ربّی[9] «بگو: روح از (سنخ) فرمان پروردگار من است». اشاره به همین رابطه باطنی دارد.وجود رابطه علیّت بین خدا و انسان آشکار و بی نیاز از توضیح است، ولی دو سبب دیگر یعنی «اجتماع مادی» و «اشتراک در اوصاف ظاهری»، اولاًً در محبت آفرینی نقش ضعیفی دارند و ثانیاً نسبت دادن آنها به خداوند موجب نقص می شود و در واقع محال است. بنابراین همه اسباب محبت به طور حقیقی و در بالاترین درجات خداوند وجود دارد و چون هیچ شریکی در اوصافش ندارد، هیچ گونه شریکی را نیز در محبت بر نمی تابد.[10]
ب) نشانه های محبت به خداوند: ارزش های متعالی و مقدس همواره با آفت مدعیان دروغین روبرو بوده اند.این ادعاها و تصورات غیر واقعی گاهی چنان پیچیده اند که حتی حقیقت امر بر خود اشخاص نیز پوشیده می ماند. بسا کودک صفتانی که الفبای محبت پروردگار را نیاموخته اند، ولی خویشتن را از دوستان خاص الهی می شمارند و دعوی عشق و ارادت به او دارند. بیان نشانه های آشکار و ملموس دوستان خداوند، راه مناسبی برای خودشناسی و دیگرشناسی و معیاری برای صدق و کذب ادعای دوستی و محبت خداوند است. شاخص ترین این نشانه ها به روایت منابع اوّلیّه اخلاق اسلامی به قرار زیر است:
1 . دوست داشتن مرگ: دوستدار حقیقی، مشتاق مشاهده محبوب خویش است. اگرچه مرگ تنها راه ملاقات و رؤیت جمال خداوند نیست، ولی به طور عموم تحقق این امر با عبور از گذرگاه مرگ میسّر است. کسی که به مقصدی عشق ورزد، هر آنچه به آن هدف رهنمون شود، محبوب او واقع خواهد شد. قرآن کریم در این باره می فرماید:
« قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ »
«بگو: ای کسانی که یهودی شده اید، اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست می گویید درخواست مرگ کنید».[11] البته همچنان که محبت خداوند دارای درجات و مراتبی است، خوشایند یا ناخوشایند بودن مرگ هم در نظر افراد درجاتی دارد.
کراهت نسبت به مرگ در صورتی با محبت خداوند ناسازگار است که منشأ آن محبت به مظاهر دنیا از قبیل اموال، فرزندان، خانواده و مقام باشد. اما هرگاه علاقه به بقا در دنیا به منظور کسب آمادگی برای ملاقات پروردگار و انجام اعمال نیک باشد، با دوستی خداوند منافاتی ندارد.[12]
2 . مقدّم داشتن خواست خداوند: دوست حقیقی خداوند اراده او را بر اراده خویش مقدم می دارد و حتی اگر محبوب هجران را اراده کند، آن را بر وصال ترجیح می دهد.[1] . سوره بقره، آیه 165.
[2] . سوره مائده، آیه 54.
[3] . انّ الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کأّنَّهم بنیانٌ مرصوصٌ. (سوره صف، آیه 4).
[4] . ر.ک: فیض کاشانی، محسن: المحجّه البیضاء، ج 8، ص 9 ـ 11؛ نراقی؛ محمدمهدی: جامع السعادات، ج 3، ص 134 ـ 135.
[5] . نراقی، محمدمهدی: جامع السعادات، ج 3، ص 136.
[6] . همان.
[7] . ر.ک: راغب اصفهانی: مفردات الفاظ قرآن، ص 94.
[8] . همان، ج 3، ص 139.
[9] . سوره اسراء، آیه 85.
[10] . ر.ک: فیض کاشانی، محسن: المعجه البیضاء، ج 8، ص 16 ـ 27؛ نراقی، محمدمهدی: جامع السعادات، ص 142 ـ 146.
[11] . سوره جمعه، آیه 6.
[12] . ر.ک: نراقی، محمد مهدی: جامع السعادات، ج 3، صص 174 و 175.
@#@ محبت الهی پیروی از دستورات او را در پی دارد و تلاش برای کسب رضایتمندی محبوب لازمه آن است.
« قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی… »
بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است».[1]
3 . عدم غفلت از یاد خدا: ذکر و یاد محبوب و آنچه مربوط به او است، همواره برای محبّ لذّت بخش و دوست داشتنی است. دوستان خدا دائم سخن از او و دوستان او می گویند و با یاد او زندگی می کنند و از تلاوت کلام او لذت می برند و در خلوت مناجات با او اُنس می گیرند؛ چنان که خداوند به موسی ـ علیه السلام ـ فرمود:
ای پسر عمران، دروغ می گوید آن کسی که گمان برد مرا دوست دارد، اما چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد. مگر نه این است که هر دلداده ای دوست دارد که با دلدار خود خلوت کند؟[2]
4 . غم و شادی برای خدا: دوستان خداوند، دردمند و اندوهگین نمی شوند، مگر برای آنچه آنان را از محبوب دور کند، و شادمان نمی گردند جز به موجب آنچه آنان را به مراد خویش نزدیک گرداند. آنان به اطاعت مسرور و با معصیت محزون می گردند و بود و نبود دنیا سبب غم و شادی آنان نمی گردد.
« لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ »
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است، شادمانی نکنید.[3]
5 . دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او: «محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ پیامبر خدا است، و کسانی که با اوی اند، بر کافران، سختگیر (و) با همدیگر مهربان اند.»[4]
6 . بیمناکی در عین محبت و امیدواری: دوستان خدا در عین حال که شیفته جمال اویاند، در نتیجه ادراک عظمت او در بیم و هراس به سر می برند. زیرا همان طور که ادراک جمال الهی محبت او را در پی دارد، ادراک عظمت او هم هیبت و هراس را به دنبال می آورد. البته این بیم منافاتی با محبت ندارد؛ زیرا بیم دوستان خدا، از دور ماندن از او است. این بیم و امید مکمل هم در بندگی پروردگارند. برخی از رهروان طریق محبت الهی گفته اند:
بندگی خدا به صرف محبت و بدون بیم به دلیل افراط در امید و انبساط خاطر،موجب هلاک آدمی می گردد و عبودیت به صرف بیم و خوف و بدون امید، به دلیل وحشت موجب دوری از پروردگار و هلاک می شود و بندگی از روی بیم و محبت هر دو، محبت خداوند و تقرب به او را در پی خواهد داشت.[5]
7 . کتمان محبت خدا و ترک ادعای آن: محبت، سرّی از اسرار محبوب است و بسا در اظهار آن چیزی گفته شود که خلاف واقع و افترا بر محبوب باشد. به علاوه محبت انسان نسبت به مراتب اشتیاق و محبت دوستان خاص پروردگار یعنی انبیا و اولیا که خود را در عشق ورزیِ شایسته نسبت به خداوند، ناکام می دانستند و گروه عظیم فرشتگان، تحفه قابل ذکر و ادعایی نخواهد بود، و نشانه محبت حقیقی آن است که مراتب محبت خویش را به هیچ انگارد و آن را شایسته ذکر نبیند و خویشتن را همواره در این باب قاصر و عاجز بیابد.
