چکیده :
واژه ی «خشیت» و مشتقات آن در قرآن چهل و هشت بار، و واژه ی «خوف» و مشتقاتش صد و بیست و چهار بار در قرآن به کار رفته است. این کثرت تأمل برانگیز، اهمیّت تحقیق درباره معانی این دو واژه را می رساند. در این مقاله به شناخت ترس از خدا و مقام پروردگاری پرداخته شده که این موضوع در رابطه با همین دو واژه ی خشیت و خوف است که این دو واژه ی ظاهراً مترادف هر دو نوعی ترس هستند که در لسان قرآن می توان دریافت. نیز می توان در این بررسی تفسیری به صفت عالی مؤمنین که خداوند با عبارت «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» توصیف نموده، برسیم.
* ترس از غیرخداوند
1) تحلیل ترس انبیاء از غیر خداوند
در بعضی از آیات قرآن کریم مشاهده می شود که به طور صریح به بعضی از انبیاء علیهم السلام نسبت ترسیدن و خوف از چیزهایی غیر از خدا داده شده است با توجه به اینکه گفته شد ترس از خداوند بسیار ممدوح و یکی از صفات کمالیه است، ترس واقعی باید از خدا باشد نه غیر خدا در این قسمت به تحلیل و توضیح این گونه آیات می پردازیم:
«فأوجس فی نفسه خیفه موسی، قلنا لا تخف إنک أنت الأعلی» (طه/ 68-67)
«و موسی در خود بیمی احساس کرد، گفتیم مترس که تو خود برتری.»
«پس بنا به گفته ی راغب: ایجاس خیفه در نفس، احساس آن است، البته آن احساسی که خفیف و پنهانی باشد، یعنی آثارش در رنگ پوست آدمی بروز نکند و به دنبال پیدایش آن در نفس به طور ناخودآگاه خاطره های سویی در دل پیدا می شود، بدون اینکه توجهی به تحذر و تحرز از آن داشته باشد، زیرا اگر پروا و ترسی در او حاصل شود به طور قطع اثرش در قیافه و پوست و نیز در رفتار آدمی ظاهر
می شود و اینکه می بینیم کلمه «خیفه» را نکره آورده به این معنا اشاره دارد گویا فرموده: در نفس خود نوعی ترس احساس نمود که خیلی قابل اعتناء نبود، تعجب از بعضی از مفسرین است که گفته اند : «نکره آوردن خیفه به منظور تعظیم است.
چون ترس او ترسی عظیم بوده و این اشتباه بزرگی است، زیرا اگر این طور بود اثرش در ظاهر بشره آن جناب هویدا می شد و دیگر وجهی نمی ماند که ترس را ترسی درونی معرفی کند.» (آلوسی، 228/16) پس معلوم شد خیفه ای که موسی در نفس خود احساس کرد، ترسی بود آنی و زودگذر، نظیر خاطره ای که گفتیم بعد از ترس به دل می افتد، در دل موسی (علیهم السلام) هم عظمت سحر آنان خطور کرد و چنین تصور کرد که سحر ایشان هم دست کمی از معجزه او ندارد و به خاطر همین خطور، احساس ترس کرد، اما ترسی که مانند خود خاطره اش اثری نداشت. فخر رازی در تفسیرش می گوید: «ترس آن حضرت از این بوده که مردم بعد از دیدن سحر ساحران متفرق شده و فرار کنند و دیگر نایستند تا وی عصای خود را بیندازد، آن وقت فرعون تساوی دو گروه را ادعا کند و در نتیجه زحمات بی اثر بماند.» لیکن این حرف صحیح نیست، برای اینکه خلاف ظاهر