روابط عام اجتماعى

روابط عام اجتماعى

نویسنده:محمود فتحعلی خانی

 

روابط انسان با دیگران محدود به روابط خانوادگى، خویشاوندى، آموزشى، همسایگى و مانند آنها نیست. انسان با دیگران روابطى دارد که در قالب هیچ یک این عناوین جاى ندارد؛ یعنى وابسته به نهادها و نقش‏هاى اجتماعى نیست. در عین حال اصلاح این روابط انسان را در حرکت به سوى مقصد یارى مى‏دهد و فضاى جامعه را براى تکامل اعضاى آن مناسب مى‏سازد. از جمله این رابطه‏ها، رابطه همسایگى است.

همسایگان
روابط اعضاى خانواده و مدرسه وابسته به نقش‏هاى آنهاست. پدر، مادر، فرزند، معلم و متعلم هر یک نقش ویژه‏اى دارند و هر نقش تکالیف شرعى و اخلاقى خاصى را اقتضا مى‏کند. اعضاى خانواده و مدرسه نزدیکى عاطفى زیادى دارند.
خارج از محیط خانواده و مدرسه روابط عاطفى رقیق‏تر مى‏شود و معمولا تنظیم روابط به عهده حقوق و قانون گذاشته مى‏شود. حرکت در چارچوب قوانین، اگر چه نظم اجتماعى را پدید مى‏آورد ولى نظم حاصل از آن، کمال مطلوب نیست. نظم مطلوب نظمى است که اهدافى بالاتر را نیز تأمین کند. در مقررات اخلاقى اسلام دستوراتى وجود دارد که روابط عاطفى را از محدوده خانه و مدرسه به گستره اجتماع توسعه مى‏دهد. باگسترش روابط عاطفى نظم اجتماعى در سطحى مطلوب‏تر برقرار مى‏شود و امکان رشد معنوى اعضاى جامعه بیشتر فراهم مى‏شود.
یکى از عناوینى که به توسعه مناسبات عاطفى کمک مى‏کند، همسایگى است. اعضاى یک محله در اثر برخوردهاى روزانه وداشتن منافع مشترک، ناگزیر روابطى برقرار مى‏کنند و تنظیم این روابط نیازمند ضابطه است. ضوابط قانونى براى حفظ حقوق همسایگان مقرر شده است. حفظ حقوق، نظم را در محله برقرار مى‏کند و امنیت لازم براى زندگى را پدید مى‏آورد. ولى نظم و امنیت مطلوب‏ترى نیز قابل تحصیل است، مشروط بر آن که حقوق را به حقوق قانونى محدود نسازیم و براى همسایگان حقوق اخلاقى نیز قائل شویم.
روایات زیادى درباره نیکى به همسایگان و رعایت حقوق آنان وارد شده است.
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است:
حرمه الجار على الجار کحرمه امه؛ (1)
احترام همسایه بر همسایه همچون احترام مادر واجب است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اعلموا انه لیس منا من لم یحسن مجاوره من جاوره؛ (2)
بدانید کسى که با همسایه خود به نیکى رفتار نمى‏کند از ما نیست.
اهمیت نیکى به همسایگان به قدرى است که ایمان مؤمنان بدان وابسته است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مى‏فرمایند:
احسن مجاوره من جاورک، تکن مؤمنا؛ (3)
با همسایه خود به نیکى رفتار کن تا مؤمن باشى.
و نیز فرموده‏اند:
من کان یؤمن باللَّه و الیوم الاخر فلیکرم جاره؛ (4)
کسى که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد باید همسایه را اکرام کند.
نیکى با همسایگان در مرحله نخست پرهیز از آزردن آنهاست.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
لا ایمان لمن لا یأمن جاره بوائقه؛ (5)
کسى که همسایه‏اش از شر او در امان نیست ایمان ندارد.
آثار نیکى کردن با همسایه فراوان است. مهم‏ترین اثر آن پدید آمدن محیط صمیمى میان همسایگان است. این محیط، امکان تعاون و همدردى و مشکل گشایى از کار یکدیگر را فراهم مى‏کند و پیوند میان همسایگان را محکم مى‏نماید. در سایه این پیوند تأمین منافع مشترک عملى‏تر است در روایات نیز آثارى براى نیکى به همسایگان ذکر شده است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
حسن الجوار زیاده فى الاعمار و عماره فى الدیار؛ (6)
همسایگى خوب موجب طولانى شدن عمر و آبادانى محیط زندگى است.
