یکی از مباحث بسیار مهم علم اخلاق، تأثیر متقابل عمل واخلاق و رابطه این دو با یکدیگر است.
در این زمینه، برخی بر این پندارند که مقوله اخلاق و شخصیت، با مقوله عمل چندان ارتباطی ندارد، زیرا اخلاق و منش انسانی، امری ثابت و پایدار است و تشکیل دهنده شخصیت آدمی است، در صورتی که عمل، امری گذرا و بی ثبات است، بنابر این، از چنین چیزی چگونه می توان نتیجه ای پایدار و پا برجا طلب کرد؟
اکنون در حد یک مقاله به اختصار بدین موضوع می پردازیم.
راغب اصفهانی، لغت شناس معروف، در زمینه فرق بین «خُلق» و «خُلق» می نویسد: «خلق در مورد شکلها و صورت های ظاهری است، در حالی که خُلق، قوا و ملکاتی است که با چشم دل قابل درک است، نه با چشم ظاهر.» [1]
خداوند حکیم ساختمان جسم انسان را به دست با کفایت خود تکمیل کرد و خواست و اراده بشر در این زمینه بی تأثیر است، ولی خلق و خوی و ساختار روحی و شکل گرفتن خمیرمایه جانش را در حد بسیار زیادی به دست خود انسان سپرد.
از دیدگاه قرآن، هدف از خلقت بشر و نیز بعثت پیامبران الهی،[2] تکامل وجودی انسان از طریق پرستش خداوند[3] است. در این میان، مقصود از بعثت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تعلیم و تربیت[4] بیان شده که پیامبران گذشته نیز در پی آن بوده اند.
در تمام ادیان الهی به ویژه اسلام، «فقه» به عنوان یک مجموعه غنی، هماهنگ و کامل، در راستای وصول انسان به کمالات معرفی شده و در جایگاه بلندی قرار گرفته است و در یک کلام، تنها راه تربیت بشر تلقی می شود، از این رو، امامان معصوم ـ علیه السلام ـ فقه را با فضیلت ترین دانش و نقطه اوج کمال دینی معرفی کرده اند. [5]
بنابراین، هدف از فقه، ایجاد زمینه و تسهیل دستیابی انسان به کمال مطلق است و آرزوی تحصیل خلق و خوی انسانی بدون داشتن عمل شایسته، خیالی باطل و انتظاری بیهوده است.
قرآن کریم نسبت به تأثیر متقابل خلق و خوی آدمی بر رفتار او و همچنین عکس آن تأکید کرده، می فرماید: «قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا»[6]
بگو هر کس بر اساس ساختار روحی خود عمل می کند و پروردگارتان به هدایت یافتگان داناتر است.
در مورد تأثیر عمل بر اخلاق و ساختار روحی انسان نیز می فرماید: «بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون؛[7] بلکه آنچه (از کردار زشت) کسب کرده اند، زنگار قلوب آنان شده است».
با توجه به سخن همان لغت شناس، درباره، معنی «دین» معنی آیه چنین خواهد بود: رفتار نادرست آنها مانند زنگ آهن بر روی قلبشان نشست و آنها را از شناخت نیکیها و بدیها بازداشت و چشم دلشان را کور کرد.
از این آیه روشن می شود که قلب انسان بر حسب فطرت و آفرینش خود، همچون آیینه، دارای جلایی است که حقایق عالم در آن انعکاس می یابد، چنانچه هدف از فراگیری حکمت آن است که روح انسان، ظرف حقایق عالم گشته، جهان کوچکی گشود که نمایانگر دنیای بیرون باشد. [8]
اعمال زشت انسان همچون زنگار بر صفحه دل او نقش می بندد و مانع تابش انوار حقایق بر آن می گردد و نمی گذارد قلب به درستی، خوبیها و بدیها را بفهمد و خوهای زشت و ناروا را از غیر آن تمیز دهد.
زراره از امام باقر ـ علیه السلام ـ چنین نقل می کند: هیچ بنده ای نیست، مگر اینکه در صفحه قلبش نقطه سفیدی وجود دارد. وقتی که او مرتکب گناهی شد، در آن محل نقطه ای سیاه پدیدار می گردد. اگر پس از آن توبه کرد، آن سیاهی از بین می رود، ولی چنانچه بر آن اصرار ورزد، آن سیاهی، بزرگ و بزرگتر شده تا اینکه تمامی آن سفیدی را محو کرده و به ظلمت تبدیل خواهد کرد. وقتی که چنین شد، دیگر امید اصلاح و بازگشت به نیکیها برای صاحبش باقی نخواهد ماند و این است مفاد کلام خدا که می فرماید: «بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون».[9]
چنان که باز قرآن مجید در این باره می فرماید:
«ان الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا…؛ آن دسته که هنگام رویارویی گروه مومنان با کافران، دست از جنگ برداشتند و پشت به میدان کردند، همانا بر اثر گناهان گذشته و کردار زشتشان، شیطان به دلهایشان راه یافت و قدمهای آنان را از ادامه راه حق لغزاند.» [10]
از این آیه برداشت می شود که رفتار ناشایست انسان، بر روح او تأثیر گذاشته و آن را مطابق و همسنخ خود می سازد؛ وقتی که روح بدین سان ساخته شد و به این هیأت شکل گرفت منشأ رفتاری مناسب با خود خواهد شد که نتیجه آن، فرار از صحنه نبرد و ضعف و سستی در هنگام جهاد خواهد بود. به عبارت دیگر، بر اساس آیه شریفه: «قل کل یعمل علی شاکلته» که پیش از این ذکر شد « هر کسی بر طینت خود می تند»
استاد شهید علامه مطهری(ره) دراین باره می نویسد: «برخی، از جمله صدرالمتألهین(ره) این جهان را جنین روح می دانند، همچنان که رحم مادر، جنین جسم است، ترکیب بندی بدن و تشکیل اعضا و جوارح در رحم مادر انجام می گیرد وانسان ازاین نظر کامل و تمام شده به دنیا می آید وتنها دراین جهان به رشد خود ادامه می دهد، ولی او از نظر روحی هنوز شکل نگرفته است، اندام روح باید در این عالم ساخته شود و فرق بین دو جنین این است که بشر در ساختمان جسمی خود هیچ نقشی ندارد و فقط آن گونه که آفریدگار او اراده کرده و مصلحت دانسته، او را در رحم مادر ترسیم و تنقیش کرده است، ولی ساختار روحی او در این جهان به دست خود او سپرده شده تا آن گونه که خود می خواهد به اندام روح خود شکل دهد.»[11]
از این رو، استاد آیت الله حسن زاده آملی تأکید دارد که: «علم و عمل از مقوله جوهرند»[12] بدین معنا که علم و عمل روح انسانی را ـ که از مقوله جوهر است ـ می سازند و به آن شکل مناسب با خود می دهند.