آیه است چون ظاهر آیه ی شریفه این است که جمله ی (طه/76) متفرع به جمله (طه/66) باشد، خلاصه ترس او از ناحیه همان «ما خیل الیه» بوده، یعنی از آنچه به نظرش رسید، ترسیده نه از فرار و تفرقه ی مردم، زیرا اگر ترسش از این بود، هرگز راضی نمی شد، که ابتدا آنها سحر خود را ارائه دهند، علاوه براین، این وجه با تقویتی که خدای تعالی از دل او کرد و فرمود: (طه/68) جور در نمی آید و جا داشت بفرماید: «نترس ما نمی گذاریم متفرق شوند تا تو عصای خود را بیفکنی. در (طه/68) در این جمله به منظور تأیید و تقویت موسی (علیه السلام) او را از ترسیدن نهی می کند و نهی خود را تعلیل می کند به اینکه «تو برنده و غالبی» معنا این می شود که: تو از هر جهت مافوق آنهایی و چون چنین است دیگر هیچ یک از نقشه های شوم آنان و سحرشان به تو کاری نمی کند، پس دیگر موجبی نیست که بترسی.» (طباطبایی، 248/14- 247؛ به نقل از فخر رازی، التفسیر الکبیر، 84/22) «می فرماید: نترس تو برتری، معلوم می شود که موسی (علیه السلام) برخودش نمی ترسید بلکه می ترسید که مردم آنها را حق بدانند و گمراه گردند. «در نهج البلاغه خطبه ی چهارم فرمود: موسی (علیه السلام) راجع به خودش نترسید بلکه از غلبه ی نادانان و حکومت گمراهان ترسید که جای حق را بگیرند «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفه علی نفسه بل اشفق من غلبه الجهال و دول الضلال» (نهج البلاغه، خطبه4)، علی هذا «اوجس» به معنی احساس است نه پنهان کردن (طه/68) وعده ی خداست وعده ی اکید که تو برتر و پیروزی.»
(قرشی،420/6 )، «خطبه ی شش نهج البلاغه، ترس موسی (علیه السلام) از تاثیر سحر در مردم جاهل بود.» (قرائتی، 362/7؛ به نقل از نهج البلاغه، خطبه6) (طباطبایی، 8/14)
«زکریا (علیه السلام) در عرض حاجت گوید: من از بنی اعمام که از بنی اسرائیل
می باشند می ترسم و نمی خواهم که اینان وارث من باشند. معلوم می شود که آنان مردمان خوبی نبودند، که زکریا (علیه السلام) میل نداشته وارث او باشند.» (بانوی اصفهانی، 96/8)
2) ترس از اتفاقات آینده
در این قسمت از بحث به آیاتی از قرآن می پردازیم که به انسان ها نسبت ترسیدن داده شده است و لیکن این خوف، از اتفاقات و شرایطی که احتمال وقوع آن را می دهند. که خداوند دستور لازم را در مورد هر یک بیان می کند. به طور مثال در آیه ای
می فرماید:
«أو یأخذهم علی تخوف فإن ربکم لروف رحیم» (النحل /47) «یا آنان را در حالی که وحشت زده اند فروگیرد؟ همانا پروردگار شما رئوف و مهربان است.» «کلمه ی «تخوُّف» به معنای تمکن و جای گیری ترس در دل است، پس «اخذ بر تخوف» به معنای عذابی است که با سابقه ی ترس فرارسد، و خلاصه قبلاً نشانه هایش برسد تا هر که می خواهد بوسیله توبه و ندامت و امثال آن از فرا رسیدن آن جلوگیری کند و بنابراین «اخذ بر تخوف» در مقابل آمدن.