همچنین مى‏فرمایند:
حسن الجوار یزید فى الرزق؛ (7)
همسایگى خوب روزى را زیاد مى‏کند.
نیکى کردن به همسایه با اداى حقوق او صورت مى‏گیرد. پس شناخت حقوق همسایه ضرورى است. پیش از هر حقى، همسایه باید خیرخواه همسایگان دیگر باشد و سود و زیان آنها را همچون سود و زیان خود بشمارد. اگر این روحیه را در ذهن و دل خود پدید آوریم، اداى حقوق همسایگان و نیکى به آنها آسان مى‏شود.
احبوا للناس ما تحبون لانفسکم، اما یستحى الرجل منکم ان یعرف جاره حقه و لا یعرف حق جاره؛ (8)
آن چه را براى خود دوست دارید براى مردم نیز دوست بدارید. آیا کسى از شما شرم نمى‏کند که همسایه‏اش حق او بشناسد و او حق همسایه‏اش را نداند؟!
و نیز:
من القواصم الفواقر التى تقصم الظهر جار السوء ان رأى حسنه اخفاها و ان رأى سیئه افشاها؛
(9)
یکى از بلاهاى شکننده که پشت انسان را مى‏شکند همسایه بد است که چون نیکى‏اى از همسایه خود ببیند مى‏پوشاند و اگر بدى‏اى را ببیند آشکار مى‏سازد.
اطلاع از حال همسایگان در حد برآوردن حاجات ضرورى آنها، وظیفه‏اى اخلاقى است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
ما آمن بى من بات شبعان و جار جائع؛ (10)
کسى سیر بخوابد و همسایه‏اى گرسنه داشته باشد به من ایمان نیاورده است.
درباره حق همسایه روایتى از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است در این روایت حقوقى بیان شده است که برآوردن آنها دشوار و نیازمند ایمان قوى و استمداد از خداوند است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
اتدرون ما حق الجار؟ ان استعان بک اعنته، و ان استقرضک اقرضته، و ان افتقر عدت الیه و ان مرض عدته، و ان مات اتبعت جنازته، و ان اصابه خیر هنأته، و ان اصابه مصیبه عزیته و لا تستعل علیه بالبناء فتحجب عنه الریح الا باذنه، و اذا اشتریت فاکهه فاهد له فان لم تفعل فادخلها سرا و لا یخرج بها ولدک لیغبط بها ولده، و لا تؤذه بقتار قدرک الا ان تغرف له منها، ثم قال: اتدرون ما حق الجار؟ و الذى نفسى بیده لا یبلغ حق الجار الا من رحمه اللَّه؛ (11)
آیا حق همسایه را مى‏شناسید؟ حق همسایه آن است که چون از تو یارى خواهد او را یارى کنى و اگر از تو وام خواهد به او قرض دهى و اگر تنگدست شد به او روى آورى و چون بیمار گشت عیادتش کنى و اگر مرد جنازه‏اش را تشییع کنى چون خیر به او رسید شادباش گویى، و اگر مصیبتى به او رسید او را تسلیت گویى و ساختمان خود را چنان بالاتر از او نسازى که از وزش باد جلوگیرى کند، مگر آن که او اذن دهد و چون میوه‏اى خریدارى کردى به او هدیه کنى و یا اگر چنین نمى‏کنى پوشیده از او میوه را به خانه برى و فرزند خود را در حال خوردن میوه بیرون نفرستى مبادا که همسایه بدان رشک برد و او را با پراکندن بوى دیگ غذا و آشپزى میازارى مگر آن که قدرى از آن غذا به او دهى. سپس فرمود: آیا حق همسایه را مى‏دانید؟ قسم به خدایى که جان من به دست اوست هیچ کس حق همسایه را بر نمى‏آورد مگر خداوند به او رحم کند.
اگر دستورات این روایت را با شرایط روزگار خود تطبیق دهیم و روایات قبلى را در نظر بگیریم، بسیارى از اسراف‏ها و تجملاتى که در زندگى صورت مى‏گیرد باعث خروج از دایره ایمان خواهد بود.