ج) آثار محبت خداوند: محبت خداوند،آثار فراوانی را در ابعاد مختلف وجود انسان از خود بر جای می گذارد. در این جا به برخی از آثار که به عنوان حالت و صفتی نفسانی مطرح اند، اشاره می شود:
1 . اُنس با پروردگار: هنگامی که قلب آدمی مسرور از قرب الهی و مشاهده جمالِ مکشوفِ محبوب می گردد، بشارتی به قلب انسان وارد می گردد که به آن «اُنس» گفته می شود. از نشانه های اُنس با خداوند آن است که خلوت و اشتغال به ذکر او گواراتر از هم نشینی و اُنس با خلایق است. چنین فردی در حالی که در میان جمع است، در واقع تنها است و هنگامی که در خلوت است در واقع با محبوب خویش هم نشین است. جسم او در جمع مردمان و قلبش جدای از آنها است.[6] امیر مؤمنان در توصیف دارندگان چنین مقامی فرموده است:
دانش، نور حقیقت بینی را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را نازپروردگان دشوار دیده اند آسان پذیرفته اند و بدانچه نادانان از آن رمیده اند خوگرفته. و هم نشین دنیای اند با تن ها، و جان هاشان آویزان است در ملأ اعلی. اینان خدا را در زمین او جانشینان اند و مردم را به دین او می خوانند.[7]
2 . اشتیاق به سوی خداوند: دوستداران مشاهده جمال الهی بعد از این که از ورای حجاب های غیب، رخسار محبوب را به نظاره نشستند و دریافتند که از رؤیت حقیقت جلال و عظمت او قاصرند، تشنگی و ولع آنان برای مشاهده آنچه ندیده اند فزونی می گیرد؛ به این حالت «مقام شوق»گفته می شود. بر خلاف مقام اُنس که ناشی از مشاهده چهره مکشوف محبوب است، مقام اشتیاق، در نتیجه تمایل به ادراک جمال و جلال محجوب او پدید می آید.[8]
3 . رضا به قضای الهی: «رضا» در مقابل «سخط» است و آن عبارت است از ترک اعتراض نسبت به آنچه خداوند مقرر داشته است، در ظاهر و باطن و در گفتار و رفتار. رضا از آثار و لوازم محبت پروردگار است؛ زیرا محب هر آنچه را که از محبوب صادر گردد، زیبا می بیند. کسی که به مقام رضا نایل گردد، در نزد او فقر و غنا، راحتی و سختی، تندرستی و بیماری، مرگ و زندگی و … یکسان است و تحمّل هیچ یک بر او دشوار نیست؛ چرا که همه را از جانب محبوب می بیند. او همواره در سرور و بهجت و راحتی به سر می برد؛ زیرا به همه چیز به چشم رضایت می نگرد و در واقع همه امور بر وفق مراد او پیش می رود و در نتیجه از هر غم و اندوهی به دور خواهد بود. در قرآن کریم چندین بار به این مقام اشاره شده است؛ از جمله در معرفی حزب خداوند می فرماید:
« … رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »
خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. اینان اند حزب خدا. آری، حزب خدا است که رستگاران اند.[9]
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در بیان منزلت و جایگاه رفیع مقام رضا فرمود:
بالاترین درجه زهد، پست ترین درجه ورع و بالاترین درجه ورع، پست ترین درجه یقین و بالاترین درجه یقین، پست ترین درجه رضا است.[10]
بنابراین دوستان خدا با رضایتمندی از آنچه او رقم می زند،از هر گونه حزن و اندوهی به دورند و در کمال بهجت و سرور زندگی گوارایی دارند. در قرآن کریم آمده است:
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»
آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند.[11]
د) سرانجام محبت پرودگار: پایان محبت الهی مانند هر محبت دیگری جز ملاقات و وصال محبوب نمی تواند باشد. تحقق این رؤیت و ملاقات متوقف بر معرفت خداوند است که خود محتاج صفای باطن و پیراستن دل از علاقه های دنیوی است و حصول آن در دنیا برای سالکان طریق محبت الهی پیدا می شود.
فهم حقیقت این ملاقات همواره برای اذهان انسان ها دشوار بوده است. بر همین اساس بسیاری ره انکار پیموده اند.
