تجمل و عیش و نوش
از آن جمله، حریر است برای مردان، و آن حرام است. و عودسوزی که در قدح سیم یا زر باشد، یا نوشیدن از قدح سیم و زر، یا استعمال گلاب در آوندی که از نقره باشد، یا سر آن از نقره باشد.
و از آن جمله، پرده هاست که بر آن صورت (1) ها باشد. و از آن جمله آواز رود (2) هاست و سماع زنان مطربه. و از آن جمله فراهم آمدن زنان است تا در مردان نگرند، هرگاه که در جمع مردان جوانان باشند که بیم آن بود که از آن فتنه زاید، آن همه ناپسند است و تغییر آن واجب. و کسی که وی از تغییر آنها عاجز باشد، بیرون آمدن بر او لازم بود و نشستن جایز نباشد؛ چه در مشاهده منکرات نشستن، رخصت نیست.
و اما صورت هایی که بر بالش و زیلو باشد منکر نیست، و همچنین بر طبق ها و کاسه ها، مگر آوندهایی که بر شکل صورت ها ساخته باشند؛ چه بعضی سرهای عودسوز بر شکل مرغان می باشد، و آن حرام است و شکستن مقداری از صورت واجب.
و هرگاه که طعام یا جامه ای حرام باشد، یا خانه ای غصبی بود، آن از صعب ترین منکرات بود. و اگر در آن جمع کسی باشد که شراب خورد حضور روا نباشد؛ و همنشینی فاسق در حال مباشرت او فسق را، روا نباشد.(3)
و همچنین اگر در میان ایشان کسی بود که جامه حریر پوشید و انگشتری زر در دست دارد، فاسق باشد، نشستن با او بی ضرورتی روا نبود.
آری، زینت و حریر زنان را رواست، بی اسراف. و در سوراخ کردن گوش دختران برای آویختن حلقه های زر رخصتی (4) نمی دانم؛ چه آن جراحتی دردمند کننده است، و مثل آن موجب قصاص باشد. پس جز برای حاجتی مهم روا نبود. چون حجامت و آرایش به حلقه ها مهم نیست. و گردنبندها و دستوانه ها (5) از آن کفایت است.(6)
سخن ناپسند و گفت و گوی حرام
و از این جمله آن است که در ضیافت بدعت گزار باشد که در بدعت خود سخن گوید. اگر رد آن تواند، به صد رد، حضورش روا باشد؛ و اگر نتواند، روا نبود. و اگر مبتدع بدعت خود ظاهر نکند، حضور با اظهار کراهیت بر او و روی گردانیدن از او روا باشد.
و اگر در آن مسخره ای باشد که مردمان را به حکایت و انواع نوادر بخنداند، اگر خندانیدن به فحش و دروغ بود، حضور روا نبود، و در حال حضور انکار واجب شود؛ و اگر به مزاحی باشد که در آن دروغ و فحش نبود، مباح باشد، ای آنچه از آن اندک بود. و اما آن را پیشه و عادت ساختن مباح نیست. و هر دروغی که پوشیده نماند که دروغ است و مقصود از آن تلبیس نباشد، از جمله منکرات نبود؛ چنانکه کسی گوید که امروز صد بار تو را طلبیدم، و این سخن بر تو هزار بار گفتم، و آنچه بدین ماند از آن جمله که معلوم باشد که مقصود تحقیق آن نیست.(7)
اسراف و اتلاف
و از آن جمله اسراف است در طعام و بنا، و آن منکر است. و در مال، دو منکر است: یکی، اضاعت و دوم، اسراف.
و اضاعت، از بین بردن مال باشد بی فایده ای که آن را در حساب توان گرفت؛ چون سوختن جامه و دریدن، ویران کردن بنا بی غرضی و انداختن مال در دریا، و همچنین مال دادن به نوحه گر و مطرب و خرج آن در انواع فساد؛ زیرا که آن فایده ای است که در شرع حرام است. پس همچنان باشد که معدوم است.
و اما اسراف، دو چیز را گویند: یکی، صرف مال به مویه گر و مطرب و منکرات. دوم، صرف آن در جنس مباحات، و لیکن به مبالغت. و مبالغت به اضافت حال ها مختلف شود. پس گوییم: کسی را که جز صد دینار نباشد و او عیال و فرزندان دارد و جز آن ایشان را معیشتی نباشد، پس هر صد دینار را در ولیمه ای صرف کند، مسرف باشد و منع او از آن واجب است. حق تعالی گفت: و لا تبسطها کلَّ البسط فتقعد ملوماً محسورا؛ (8) یعنی دست خود را در نفقت و عطا بغایت گشاده مکن که آنگاه بنشینی، هم تو نفس خود را ملامت کنی و هم مردمان، و تو را چیزی نمانده باشد. و این آیت در شأن مردی نازل شد که همه مال خود قسمت کرد و چیزی برای عیال خود باقی نگذاشت، پس چون نفقه از وی طلب کردند نتوانست داد. و گفت: و لا تبذِّر تبذیراً إنّ المبذِّرین کانوا إخوان الشّیاطین و کان الشیطان؛ (9) یعنی در غیر حق نفقت مکن، چه نفقت کنندگان در غیر طاعت حق تعالی برادران دیوان اند؛ یعنی ایشان دیوان را فرمانبرداری می نمایند در آنچه می فرمایند. و همچنین گفت: والّذین إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا؛ (10) یعنی آن کسانی که چون نفقت کنند اسراف نکنند و نفقت ایشان در معصیت حق تعالی نباشد و از حق خدای هیچ چیز باقی نگذارند. پس هر که چنین اسراف کند بر وی انکار باید کرد.
کسی که عیال دارد، یا از توکل عاجز باشد، وی را نرسد که همه مال خود را صدقه کند. و همچنین صرف کل مال در نقش دیوار و آرایش بنا اسراف و حرام است.(11)
و کسی را که مال بسیار هست حرام نیست؛ زیرا که آرایش از غرض های صحیح است. و همیشه مسجدها را بیاراسته اند و درها و پوشش های (12) آن را نقش کرده، با آنکه نقش در و پوشش را جز مجرد آرایش فایده ای نیست. و همچنین سرای ها و همچنین گوییم در تجمل به جامه ها و طعام ها، و آن در جنس خود مباح است، و به اعتبار حال مرد و توانگری او اسراف شود.(13)
تغییر سنت های غلط
اسکندر گفت که بهترین ملک آن است که اندر مملکت خویش سنت بد را نیک گرداند؛ و بدترین ملک آن است که سنت نیک را بد گرداند.(14)
پینوشتها:
1ــ نقاشی شمایل.
2ــ ساز، ساز زهی.
3ــ ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص 732 و 733.
4ــ اجازه شرعی.
5ــ دستبندها.
6ــ ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، صص 733 و 734.
7ــ همان، ص 734.
8ــ اسرا: 29.
9ــ اسرا: 26 و 27.
10ــ فرقان: 67.
11ــ ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص 734 ــ 735.
12ــ پوشش: سقف.
13ــ ترجمه احیاء العلوم الدین، ص 735.
14ــ نصیحه الملوک، ص 159.
منبع:گنجینه شماره 82