ویژگی های استاد اخلاق
مقصود از راهنما و استاد اخلاق، صورت مادی و کالبد طبیعی که در معرض فنا و دستخوش تغییر و تبدیل است، نمی باشد؛ بلکه مراد مجسمه معانی و اوصاف حقیقی است.
بحر علمی در نمی پنهان شده در سه گزتن، عالمی پنهان شده[1]
در حقیقت، استاد و مربی، ادامه وجودی سیرغ€ حسنه سفرای الهی است که برای ارتقای جانها و عقول آدمیان، بمعارج قدسی و ربوبی، پا پیش نهاده است.
راهنما، مظهر اسم «محی» خداوند است؛ محیی که جانهای آماده را به آب حیات معرفت و نور تربیت زنده می سازد.
راهبر وارسته اخلاق، کسی است که در زبان وسایط فیض الهی، ارجمند و بزرگوار نامیده می شود.
«قال ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعی فی السماوات عظیماً فقیل: تعلم لله و عمل لله و علم لله؛[2] هر کس دانش بیاموزد و بدان عمل کند و به آهنگ خدایی بیاموزاند؛ در ملکوت آسمانها، بزرگ و گرانقدر نامیده و خوانده می شود، که: آموخت برای خدا، انجام داد برای خدا و آموزش داد برای خدا».
لازم به یادآوری است که اگر چه کار تهذیب نفس و تربیت روح، بدون مربی، کامل نمی شود، لیکن، به علت اهمیت و دقیق بودن آن، نمی تواند در این باره به کسی رجوع کرد.
این، جوهر آدمی است، نباید آنرا به هر جا سپرد؛ لوح وجود انسان است، سزاوار نیست به نوک هر قلمی داد که هر نقش را می خواهد، بنگارد. بلکه باید در این راه که راه ساختن انسان، شکل دادن ساختار درونی و سیرت است، دقت کرد، جستجو نمود و معیارها و ملاک ها را شناخت. از این روی به شمارش برخی از ویژگی ها و اوصاف راهنمای اخلاق می پردازیم، تا معیارهای لازم را در این راستا به چنگ آریم:
1. صلاحیت تقوایی
استاد اخلاق، باید خود آیینه ای شفاف از اوصاف گرانقدر اخلاق باشد.
نمونه ای در تقوی و معنویت، که هر گاه درس می گوید، گویا تفسیر درون می کند و گنجینه روحش را بر الفاظ روان می سازد.
مرحوم میرزا علی آقای قاضی می گوید:
«اهم آنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است، که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طی کرده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحق بوده باشد.»[3]
این روحیه و شخصیت گوینده است که تأثیر اساسی را در جذب دلها می گذارد. دل صادق و قلب نورانی، که آراسته به طهارت درونی است، منشأ اثر می گردد.
آه صاحب درد را باشد اثر گر بود در ماتمی صد نوحه گر
مرحوم شهید مطهری، درباره استاد اخلاقش که دگرگون کننده روحش بوده چنین می نویسد:
«استاد خودم عالم جلیل القدر، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی، اعلی الله مقامه، که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیده ام و به راستی نمونه ای از زهّاد و عبّاد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم… .
دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که بقول ما طلاب: «ینبغی ان یشد الیه الرحال» از کسانی است که شایسته است از راههای دور، بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم. او خودش ( که درس نهج البلاغه می گفت) یک نهج البلاغه «مجسم» بود؛ مواعظ، در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ پیوند خورده و متصل شده است…. منبر می رفت و موعظه می کرد و ذکر مصیبت می فرمود، کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم ، مخلص، متقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد می کرد، در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش، خاندان پیامبر در حد اشباع او را به سوی خود می کشید، با ذکر خدا دگرگون می شد…».[4]
استاد اخلاق، کردارش، باید بیش از گفتار، پند دهنده و آموزنده باشد. دیدن رفتار و حالاتش بیش از تدریس، راهنما گردد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «قالت الحواریون لعیسی: یا روح الله من نجالس؟ قال: من یذکرکم رویته و یزید فی عملکم منطقه و یرغبکم فی الاخره عمله»[5]
حواریون، از عیسی ـ علیه السلام ـ پرسیدند: با که نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: با کسی که دیدنش شما را به یاد خدا می اندازد، گفتارش بر کردارتان افزاید و رفتار و عملش به آخرت ترغیبتان سازد»
امام علی ـ علیه السلام ـ در وصف انسانهای خود ساخته و مردان الهی که مشعل نورافشان ظلمات هستند، می فرمایند: «… و ما برح لله ـ عزت آلاوه ـ فی البرهه بعد البرهه، و فی ازمان الفترات، عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور بقظه فی الابصار و الاسماع و الافئده، یذکرون بایام الله، و یخوفون مقامه، بمنزله الادله فی الفلوات، من اخذ القصد حمدوا الیه طریقه و بشروه بالنجاه، و من اخذ یمیناً و شمالاً ذموا الیه الطریق و حذروه من الهلکه و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات و ادله تلک الشبهات…».[6]
همواره برای خدا ـ که نعمتها و بخششهایش ارجمند است ـ در پاره ای از زمان بعد از پاره ای دیگر و در روزگارهایی که آثار شرایع در آنها گم گشته بندگانی است که در اندیشه هاشان با آنان راز می گوید، و در حقیقت عقلهایشان با آنان سخن می گوید و چراغ هدایت و رستگاری را بروشنائی بیداری و هشیاری در دیده ها و گوشها و دلها افروختند. روزهای خدا را یادآوری می نمایند. از عظمت و بزرگواری او می ترسانند. آنان مانند راهنمایان در بیابانها هستند که هر که از وسط راه برود راه او را می ستایند و به رهایی مژده اش می دهند و هر که به طرف راست و چپ برود از تباه شدن برحذرش می دارند. اینان چراغهای آن تاریکی ها هستند.
هر گاه سخن استاد، با نیت درونی وی برابری کند، شاگرد، آن کلام را می پذیرد و به دل می گیرد. و اگر با درون وی هماهنگی پیدا نکرد، شاگرد نیز، جایگاه متزلزل و رفتنی را در قلب خود، بدان می دهد.
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «من نصب نفسه للناس اماماً فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالأجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»[7]
«آن که خود را استاد و راهنمای اخلاقی مردم قرار دهد پیش از پرداختن به آموزش دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از تأدیب دیگران با زبان، با درون و کردار خود آنان را مؤدب سازد؛ بزرگداشت آن کسی که بخویشتن تعلیم داده و در اصلاح خود کوشیده است سزاوارتر از بزرگداشت آن کسی که به آموزش و پرورش مردم اشتغال دارد.»
سخن گر خیزد از اعماق جانی به فریاد آورد جان جهانی
چو شرح عشق گوید بیقراری برد آرامش از هر بردباری
سخن کزدل برآیدآتش است آن که می سوزد تو را تا پرده جان
چوآید نغمه دل، دل بجوید نشیند بر دل و از دل بگوید
برو بشنو کلام پاک جانی که سازی جان خود، زان دم، جهانی[8]
2. مهارت و تخصص
تربیت و رشد معنوی آدمی، از دشوارترین و پیچیده ترین کارهاست. از این رو، کسی که رسالت استادی و آموزگاری انسان را بدوش می گیرد، باید از مهارت و توانایی شایسته علمی برخوردار باشد تا بتواند به آسانی و شایستگی از عهده حل هر گونه مشکل اخلاقی و خودسازی، برآید.
همان گونه که در فقه جوارحی، تواناترین و داناترین دانشوران این فن، عهده دار رسالت فتوا می شوند، در احکام نفسی واخلاق نیز، که بسا دشوارتر از فقه جوارحی است، باید استادی زبر دست و دانای به هر آنچه در تربیت انسان ضروری می نماید این رسالت را بر دوش کشد.
اینجاست که باید اقرار کرد: ناکامی بسیاری از درسهای اخلاقی حوزه به خاطر کم مایگی و کم عمقی برخی استادان بوده است. که عطش جوینده تشنه را برطرف نمی کرده است.
خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در توصیه به این که جانتان را به دست مدعی ناشی و فاقد ویژگی های بایسته استادی نسپارید، می فرماید: «لا تجلسوا عند کل داع مدع یدعوکم من الیقین الی الشک، و من الاخلاص الی الریا و من التواضع الی الکبر و من النصیحه الی العداوه و من الزهد الی الرغبه و تقربوا الی عالم یدعوکم من الکبر الی التواضع و من الریاء الی الاخلاص و من الشک الی الیقین و من الرغبه الی الزهد و من العداوه الی النصیحه و لایصلح لموعظه الخلق الا من خاف هذه الآفات بصدقه و اشرف علی عیوب الکلام و عرف الصحیح من السقیم و علل الخواطر و فتن النفس و الهوی».[9]
نزد هر گونه مدعی که شما را از یقین به شک و از اخلاص به ریا و از فروتنی به گردن افرازی و از نیکخواهی به دشمنی و از پارسایی به دنیا جویی می خواند، ننشینید. به عالمی نزدیک شوید که شما را از گردنفرازی به فروتنی و از ریا به اخلاص و از شک به یقین و از دنیا جویی به پارسایی و از دشمنی به نیکخواهی، دعوت کند، کسی شایسته راه نمودن و موعظه کردن نیست مگر آن که از سر صدق، از این آفتها در هراس باشد؛ و عیبهای سخن را بازشناسد و درست را از نادرست تمیز دهد واز موجبات وسوسه ها و گرفتاریهای نفس و هوای آن (راه معالجه آنها) آگاه باشد.
3. بلاغت و سخنرانی
برخی را باور بر این است که ضرورت ندارد دست اندکار تربیت و پنددهی، از زیبایی های ظاهری و مهارت های هنری برخوردار باشد؛ بلکه هرچه ظاهری ژولیده، سری افکنده، زبانی گران گفتار و قلمی دشوار داشته باشد، به اخلاقی بودن بهتر می ماند.
شایسته است، که چراغ کم فروغ این گونه باورها را با حکایت شیخ سعدی فروزان سازیم که می گوید: «مؤذنی بد صدا و گوش خراش، اذان می گفت. روزی یهودی، برای وی هدیه ای آورد. مؤذن انگیزه را جویا شد؛ یهودی گفت: به پاس خدمتی است که به من کرده ای. مؤذن گفت: چه خدمتی؟ یهودی گفت: دختری داشتم که تمایل به اسلام پیدا کرده بود و همواره خاطر مرا نگران می داشت. وقتی صدای اذان تو را شنید میلش به اسلام کم شد و اکنون اسراری بر آن نمی ورزد؛ از این روی آسوده گشته ام و برای تو هدیه آورده ام!»
راهنمای اخلاق، باید از زبانی گویا و بیانی توانا برخوردار باشد؛ بگونه ای که در نهایت وضوح و روشنی، موضوع بحث را بیان داشته و در کار انتقال فکر خود، شنونده را دچار ابهام و نیازمند به تأویل و توجیه نگرداند. آنچنان چیره زبان باشد که توان تفهیم معانی گوناگون و پدید آوردن حالات متفاوت را داشته باشد.
اندیشه گر بلند و زبان گر رسا بود هر گفته ای بلند و گرانسنگ می شود
با شیوایی و جمله های کوتاه و خوش آهنگ است که می توان دلها را صید کرد و تشنگان را سیراب نمود.
شکی نیست که نیمی از رمز جاودانگی و موفقیت قرآن (پس از حقانیت محتوی) زیبایی، فصاحت، بلاغت، سلاست و روانی است. قرآن، که کتاب انسان سازی است، در مقوله هنر، سرآمد دیگر نوشته هاست. خود قرآن، به اسلوب فصاحت و زیبایی خود، در ادای مقصود می نازد و براین زیبایی، دیگران را به میدان «تحدی» می خواند. نام این زیبایی و شیوایی را «بلاغ مبین» گذاشته است؛ یعنی ابلاغ واضح، آشکار، مطلوب ساده بی پیرایه. بگونه ای که شنونده، در کمال سهولت و سادگی، آن را درمی یابد و گرفتار سخن مغلق و پیچیده و در لفافه اصطلاحات زیاد نمی شود.