امام سجاد(علیه السلام) در رساله الحقوق درباره همسایه چنین فرموده‏اند:
و ان حق جارک فحفظه غائبا و اکرامه شاهدا، نصرته اذا کان مظلوما و لا تتبع له عوره فان علمت علیه سوءاً سترته علیه، و ان علمت انه یقبل نصیحتک نصحته فیما بینک و بینه، و لا تسلمه عند شدیده، و تقیل عثرته، و تغفر ذنبه و تعاشره معاشره کریمه، و لا قود الا باللَّه؛ (12)
و اما حق همسایه‏ات این است که چون غایت است محافظ اموال او باشى و در مقابلش بزرگش دارى، و چون مظلوم واقع شود یاریش کنى، و از پنهانى‏هاى او جستجو مکنى، پس اگر از او زشتى‏اى دانستى بپوشانى، و اگر نصیحت تو را مى‏پذیرد به دور از دید مردم او را نصیحت گویى، و در سختى او را وا مگذارى و لغزش او را نادیده‏گیرى و گناهش ببخشایى و با او بزرگوارانه معاشرت کنى و هیچ قدرتى نیست جز از او.
نکته جالب توجه درباره حق همسایگى این است که حق همسایه چیز افزون بر حق برادر مؤمن و مانند آن است و عنوان همسایگى، خود آورنده این حقوق و وظایف است.
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است:
الجیران ثلاثه، فمنهم من له ثلاثه حقوق: حق الجوار و حق الاسلام و حق القرابه، و منهم من له حقان: حق الاسلام و حق الجوار، و منهم من له حق واحد: الکافر له حق الجوار؛ (13)
همسایگان سه گروهند، گروهى سه حق دارند: حق همسایگى، حق اسلام و حق خویشاوندى و گروهى دو حق دارند: حق اسلام و حق همسایگى و گروهى یک حق دارند: کافر فقط حق همسایگى دارد.

دوستان
رابطه دوستى یکى از روابط عام اجتماعى است که به نقش‏هاى اجتماعى وابسته نیست. دوستى دو نفر با هم به معناى مصاحبت اختیارى آنان با یکدیگر است؛ در حالى که به هم علاقه دارند. مصاحبت دوستان با مصاحبت شاگردان یک مدرسه تفاوت مهمى دارد. مصاحبت شاگردان یک مدرسه با هم، اتفاقى است و اختیار آنان در این مصاحبت چندان دخیل نیست، ولى مصاحبت دوستان، اختیارى است. هر کس به اختیار خود دوست مى‏گزیند و در میان انسان‏هاى بسیارى که با او در ارتباط هستند برخى از آنها را براى دوستى و مصاحبت انتخاب مى‏کند.
از این جهت رابطه دوستى بسیار اهمیت دارد و تأثیر آن بر کمال انسان‏ها زیاد است.

اقسام دوستى
رابطه دوستى دو جزء مهم دارد: نخست محبت و دیگر مصاحبت پایدار. جزء دوم رفتارى است که فرد خود اتنخاب مى‏کند و از این رو داراى ارزش اخلاقى مثبت یا منفى است. ولى جزء اول به خودى خود یک فعل ارادى نیست؛ محبت حالتى نفسانى است که به اختیار انسان محقق نمى‏شود ولى مقدمات تحقق آن اختیارى هستند. شناخت، مهم‏ترین مقدمه به وجود آمدن محبت است و تحصیل آن به اختیار انسان و افعال اختیارى او بستگى دارد.
مصاحبت دوستان با یکدیگر ریشه در محبت‏هاى متنوعى دارد. بر حسب تفاوت محبت‏ها، دوستى اقسامى مى‏یابد.
محبت دو انسان به یکدیگر از سه حالت خارج نیست؛ بنابراین دوستى نیز سه قسم است:
1 – دو نفر ممکن است یکدیگر را دوست داشته باشند و از ملاقات و گفتگوى یکدیگر لذت ببرند و هیچ مطلوب دیگرى را جستجو نکنند. به عبارت دیگر ممکن است مصاحبت دو نفر به غرض رسیدن به هیچ چیز دیگرى جز لذتى که از مصاحبت با هم مى‏برند نباشد.
لذت حاصل از مصاحبت مى‏تواند ناشى از کمال باشد که دو دوست در هم مى‏شناسند. خواه کمال، ظاهرى باشد و خواه عقلى و معنوى، مانند: اخلاق نیکو به هر حال اگر التذاذ حاصل از این مصاحبت، مذموم باشد مصاحبت از نظر اخلاقى ارزش منفى خواهد داشت.
