نویسندگان: آیت الله احمد بهشتی (1) و پیام صدریه (2)
2. اخلاق سیاسی و اداری
– درک صحیح از مسئولیت. نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حکومت، با عنوان وظیفه و عهدی که خداوند از علما و دانشمندان گرفته است، معنا می یابد. این اصل زمانی مجال تحقق می یابد که به خواست مردم شرایط حکومت توسط امام(علیه السلام) فراهم شد. بنابراین اصل دموکراسی و مردم سالاری دینی برای اولین بار در تاریخ با بیعت مردم با امیر(علیه الصلاه و السلام)به وقوع پیوست. امام(علیه السلام) در نهج البلاغه گزارش شرایط پذیرش مسئولیت را این گونه بیان می کند:
لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه به وجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبل ها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها و لا لفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز…؛
اگر مردم در صحنه حاضر نمی شدند و با وجود یاران متعهد، اتمام حجت نمی شد و خداوند از عالمان وظیفه شناس پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام ننشینند، افسار شتر خلافت را بر کوهانش می انداختم و فرجام خلافت را به جام آغازین، آب می دادم و شما مرا آزموده و دانستید که دنیای شما نزد من از عطسه ی یک ماده بز خوارتر است (نهج البلاغه، خ3).
امام(علیه السلام) در مسند حکومت حقه ی خویش، آن گونه استوار بود که در جواب نامه ی برادرش عقیل فرمود:
من رایی فی القتال فان رایی قتال المحلین حتی القی الله لا یزیدنی کثره الناس حولی عزه و لا تفرقهم عنی وحشه و لا تحسبن ابن ابیک و لو اسلمه الناس متضرعا متخشعا و لا مقرا للضیم و اهنا و لا سلس الزمام للقائد و لا وطی ء الظهر للراکب المتقعد؛…
رأی من این است که با آنان که جنگ را روا داشتند، بجنگم؛ تا خدای را دیدار کنم. نه انبوه مردم در اطرافم برعزتم می افزاید؛ نه از پراکندگی مردم اساس ترس و خوف می کنم. گمان مکن برادرت- هر چند تنها بماند تن به خواری دهد و به سستی زیر بار ستم رود و مهار خود را دست قائد سپارد و پشت خود را به سواری خم نماید…(نهج البلاغه، ن36)
– رعایت حقوق شهروندی، امام(علیه السلام) در ابتدای نامه ی 53 نهج البلاغه وظیفه ی حکومت یا به عبارتی حق مردم بر حکومت را چهار مورد بر می شمارد.
«جبایه خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عماره بلادها».
اصل رعایت حقوق شهروندی تنها بر مبنای انسان بودن و بدون در نظر گرفتن گرایش های دینی و سیاسی مورد توجه امیر است. چنانکه فرمود: «مردمان تحت حکومت تو دو دسته اند، یا برادران دینی تواند، یا انسان هایی هستند همانند تو…» (نهج البلاغه، ن 53). بنابراین امام حق را برای همگان می بیند (نک: همان، خ215). حقوق نیز در دید امام امری دو طرفه است و طرفین، به نسبت در برابر هم دارای حقوق اند. بنابراین حق در برابر تکلیف بین افراد و نظام ها به وجود می آید (همان). در منظر امام رعایت دوسویه ی حقوق، منفعتی دوسویه داشته و موجب برپاداشتن دین می شود. در این صورت جامعه به برپاداری حق و عدالت و ثبات می رسد (همان)، بدیهی است در غیر این صورت به عنوان یک اصل تاریخی، با حاکمیت و اقتدار گروه یا حزب، حکومت پایدار نمی ماند. در مکتب امام آزادی بیان و اندیشه نقشی برجسته دارد. اگر معیار در رفتار مسئول با زیردستان تنها انسان بودن افراد باشد(همان، ن53)، پس همه ی افراد و پیروان ادیان می توانند مطابق با آیین خود رفتار کرده و به عبادات مشروع خود بپردازند، و از امکانات موجود نیز مطابق با دیگران بهره مند شوند. فراهم آوردن شرایط مناسب برای آموزش و پرورش مردم، تامین اجتماعی و حقوق بازنشستگی (نک: ن53؛ حرعملی، وسائل 49/11) و اصلاح وضع زندگی افراد، اجرای دو اصل آزادی و عدالت، حق سؤال و استیضاح مسئولین و حق نظارت برامور (نک: ن 53)، حق مالکیت و بازرگانی البته با ذکر قیودی که در نهج البلاغه آمده است (همان، ن51 و 53)، از جمله مواردی است که امیرالمؤمنین برای مردم بر می شمارد.