رمز جاودانگی و تأثیرگذاری سخنان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نیز، در همین شیوایی و زیبایی آن است؛ چنانکه نهج البلاغه، از استوارترین و دلپذیرترین نثر بشری برخوردار است. هنگامی که 130 صفت را در 40 جمله خطبه متقین، بر شیوایی بیان می دارد؛ هر چه پیش می رود، التهاب شنونده را بیشتر می کند.
این سخن رسا آنچنان دلپذیر می شود که به درون دل «همّام» راه می یابد و تحولی عظیم در وی ایجاد می کند این تحول به گونه ای است که همام قفس تن را می شکند و به سوی معبودش بال می گشاید. حضرت رمز این تأثیر را، چنین بیان می دارد: «… هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؛[10] پند های شیوا و رسا، در اهلش چنین اثر می گذارد».
بوعلی سینا در اهداف ریاضت «متابعت نفس اماره از نفس مطمئنه» را می شمارد؛ سپس از عوامل این تبعیت، «سخن پند دهنده» را گوشزد می کند که در ویژگی های آن می گوید: «ثم نفس الکلام الواعظ من قائل زکی، بعباره بلیغه و نغمه رخیمه … و سمت رشید».[11]
سخن پنده دهنده آن است که از گوینده ای پاک دل، با الفاظی شیوا، آهنگی دلنشین و نرم و بگونه ای قانع کننده و روشنگر باشد.
بلاغت و سخنرانی، از بایسته ترین ویژگی های استاد و راهنمای اخلاقی است.
استادی که پردازنده روح شگفت انگیز آدمی و بیانگر شایسته ترین رهنمود های الهی است، بدانسان که پیامش روشن و روح افزاست، بیانش نیز باید رسا و شیوا باشد.
امام باقر ـ علیه السلام ـ می فرماید: «… و البیان عماد العلم؛[12] استوانه دانش، سخنوری است».
اگر دانش، زبان توانائی برای گفتار در اختیار نداشته باشد، چونان نیروگاه برقی می باشد که از کانالهای نوررسانی برخوردار نباشد.
در جایی دیگر، امام باقرـ علیه السلام ـ می فرمایند: «… انا لا نعد الرجل فقیها عالما، حتی یعرف لحن القول، و هو قول الله ـ عزوجل ـ : (لتعرفنهم فی لحن القول…).[13]
ما تا زمانی که کسی از روش مقاصد گفتار آگاه نباشد، او را فقیه و عالم نمی دانیم و این، بنابر گفته خدای عزوجل است که گفت: «آنان را در روش و مقاصد گفتار خواهی شناخت.»
4. واقعیت گرایی و زمان شناسی
از دیگر ویژگی های استاد اخلاق، واقعیت گرایی و زمان شناسی است؛ یعنی، باید به نیکی، حال شاگرد را بداند؛ شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را که بر خلقیات وی مؤثر است، بشناسد، تا مطابق توانایی و نیاز شاگرد، سخن، راست کند.
آن که زمان خود را به شایستگی نشناسد، از حصار شبهه ها و عوامل گوناگون انحرافی، راه به بیرون نمی گشاید، امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛[14] آن کس که به زمان خود آگاه باشد، از هجوم شبهه ها در امان است».
استادی که از واقعیات جامعه بیگانه بوده و از آنچه در اطرافش می گذرد بی خبر باشد، ناگزیر، مبحثهای بیگانه و صرفاً شخصی را مطرح خواهد کرد، که چندان راه گشا نخواهد بود و راه روشنی را در جلوی پای شاگرد نخواهد گذاشت.
بی شک، بسیاری از درگیری های اجتماعی، کشمکش های سیاسی و تنشهای فکری، که بسیاری از مردم را در تب خود می سوزاند، ریشه اخلاقی و عامل نفسانی دارد. اگر استادی از آبشخور این مفاسد ریشه ای آگاه نباشد و به درستی پی به چگونگی آنها نبرده باشد؛ چه بسا مبحثی که برای تدریس بر می گزیند و یا جهتی که به بحث می دهد؛ نه تنها گرهی را نگشاید، بلکه باعث پیچیدگی فزونتر دشواریها نیز بگردد. مانند تجویز ناآگاهانه دارویی است که در فزونتر ساختن بیماری اثر می گذارد.