2 – ممکن است دوستى دو نفر براى رسیدن به لذتى نباشد که در نفس دوستى حاصل مى‏شود؛ بلکه دوستى وسیله‏اى باشد که رسیدن به یک امر محبوب را ممکن مى‏کند. در این رابطه دوستى جزء اول دوستى یعنى محبت اصیل نیست. با این حال همین محبت موجب اقدام به مصاحبت مى‏شود. اگر غرض از مصاحبت رسیدن به مطلوبى همچون مال و جاه و علم باشد ارزش اخلاقى مصاحبت وابسته به غرضى است که فرد از کسب مال و جاه و علم دارد.
3 – نوع دیگرى از دوستى وجود دارد که ناشى از محبت انسان به خداست. در بحث اخلاق الهى درباره آثار محبت خدا سخن گفتیم و یکى از آثار محبت بنده به خداوند، محبت به دوستان خداست. اگر کسى را به سبب بندگى خدا و اخلاص و اعمال صالحش دوست داشته باشد دوستى او ادامه دوستى خداست و آن را حب فى اللَّه مى‏خواهیم. مصاحبت فرد با کسى که او را براى خدا دوست دارد فعلى با ارزش اخلاقى مثبت است. دوستى به خاطر خدا بسیار ارزشمند است. به طورى که اگر کسى به خاطر خدا شخصى را دوست داشته باشد ولى آن شخص در واقع اهل آتش باشد، خداوند به این دوستى و محبت پاداش خواهد داد.
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است:
لو ان رجلا احب رجلا للَّه لاثابه اللَّه على حبه ایاه و ان کان المحبوب فى علم اللَّه من اهل النار و لو ان رجلا ابغض رجلا للَّه لا صابه اللَّه على بغضه ایاه و ان کان المبغض فى علم اللَّه من اهل الجنه؛ (14)
اگر کسى دیگرى را براى خدا دوست داشته باشد خداوند او را براى دوستیش پاداش مى‏دهد، حتى اگر محبوب او در علم خداوند اهل آتش باشد و اگر کسى را براى خدا دشمن دارد خداوند به او به سبب این دشمنى صواب مى‏دهد، حتى اگر آن که دشمن داشته است در علم خدا اهل بهشت باشد. به نظر مى‏رسد این روایت و برخى دیگر از روایات، به جزء نخست دوستى، یعنى محبت اشاره دارند و علت این که به یک حالت قلبى و غیر اختیارى ثواب داده مى‏شود این است که مقدمات محبت به وسیله اعمال اختیارى فراهم مى‏شود.
جزء دوم دوستى یعنى مصاحبت با محبوب، عملى اختیارى است. بنابراین حتى اگر کسى در قلب خود محبت اهل معصیت و گمراهان را مى‏یابد باید از دوستى با او بپرهیزد زیرا مصاحبت با او موجب گمراهى و هلاکت است. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است:
والمرء على دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل؛ (15)
آدمى بر دین دوست خود است پس همه باید بنگرند که با چه کسى دوستى مى‏کنند.
قرآن کریم نیز بر این تأکید مى‏کند:
یوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا* یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا* لقد اضلنى عن الذکر بعد اذجاءنى و کان الشیطان للانسان خذولا* (16)
و روزى است که ستمکار دست‏هاى خود را مى‏گزد و مى‏گوید اى کاش با پیامبر راهى را بر مى‏گرفتم* اى واى کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم او بود که مرا به گمراهى کشانید پس از آن که قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره خوار کننده انسان است.
انتخاب دوست باید با دقت و بررسى صورت پذیرد. نباید به سبب محبتى که در قلب خود مى‏یابیم با کسى دوستى کنیم؛ بلکه نخست باید منشأ محبت را جستجو کرد و پس از اطمینان از الهى بودن آن محبت، رفتار و صلاحیت‏هاى فرد محبوب را بررسى نمود و در صورتى که او انسانى مؤمن و صالح بود با او دوستى کرد. اگر این گونه عمل شود دوستى پایدارى پدید خواهد آمد.
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده است:
من اتخذ اخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تأکدت مودته؛ (17)
کسى که پس از بررسى دقیق کسى را دوست خود گیرد، مصاحبت آن دو دوام خواهد یافت و دوستى آنان محکم مى‏شود.
ولى اگر برگزیدن دوست بدون بررسى باشد، منشأ فساد و گمراهى است.
امام على فرمودند:
من اتخذ اخا من غیر اختبار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار؛ (18)
کسى که بدون بررسى دوستى برگزیند اضطرار او را به همراهى با بدکاران وادار مى‏کند.