امام علی ـ علیه السّلام ـ هنگامی که پرسشگری از خوارج از او پرسید: «آیا پروردگارت را به هنگام پرستش او دیده ای؟» در پاسخ با صراحت فرمود: «وای بر تو! من کسی نیستم که پروردگاری را که ندیده ام بپرستم». آنگاه که پرسشگر از حقیقت و ماهیت این ملاقات جویا شد و پرسید: چگونه او را دیده ای؟ پاسخ داد: «وای بر تو! دیدگان هنگام نظر افکندن او را درک نکنند؛ ولی دل ها با حقایق ایمان او را دیده اند».[12]
ملاقات و مشاهده جمال الهی لذتی را در پی دارد که به شرح و وصف نمی آید. آنان که مراتب ضعیفی از آن را چشیده اند، هرگز آن را با سایر لذت های متصوّر، سودا نمی کنند. از این رو انبیا و اولیای الهی در مناجات های خود با محبوب خویش، همواره اشتیاق خود را نسبت به آن آشکارا فریاد زده اند و عارفان و سالکان در اشعار و چکامه هایی که از خود به یادگار گذاشته اند، مناظر زیبا و دل انگیزی از آتش عشق خویش را به ملاقات و شهود جمال مُراد محبوب به نمایش گذارده و صحنه های حزن انگیزی از درد و رنج فراق و هجران دوست را به تصویر کشیده اند. نزد آنان ملاقات پروردگار، اوج قلّه عرفان و پایان سیر سالکان است. رساله هایی نیز در بیان ابزار وصول به این مقصد، منازل و مراحلی که در سر راه رهروان این راه وجود دارد، خطراتی که آنان را تهدید می کند، زاد و توشه ای که آنها را در این راه به کار می آید، نگاشته اند.[13]
دو. محبت خداوند به بندگان
قرآن و روایات اهل بیت در بردارنده آیات و روایاتی است که حکایت از محبت و دوستی خاص پروردگار نسبت به برخی از بندگان دارد. این محبت، آثار ویژه ای را در بر دارد که فقط شامل افرادی خاص می گردد. البته رحمت و محبت عمومی خداوند در قالب انواع مواهب دنیوی و احکام شرعی شامل همگان می شود. چنان که قبلاً نیز اشاره شد، خداوند در قرآن دوستی خویش را به صراحت نسبت به مجاهدان، نیکوکاران، بسیار توبه کنندگان، پرهیزگاران، عدالت پیشگان، صابران، پاکان و مطهران و توکّل و اعتمادکنندگان به پروردگار، اعلام می دارد.[14] در میان سخنان خداوند به داود پیامبر ـ علیه السلام ـ آمده است:
ای داود، به بندگان زمینی من بگو: من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و هم نشین کسی هستم که با من هم نشینی کند و همدم کسی هستم که با یاد و نام من اُنس گیرد و همراه کسی هستم که با من همراه شود، کسی را برمی گزینم که مرا برگزیند و فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. هر کس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان یقین حاصل کنم او را با خود بپذیرم (و چنان دوستش بدارم) که هیچ یک از بندگانم بر او پیشی نگیرد. هر کس به راستی مرا بجوید، بیابد و هر کس جز مرا بجوید، مرا نیابد. پس ای زمینیان! رها کنید آن فریب ها و اباطیل دنیا را به کرامت و مصاحبت و هم نشینی و همدمی با من بشتابید و به من خو گیرید تا به شما خو گیرم و به دوست داشتن شما بشتابم.[15]
بنابراین دوستی و محبت میان خدا و بندگانش یک محبت دوسویه است. تنها انسان نیست که از مناجات با پروردگارش لذت می برد و در حسرت دیدار او می سوزد، بلکه خداوند نیز ندای محبت آمیز بندگانش را دوست دارد و به گفت و گو و مجالست خالصانه با آنان عشق می ورزد.
[1] . سوره آل عمران، آیه 31.
[2] . شیخ صدوق: امالی، ص 438، ج 577؛ دیلمی، حسن ابی الحسن: اعلام الدّین، ص 263؛ انتشارات القلوب، ص 93.
[3] . سوره حدید، آیه 23.
[4] . محمّد رسول الله و الّذین معه، اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم، (سوره فتح، آیه 29).
[5] . ر.ک: فیض کاشانی، محسن: المعجه البیضاء، ج 8، ص 76 ـ 77.
[6] . نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج 3، ص 124، 189 و 190.
[7] . نهجالبلاغه، حکمت 147.
[8] . ر.ک: فیض کاشانی، محسن: پیشین، ج 8، ص 55.
[9] . سوره مجادله، آیه 22، هم چنین ر.ک: سوره بیّنه، آیه 8.
[10] . کلینی، کافی، ج 2، ص 128، ح 4.
[11] . سوره یونس، آیه 62.
[12] . کلینی: کافی، ج 1، باب ابطال الرّویه، ح 6، همچنین ر.ک: دعای عرفه امام حسین ـ علیه السلام ـ .
[13] . از جمله ر.ک: ملکی تبریزی، میرزا جواد: رساله لقاء الله.
[14] . به ترتیب ر.ک: صف، 4؛ بقره، آیه 195 و 222؛ آل عمران، آیه 76، 146 و 159؛ مائده،42 و توبه، 108.
[15] . سید ابن طاووس: مسکّن الفوائد، ص 27.
احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی- اخلاق اسلامی، ص 80