استادی که از مسائل روز آگاهی ندارد و با افتخار اعلام می کند « در طول عمرم هرگز روزنامه نخوانده ام» نمی تواند بیماری اخلاقی شاگردانش را درمان کند. باید برای اینگونه اساتیدی که در حوزه های علمیه کرسی های دسر اخلاق را اشغال کرده اند فکری بشود و گرنه حوزه های علمیه آینده ای سخت خطرناک را در پیش خواهند داشت.
باید توجه داشت که بسیاری از مفاسد اخلاقی ریشه اجتماعی داشته و تابع شرایط فرهنگی و ویژگی های محیطی است.
استاد اخلاق، باید این عوامل اجتماعی و شرایط محیطی را بدرستی بشناسد تا بتواند بیماری های اخلاقی را ریشه ای درمان کرده و بیان کند.
تأثیرات خانوادگی، برخورد با آشنایان و نزدیکان، محیط کوچه و بازار و خصوصیات فرهنگی، منشأ بیماری از روحیات اخلاقی می شوند. اگر راهنما، آگاهی کافی به این گونه مسائل نداشته باشد چگونه می تواند دستوری اخلاقی بدهد و به مقتضای حال شنونده مبحثی را برگزیند؟
و نیز، هر یک از مطالب اخلاقی با توجه به شرایط ویژگی اجتماعی، فرهنگی و یا شخصی، بگونه ای خاص مطرح می شود، چنانکه موضوع زهد، ساده زیستی، ریاضت نفس، عزلت و … را نمی توان در همه زمانها و شرایط و برای همه افراد یک نواخت و همانند طرح کرد.
این خصوصیات زمانی و مکانی است که حدو مرز بحثهای اخلاقی را تعیین کرده و به چگونگی عرضه آنها جهت می بخشد.
از این روی، استادی که آگاه به واقعیات و خصوصیات زمانی نباشد، نمی تواند با اطلاع، به مبحثهای متناسب بپردازد و شاگردان را واقع بینانه رهبری کند.
5. پرهیز از القاء روحیه یأس
آموزش های اخلاقی از حساسیت و ظرافت ویژه ای برخوردار است؛ مانند داروی حساس می ماند که اگر دقت کافی در تجویز آن به کار نرود، نه تنها اثر مثبت نخواهد داشت، که پیامد ناگواری را نیز در پی می آورد.
با پیچیدگی که روحیات آدمی دارد، شایسته است که در توصیه مسائل اخلاقی، توجه لازم، اعمال شود و همه جوانب رعایت گردد.
همانگونه که بر مسائل بازدارنده مانند: زهد، ساده زیستی، ریاضت نفس، خواب و خوراک و … تکیه می شود، بر موارد وادار کننده مانند: مراعات با نفس، رعایت حد اعتدال، بهره مندی از مباحث شرعی و برآورده کردن نیازهای واقعی بدن نیز، توجه شود.
در باورهای اخلاقی نیز همانگونه که بر ناسپاسی و پلیدی نفس «اماره»، ناپایداری و مکر دنیا و مسائل دنیایی، وجود موانع و عوامل فراوان انحرافی بر سر راه خودسازی سخن می رود؛ بر تربیت پذیری نفس، امکان کامیابی شایسته از زندگی و توانایی اراده انسان در بر طرف کردن موانع خودسازی نیز تبلیغ شود.
درس اخلاق، نباید روحیه های بی نشاط، مأیوس، منفی باف و ناتوان بسازد؛ بلکه با بکارگیری شایسته شیوه ابلاغ، انسانی پر تحرک، امیدوار و کوشا تربیت کند.
روحیه افسرده و باور به ضعف و ناتوانی، آدمی را در همه صحنه های عبادی، اعتقادی و عملی، ناکام می گرداند، و بر عکس داشتن روحی شاداب و امیدوار، هر گونه دشواری روحی و عملی را نابود می کند.