دوست خوب و دوست بد
دوست خوب کسى است که در حرکت انسان به سوى کمال تأثیر مثبت داشته باشد. دوست خوب باید پیش از هر چیز انسانى مؤمن و صالح باشد. علاوه بر این در روایات شرایطى براى دوست خوب بیان شده است، امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لا تکون الصداقه الا بحدودها فمن کانت فیه هذه الحدود اى شى منها فانسبه الى الصداقه: فاولها ان یکون سریرته و علانیته لک واحده و الثانیه ان یرى زینک زینه و شینک شینه و الثالثه ان لا تغیره علیک ولایه و لا مال، و الرابعه ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته، و الخامسه و هى تجمع هذه الخصال ان لا یسلمک عند النکبات؛ (19)
دوستى مشروط به حدودى است کسى که او در این حدود یا بعضى از آن هست او را دوست خود قرار ده: اول آن که پنهان و آشکارش در نزد تو یکى باشد دوم آن که نیکوى (آبروى) تو را نیکوى خود و عیب (بى‏ابرویى) تو را عیب خود بداند سوم آن که هیچ مقام و مالى او را در برابر تو دگرگون نسازد، چهارم آن که از چیزى که توان آن را دارد براى تو فروگذار نکند و پنجم آن که همه این ویژگى‏ها را داشته باشد و تو را در بیچارگى رها نکند.
دوست بد کسى است که از نظر عقیده و اخلاق گمراه است و یا انسان را از خدا و حرکت به سوى او غافل مى‏سازد. در روایات دوستى برخى انسان‏ها منع شده است. با توجه به این روایات اوصاف دوست بد معلوم مى‏شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:
ینبغى للمسلم این یجتنب مؤاخاه ثلاثه: الماجن و الحمق و الکذاب. فاما الماجن فیزین لک فعله و یحب ان تکون مثله، و لا یعینک على امر دینک و معادک و مقاربته جفاه و قسوه و مدخله و مخرجه علیک عار و اما الاحمق فانه لا یشیر علیک بخیر و لا یرجى لصرف السوء عنک و لو اجهد نفسه و ربما اراد منفعتک فضرک فموته خیر من حیاته و سکوته خیر من نطقه و بعده خیر من قربه. و اما الکذاب فانه لا یهنئک معه عیش ینقل حدیثک و ینقل الیک الحدیث کلما افنى احدوثه مطها بأخرى حتى انه یحدث بالصدق فلا یصدق و یغرى بین الناس بالعداوه و ینبت الشحناء فى الصدور، فاتقوا اللَّه و انظروا لا نفسکم؛ (20)
شایسته است که انسان مسلمان از دوستى با سه گروه بپرهیزد: بى‏پروا، احمق و دروغگو.
اما شخص بى‏پروا عمل خویش را نزد خود جلوه مى‏دهد خوش دارد که مانند او باشى و در کار دین و معاد تو را یارى نمى‏دهد، نزدیکى با او جفا و سنگدلى است، رفت و آمد با او برایت ننگ است.
اما احمق او تو را به خیر و صواب راهنمایى نمى‏کند در باز داشتن بدى از تو به او امیدى نیست، حتى اگر بکوشد. بسا که سود تو را خواهد ولى به تو زیان رساند. پس مرگش بهتر از حیات و سکوتش بهتر از سخن گفتن و دوریش بهتر از نزدیکى است.
و اما دروغگو با او هیچ خوشى‏اى تو را گوارا نیست، سخن تو را نزد دیگران مى‏برد و سخن دیگران را نزد تو مى‏آورد. هر گاه سخنى را نقل کند آن را با چیزهاى دیگر پر و بال دهد. چنان که حتى وقتى راست گوید تصدیق نمى‏شود. مردم را به دشمنى بر انگیزد و در سینه‏ها کینه رویاند. پس از خدا بترسید و مراقب خود باشید.