بنابر این باید توجه داشته باشیم که هر لحظه ای که بر ما می گذرد، با هر فکر و عملی، قسمتی از ساختمان روحی خود راشکل داده و می سازیم و کوچکترین حرکت ما آثار متناسب خود را بر شخصیت ما خواهد گذاشت و کمیت یا بزرگی عمل، ملاک نیست. از این رو، در این دیدگاه، عمل خوبی که از نظر ظاهر بزرگ باشد، ولی در ساختن این بنا نقش مثبتی نداشته باشد، (مثل اینکه از روی ریا صادر شده باشد) کوچک و بی ارزش است و بر عکس، عملی که کمیت آن پائین، ولی کیفیت آن بالا باشد، چون نقش آن در سازندگی روح، مثبت و بسیار است، عظیم و بلند مرتبه است؛ اینجاست که امیر المومنین ـ علیه السلام ـ می فرماید: «لا یقل عمل مع التقوی و کیف یقل ما یتقبل؛[13] هیچ عملی که با تقوا باشد کم نیست و چگونه کم باشد عملی که (خدا آن را) قبول می کند».
این قاعده در مورد گناهان نیز صادق است، از این رو بسیاری از این گناهان بزرگ که انسان از روی جهالت مرتکب شده، اگر با توبه همراه باشد محو شده، با عملهای صالح قابل جبران است، در حالی که ممکن است که گناهانی که از نظر ما کوچک هستند، چون از روی لجاجت و اصرار و یا خودخواهی و کوچک شمردن گناه صادر شده اند، چنان ضربه ای بر پیکره روح انسان وارد کنند که از هیچ دارویی علاج و شفای آن ساخته نباشد.
بر این اساس، ممکن است یک نگاه یک سخن، یک گوش دادن، یک ارتباط نسنجیده و یا یک نشستن چند دقیقه ای در مجلس گناه، قبح معصیت را در دید ما کاهش دهد و به دنبال آن شیطان نیز با این وسوسه که « دراین حد اشکال ندارد»، «فقط همین یک بار» «خدا را شکر کن که در همین حد هستی» و نظیر چنین حیله هایی ما را رفته رفته به تکرار آن و سپس عملهای دیگر وادارد به تدریج به جایی برساند که تمام درهای نجات را به روی ما ببندد.
در پایان با نقل یک روایت از روایات بسیاری که در این زمینه از امام صادق ـ علیه السلام ـ، وارد شده است، شما را به دقت هر چه بیشتر در آن دعوت می کنیم: « اتقوا المحقرات من الذنوب فانها لا تغفر، قلت، وما المحقرات؟ قال: الرجل یذنب الذنب، فیقول: طوبی لی لو لم یکن لی غیر ذالک؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: از گناهان کوچک بپرهیزید که آمرزیده نمی شوید! راوی پرسید: آنها کدامند؟ امام فرمود: اینکه شخصی گناه و سپس مسرور باشد و بگوید: خوشا به حال من اگر فقط همین گناه را داشتم.»[14]
[1] . المفردات فی غریب القرآن، ص 158.
[2] . نحل، آیه 36.
[3] . ذاریات، 56.
[4] . جمعه، آیه 2، آل عمران، آیه 134.
[5] . معالم الاصول، ص 19 ـ 20.
[6] . اسراء، آیه 85.
[7] . مطففین، آیه 14.
[8] . الاسفار الاربعه، ج 1، ص 20.
[9] . اصول کافی، ج 2، ص 273، چاپ عربی.
[10] . آل عمران، 155.
[11] . فلسفه اخلاق، مرتضی مطهری، ص 306.
[12] . به این مطلب در نکته های 274، 308، و 800 از کتاب پر ارزش، «هزار و یک نکته» اشاره شده است.
[13] . حکمت های نهج البلاغه.
[14] . اصول کافی، ج2، ص28.
سید مهدی موسوی کاشمری – مجله پیام زن، ص 62