امام علی ـ علیه السلام ـ به حارث همدانی درباره مدارای با نفس و حفظ خرمی آن، حتی در عبادات، چنین می فرمایند: «… و خادع نفسک فی العباده، و ارفق بها ولا تقهرها و خذ عفو ها و نشاطها الا ما کان مکتوباً علیک من الفریضه فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها…؛ در عبادت، نفس خود را بفریب ( او را با ترساندن از کیفر و خوشنود ساختن به پاداش، از شهوات جلوگیری نما و بطاعات وادار) و با او مدارا کن و با تکالیف دشوار مغلوبش نساز، فراغت و خرمیش را نگهدار، مگر در انجام واجبات، که وقت معینی برای بجا آوردن آنهاست».[15]
شیوه تربیتی و تبلیغی که قرآن برای رسالت مشخص می کند و نیز تکیه بر روشهای مثبت و نشاط برانگیز دارد:
«یا ایها النبی ان ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً؛[16] ای پیامبر! ما ترا فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشی و به اذن خداوند مردم را دعوت کنی و چراغ فروزان گردی».
ابن عباس نقل می کند که: چون این آیه نازل شد پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به علی ـ علیه السلام ـ و معاذ فرمود که به یمن بروند و این دستور العمل را برای آنان صادر کرد: «بروید، پس بشارت دهید، بیزاری و رمیدگی پدید نیاورید، آسان گرفته و دشوار نگیرید؛ چرا که آیه «یا ایها النبی انا ارسلناک… » بر من نازل شده است».
در آموزش، استعدادهای ذهنی شاگردان و سطح فهم ایشان باید مراعات شود و از القای هر گونه مطلبی که توان درک و تحلیل آن برای شنونده نیست، پرهیز گردد.
ناپایداری و بی بهره گی بسیاری از درسهای اخلاقی به خاطر همین شیوه های نادرست و غیر واقع بینانه ای بوده که در آنها به کار گرفته شده است.
امام باقر ـ علیه السلام ـ به روایت امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اسلام شناس هوشمند و واقع بین می فرمایند: «الا اخبر بالفقیه حقاً؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یومنهم من عذاب الله، و لم یوئیسهم من روح الله و لم یرخص فی معاصی الله…؛[17] می خواهید فقیه (عالم دین) راستین رابه شما معرفی کنم؛ او کسی است که مردم را از رحمت خداوند نومید و از عذاب خدا ایمن و مطمئن نمی سازد، و از بخشندگی خدا مأیوسشان نمی کند و پرداختن به نافرمانی و معصیت را برای شان روا نمی دارد».
اینک، دو بخش از نوشتار( ضرورت استاد اخلاق و ویژگی های آن) را به پایان می رسانیم و در آخر به شمارش عناوین برخی دیگر از ویژگی های استاد اخلاق بسنده می کنیم:
1. تدبیر در بکار گیری درست شیوه های ارشاد و دسته بندی شایسته مطالب.
2. پرهیز از صراحت در هدایت و تأدیب شاگرد.
3. اشتیاق و کوشایی بر هدایت و خیر خواهی شاگرد.
4. مدارا، شفقت و مهربانی با شاگرد.
5. حفظ هیبت و وقار استادی.
6. توجه به خداوند و خیرخواهی در اثر گیرایی سخن.
[1] . مثنوی، 339، سطر 17.
[2] . اصول کافی، ج 1، 27.
[3] . رساله سیر و سلوک، 176.
[4] . عدل الهی، 250.
[5] . اصول کافی، ج 1، 39، باب مجالسه العلماء.
[6] . نهج البلاغه، فیض، خ 213.
[7] . همان مدرک، حکمت 70.
[8] . تفسیر آفتاب، 162.
[9] . الحیاه ج 2، 289.
[10] . نهج البلاغه، خ 184.
[11] . الاشارات و التنبیهات، ج 3، 380.
[12] . بحار، ج 1، 181.
[13] . الحیاه، ج2، ص241.
[14] . همان، ص248.
[15] . نهج البلاغه، فیض، نامه 69.
[16] . احزاب / 34
[17] . الحیاه، ج 2.
مجله حوزه، ش 27، ص 115