– حفظ حقوق مخالفین. اخلاق سیاسی امام(علیه السلام) نوعی ضرورت پاسخ گویی، را حتی در برابر مخالفان، پدید می آورد. لذا امام(علیه السلام) همیشه پاسخ گوی انتقادات و نامه های مخالفان و افراد فاسدی چون معاویه است؛ در حالی که از نصیحت و ایجاد فرصت برای بازگشت آنان نیز فرو گذار نمی کند(نک: نهج البلاغه، ن: 6، 7، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75).
امام(علیه السلام) از جنگ و خون ریزی تا حد امکان پرهیز می کند. برخورد امام با سران ناکثین سراسر خیرخواهی و نصیحت است. آنان گرچه سازو برگ جنگ برافراشته بودند، اما امام(علیه السلام) با آنان مدارا کرده و به روشنگری پرداخت. گر چه سرانجام کار به نزاع و ریختن خون آنان ختم شد. همچنین در برخورد با معاویه قبل از شروع جنگ صفین می کوشد تا با موعظه او را از خواب غفلت بیدار کند، تا آتش جنگ شعله ور نشود و افراد نیز چهره ی معاویه را بشناسند، لذا به انذار او می پردازد و برای پرهیز از خون ریزی، او را به نبرد تن به تن فرا می خواند. (نک: ن10).
جنگ و مقابله با دشمن در منظر امیر(علیه السلام) تنها در جهت رفع فتنه و شرارت توجیه پذیر است. چنانکه می نویسد:
فان عادوا الی ظل فذاک الذی نحب…؛
اگر اشرار و سرکشان به سایه ی فرمانبری و تسلیم بازگردند، این همان است که دوست داریم (نهج البلاغه، ن4).
آغاز جنگ نزد امام(علیه السلام) همراه با تجاوز و تعدی معنا می یابد. در منظر امام حتی اگر دشمنان و معاندان درگیر با نظام حکومت شدند و در بین راه از ادامه مبارزه سرباز زدند، ادامه ی جنگ منتفی است. اما اگر به جنگ ادامه دادند، سرکوب آن ها نیز امری مقتضی و واجب خواهد بود. بر همین منطق جنگ های امیر(علیه السلام) همیشه جنبه ی تدافعی داشت و امام هیچ گاه آغازگر جنگ نبود. امام(علیه السلام) در سفارشی به امام حسن(علیه السلام) فرمود:
…لا تدعون الی مبارزه فان دعیت الیها فاجب فان الداعی الیها باغ و الباغی مصروع؛
کسی را به پیکار فرا نخوان و اگر فرا خوانده شدی، بپذیر؛ زیرا فراخواننده ی به پیکار، تجاوزگر؛ و تجاوزگر شکست خورده است (نهج البلاغه، ق233).
امام(علیه السلام) گرچه رویکردی به جنگ نشان نمی دهد، اما همیشه آمادگی خود را برای رویارویی با دشمن حفظ می کند. آمادگی دفاعی نیز ازدو جهت قابل دست یابی است. اول مسلح بودن به ابزار روزآمد جنگی، و دوم تربیت افراد با ایمان و گوش به فرمان (نک: نهج البلاغه، ن4).
در سیره ی سیاسی امام(علیه السلام) فرصت دادن به دشمن برای چاره اندیشی و غلبه ی عقل بر احساس و بازگشت به جبهه ی حق نیز معنا می یابد؛
لا توخذ باکظامها فتعجل عن تبیین الحق و تنقاد لاول الغی…؛
نباید کاری کرد که زمینه ی فرونشینی خشم امت از میان برود و در جستجوی حق به شتاب گرفتار شوند و عجولانه به تصمیم های واهی روی آورند و تسلیم اولین اندیشه ی گمراه کننده شوند (نهج البلاغه، خ123).
این سخن بیانگر این است که نباید در میدان نبرد تسلیم احساسات شد و به بهانه ی انتقام و سرکوب دشمن از جاده ی عدل و انصاف خارج شد. در اخلاق سیاسی امام راه جبران و بازگشت برای افرادی که زمینه ی بیداری و آگاهی دارند، باز است. این بیان امام نشئت گرفته از فرهنگ قرآنی است که می فرماید:
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه؛
با دشمنان اسلام بجنگید تا فتنه ای تداوم نیابد (بقره/193).
در عین حال هنگامه ی نبرد عرصه ی استقامت، شجاعت و همت است.
سیره ی سیاسی امام بیانگر حقوق زندانیان است. اطعام زندانیان و احسان بر آنان از حقوقی است که امام برای آن ها برمی شمارد(حرعاملی، وسائل 69/11). در این بین حقوق خطاکاران و متهمین نیز مورد توجه امام است (سفینه البحار، 167/2؛ مستدرک الوسائل، 197/3).