«العذاب من حیث لا یشعرون» (النحل/46)، اولی عذاب با مقدمه و نشانه های قبلی، و دومی عذاب بی خبر و ناگهانی است. «”او یاخذهم علی تخوف ” أی مخافه و حذر من الهلاک بأن یهلک قوما قبلهم أو یحدث حالات یخاف منها غیر ذلک کالریاح الشدیده و الصواعق و الزلازل فیتخوفوا فیأخذهم با لعذاب و هم متخوفون و… (آلوسی 390/7)، معنای تخوف، تنقض است. (رشید الدین میبدی، 390/5؛ طبرسی، 364/6)، یعنی اینکه خداوند ایشان را به نقص میوه ها و سایر نعمت ها مبتلا نماید و به تدریج یکی پس از دیگری نعمت های خوبی را از ایشان سلب کند. مثلا امنیت و سپس باران و آن گاه ارزانی و فراوانی و در آخر سلامت بدنی را از ایشان بگیرد و همین طور و اینکه فرموده: «فإن ربکم لروف رحیم»، در مقابل تعلیل، و بیان اخذ برتخوف است و معنایش این است که اگر خدای تعالی از میان همه ی عذاب ها، عذاب اخذ بر تخوف را که نسبت به عذاب های شمرده شد عذاب آسان تری است، انتخاب فرمود از این جهت بود که او رئوف و مهربان است و در تعبیر «ربکم» نیز اشاره ای به این علت هست و این تعلیل نیست به دو وجه اول از وجوه تفسیر روشن است، اما نسبت به وجه سوم که بعضی گفتند: «مراد از تخوف ناقص کردن نعمت ها است علت بودنش از این باب است که کم کردن نعمت ها خود مهلت و فرصتی است که بدکاران در آن مهلت می توانند توبه نموده مافات را به نحوی جبران نمایند.» (آلوسی، 153/114) «شاید یکی از حکمت هایی که معجزه ی عمده ی نبی خاتم (صلی الله علیه و اله و سلم) قرآن بود که از سنخ کلام عرب است همین باشد که حکایات و معجزات پیامبران گذشته را به مردم تذکر دهد که هم اخبار به غیب باشد و هم جامع تمام کتاب های آسمانی و ارائه دادن علوم تمام پیامبران سلف تا معلوم شود که حضرتش دارای علوم اولین و آخرین بوده.
«أ فأمن» (النحل/45)، به همزه استفهام در مقام تهدید کفار و مشرکین برآمده که آیا آنهائی که در کار پیغمبر (ص) مکرهای بدی به کار بردند، آیا مطمئنند و نمی ترسند که در موقع غضب حق تعالی واقع گردند و زمین آنان را بگیرد همان طوری که قارون را گرفت یا عذاب از جائی که نمی دانند به آنها اصابت نماید همان طوری که قوم لوط را فرا گرفت یا اینکه در حال آمد و شد و یا در سفر یا در حال کسب و عملشان مبتلا به عذاب گردند وقتی که عذاب آنها را گرفت قدرتی ندارد که غالب گردند در غضب خدا یا اینکه آنها را فراگیرد در حال ترس.» (بانوی اصفهانی، 196/7)
3) کیفیت ایجاد حالت نترسیدن از آینده و (گذشته)
«خوف و حزن، به معنی بیم و اندوه است و عبارت قرآن «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»، و در دو مورد تعبیر «ولا أنتم تحزنون» 14 بار در قرآن به کار رفته. خوف: ترس از خطر واقعی حال یا آینده است، ولی حزن به صورت ترس نیست، بلکه نگرانی و اندوهی است می تواند ناشی از گذشته، حال یا آینده باشد.» (خرمشاهی، دانشنامه ی قرآن و قرآن پژوهی،989/1)
در تعدادی از آیات قرآن کریم این آرامش و اطمینان درونی که آثار بسیار زیبایی هم در اعمال و رفتار انسان ها دارد. بسیار مطلوب بوده و البته ایجاد آن چنان آسان نیز نیست و لیکن در تعدادی از آیات قرآنی خداوند به این صفت کمالیه اشاره کرده به صور مختلف آن را توصیف نموده است. با دقت در این دسته از آیات می توان مطالب بسیاری دریافت به طور مثال:
«بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (البقره/112) «آری، هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پس مزد وی پیش پروردگار اوست و بیمی برآن نیست و غمگین نخواهد شد.» «بیم و غصه ای برای آنها نسیت در آخرت و این معنا بنابر عقیده ی کسی که می گوید برای اهل بهشت هیچ گونه بیم و ناراحتی وجود ندارد کاملا روشن و آشکار است و اما کسی که اعتماد دارد برخی از اهل بهشت اول بیم دارند و سپس ایمن می شوند، این جمله را چنین تفسیر می کند. آنان بیم و هراسی از پاداش اعمال خود ندارند زیرا اطمینان دارند که جزاء کردار آنها فوت نخواهد شد.» (طبرسی، 317/1؛ سورآبادی، 113/1، ج1 /80/ ج2، 446 /ج659، 658/ ج610، 1)، «بنابراین چنین کسانی نه ترسی خواهند داشت و نه غمگین می شوند.»( مکارم شیرازی، نمونه، 1 /403 / ج 282، 1/ ج1، 197؛ قرشی، 216/1) «البته چنین است کسی که مقام عندیت پیدا نموده و در مقام امن و امان منزل گزید چگونه برگذشته محزون است و برآینده خوفناک، زیرا چنانچه گفته شد کسی که به تمام قوا و مشاعر تسلیم اوامر تکوینی و تشریعی حق گردید و مثل مرده بدست غسال تمامی امور خود را تسلیم به وی نمود به طوری که از خود اراده و خواستی اظهار نمی دارد، مگر آنچه را که او خواسته و درباره ی او اجرا گردانیده چنین کسی دیگر درباره ی او خوف و حزنی تصور ندارد، نه در دنیا و نه در آخرت.» (بانوی اصفهانی، 41/2).
* نتیجه گیری
از نظر تفسیری از تفاسیر شیعه و اهل سنت کاربردهای خشیت و خوف در قرآن کریم بررسی شده؛ می توانیم بگوییم که خشیت و خوف مثل ترس های دیگر نیست که هر کس ترسید پس بگوییم که فلانی خشیت دارد، بلکه خشیت در مقابل آن بزرگی، بی اختیار چون خودش را کوچک حس می کند، چون عزت و بزرگی آن را درک
می کند و ناتوانی خودش را در مقابل آن بزرگی درک می کند. ترس از خدا، ولی خوف: ترس آینده، ترس از چیزی که قرار است پیش بیاید. مومنین (مقربون) در درجات عالی خوف (بلای آینده) و حزن( غم قبلی (در گذشته) دلواپسی ندارند. کاربردهای خشیت و خوف در قرآن کریم مورد بررسی قرار گرفته که شامل: ترس از خدا و مقام پروردگاری و ترس از غیر خدا که همراه زیربخش هایش توضیح داده شده است که ترس از خدا به صورت نهانی و آشکار و ترس از غیر خدا که مربوط به ترس انبیاء و ترس از اتفاقات آینده و نگرانی ها و دلواپسی های مردم است در رابطه با اتفاقاتی که پیش می آید.
فهرست منابع فارسی
قرآن کریم، ترجمه محمد مهدی فولادوند.
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
1- آلوسی- محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق.
2- بانوی اصفهانی، نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش.
3- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، ترجمه غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علی انصاری، بی تا، تهران، بی تا.
4- خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه ی قرآن و قرآن پژوهی، بی نا، تهران، 1377 ش.
5- رشید الدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الاسرار و عده الابرار، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1371 ش.
6- سور آبادی، ابوبکر عتیق ابن محمد، تفسیر سور آبادی، فرهنگ نشر نو، تهران 1380 ش.
7- شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، موسسه ی چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1381 ش.
8- صدوق، محمد بن علی بن حسین بابویه قمی، فقیه من لا یحضر الفقیه، ترجمه علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران، 1367 ش.
9- طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 ش.
10- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات فراهانی، تهران، 1360 ش.
11- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415 ق.
12. قرائنی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383 ش.
13. قرشی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، 1377 ش.
14- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دارالکتب اسلامیه، بی جا، 1350ش.
15- محمد ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه رضا شیخی، دارالحدیث، قم، 1383 ش.
16- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 ش.
فصلنامه قرآنی کوثر شماره 39