– قدردانی از مردم. در اخلاق سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) اگر مردمان دعوت امام را لبیک گویند و به یاری دین خدا بپردازند، شایسته ی قدردانی و سپاس اند. امام(علیه السلام)در دومین نامه ی نهج البلاغه پیش از آنکه به گزارش جنگ جمل و پرده برداری از فتنه ی ناکثین بپردازد، به قدردانی از مردم پرداخته و می فرماید:
و جزاکم الله من اهل مصر عن اهل بیت نبیکم احسن ما یجزی العاملین بطاعته و الشاکرین لنعمته فقد سمعتم و اطعتم و دعیتم فاجبتم؛
خداوند به شما- مردم کوفه- از جانب اهل بیت پیامبر بهترین پاداش بدهد که به مردم فرمان بردار و به سپاس گزاران نعمتش عطا می فرماید. زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت گردید، به جنگ فرا خوانده شدید و اجابت کردید (نهج البلاغه، ن2).
همچنین در نامه ای که به مصر، در معرفی مالک اشتر می نویسد از مجاهدت های آنان برای تحصیل رضای خداوند هنگامی که در روی زمین نافرمانی می شد و حق پایمال می شد، قدردانی می کند(نهج البلاغه، ن38).
– مراقبت از کارگزاران و برخورد با کارگزاران مختلف. امام(علیه السلام) کارگزاران را بر اساس معیارهایی خاص و در کمال دقت انتخاب می کرد، هنگام عزیمت آنان به محل مأموریت دستورالعمل و سفارش های شفاهی یا کتبی لازم را ابلاغ می کرد. در عین حال آنان را به حال خود وانگذاشته و مأمورانی برای کنترل آن ها به کار می گمارد، تا از کم و کیف امور و نحوه ی مدیریت عوامل خود با خبر شود. سیاست امام در ارتباط با کارگزارانی که از مسیر حق و اعتدال خارج می شدند، همراه با خشم و ناراحتی بود. چنانکه فرمود:
… لله انتم اتتوقعون اماما غیری یطا بکم الطریق و یرشد کم السبیل…؛
سرو کارتان با خدا، آیا پیشوایی غیر از من سراغ دارید که شما را به راه آورده و ارشاد کند (نهج البلاغه، خ181).
نکته ی درخور توجه آنکه امیرالمؤمنین در برخورد با اشتباه مردان سیاسی اش هیچ مماشات و مسامحه ای ندارد. عبدالله ابن عباس که بارها مورد ستایش پیامبر و جانشینانش قرار گرفته، در نامه ی 18 نهج البلاغه به دلیل رفتار نامناسب، خشونت بار و به دور از مصلحتش با اهالی بنی تمیم مورد نکوهش قرار می گیرد. امام به او فرمود:
… آگاه باش که آسمان و زمین به حق پایدار مانده است تا حقوق بندگان رعایت شود. باید سریره و باطن تو همان فعل ظاهری تو و حکم تو یکی، و راه تو مستقیم باشد (شرح ابن میثم2/ذیل نامه 18).
در اخلاق سیاسی علوی ملاک برتری اطاعت و قوت است. رعایت حقوق بندگان امری هم آهنگ با نظام آفرینش بوده که عدم رعایت آن عواقبی سخت خواهد داشت. از نظر امام همه ی آحاد جامعه نزد حاکم باید با یک چشم دیده شوند. می توان این گونه پنداشت که برای کارگزاران و همکاران نظام علوی بزرگ ترین امتیاز، این است که همیشه در جایگاه حسن ظن پیشوای خود باشند. چنانکه خطاب به ابن عباس فرمود:
و کن عند صالح ظنی بک، و لا یفیلن رایی فیک؛
و مواظب باش که رای من نسبت به تو دگرگون نشود (نهج البلاغه، ن18).
از جمله ی اخیر و سلامی که امام در انتها به ابن عباس می دهد معلوم می شود. که نظر امام در مورد او برنگشته، بلکه دارد به کارگزار خود تذکر می دهد. اما اگر قصور، خطا یا خیانت کارگزاری ولو نسبت خویشی با امام داشته باشد (نک: ن41). بر امام روشن شود، با سختی با او برخورد کرده و وی را مورد نکوهش، تذکر و تهدید و قرارداده، و یا برکنار می کند، (نک: نامه های 20، 40، 41، 43، 45، 61، 63، 71). نکته ی مهم این که گزارش هر گونه خطایی، هر چند کوچک، واکنش امام را بر می انگیزد. البته امام تنها به گزارش مأموران خود اکتفا نمی کند، بلکه صحت گزارش را موکول به مستندات می کند و تأکید دارد تا حکمی به ناحق صادر نشود(نک:ن40، 43).
پی نوشت ها :
1. استاد دانشگاه تهران
2. ویراستار بنیاد نهج البلاغه
منبع: فصلنامه پژوهش های نهج البلاغه(النهج) 30