حقوق دوستان
دوستان ایمانى همچون برادر هستند و مانند برادر باید پاس آنها را داشت باید خیرخواه و حامى دوستان بود همان گونه که خیرخواهى و حمایت برادر واجب است. رابطه در راه خدا و برادرى ایمانى، رابطه‏اى مقدس است و حفظ آن بر دوستان واجب است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخنان رسایى در این باب دارند، ایشان در نامه 31 نهج‏البلاغه خطاب به فرزند خود امام حسن مى‏فرمایند:
احمل نفسک من اخیک عند صرمه على الصله و عند صدوده على اللطف والمقاربه و عند جموده على البذل، و عند تباعده على الدنو، و عند شدته على اللین و عند جرمه على العذر حتى کانک له عبد و کانه ذو نعمه علیک و ایاک ان تضع ذلک فى غیر موضعه او ان تفعله بغیر اهله؛ (21)
چون برادر تو از تو برید خود را به پیوند با او وادار و چون روى برگرداند با او مهربانى و نزدیکى کن و چون بخل ورزید بخشش نما و چون دورى کرد به او نزدیک شو چون سختگیرى کرد نرمى کن چون خطا نمود پوزش‏پذیر چنان که گویى تو بنده اویى و او به تو نعمت داده است. و مبادا این کار در نابجا و درباره آن کس که شایسته نیست انجام دهى.
در این بند اهمیت پیوند برادرى و دوستى آشکار است، زیرا حفظ رابطه دوستى بسیار با اهمیت تلقى شده است و تلاش براى نگهدارى این پیوند توصیه شده است. در ادامه نیز رعایت امورى لازم دانسته شده است:
لا تتخذن عدو صدیقک صدیقا فتعادى صدیقک؛ (22)
دشمن دوستت را به دوستى مگیر تا به او دشمنى نکرده باشى.
وامحض اخاک النصیحه حسنه کانت او قبیحه، و تجرع الغیظ فانى لم ار جرعه احلى منها عاقبه و لا الذ مغتبه، و لن لمن غالظک فانه یوشک ان یلین لک؛ (23)
برادرت را خالصانه پند ده خواه نیک یا زشت و خشم خود را اندک اندک بیاشام که جرعه‏اى شیرین‏تر از آن ننوشیدم و پایانى گواراتر از آن ندیدم با کسى که با تو درشتى کند نرمى کن، باشد که به زودى نرم شود.
پند گفتن دوستان وظیفه‏اى مهم است، زیرا مؤمنان همچون آینه نیک و بد یکدیگر را مى‏گویند تا نیکى‏ها افزایش یابد و بدى‏ها رفع گردد. در نصیحت گویى باید به نرمى و از سر خیر خواهى عمل کرد تا نتیجه بهترى حاصل شود:
عاتب اخاک بالاحسان الیه و اردد شره بالانعام علیه؛ (24)
با نیکى به برادرت او را براى عمل بدش سرزنش کن و آزار او را با بخشش به او باز گردان.
وفادارى به دوست، شرط دوستى است. کسى که وفادار نباشد دوست نیست:
لا یکون الصدیق صدیقا حتى یحفظ اخاه فى ثلاث: فى نکبته و غیبته و وفاته؛ (25)
دوست از عهده دوستى بر نیاید تا آن که در سه جا با او وفادارى کند: در بیچارگى و بلا، هنگامى که حاضر نیست و چون در گذرد.
صمیمیت و یکرنگى کردن نیز از وظایف دوستان نسبت به یکدیگر است؛ چرا که دورى از تکلف، مجالست را آسان و پایدارى آن را ممکن مى‏سازد:
شرالاخوان من تکلف له؛ (26)
بدترین برادران کسى است که براى او به تکلف گرفتار آیى.
به هر روى حقوق برادرى بسیار و اداى آنها بسیار مهم و گاه دشوار است. بى‏توجهى به این حقوق، موجب از میان رفتن دوستى است. دوستان باید از صمیمیتى که دارند استفاده سوء نکنند و به سبب مهربانى موجود میان آنها و دوستانشان، حقوق آنها را فرو نگذارند:
و لا تضیعن حق اخیک اتکالا على ما بینک و بینه فانه لیس لک باخ من اضعت حقه؛ (27)
حق برادرت را به اعتماد دوستى‏اى که با او دارى ضایع مکن، زیرا آن کس که حقش را ضایع کنى برادرت نیست.

مجالست و معاشرت
همنشینى، رفت و آمد و همسخنى با دیگران فقط در رابطه دوستى وجود ندارد؛ زیرا رابطه دوستى ترکیبى از محبت و مصاحبت است. مجالست با دیگران مى‏تواند پدید آورنده رابطه دوستى باشد خواه معاشرت با دیگران به دوستى منتهى شود و خواه نشود در هر صورت آثار آن براى انسان بسیار است، چرا که معاشران هر فرد در حرکت او به سوى کمال تأثیر مى‏گذارند. از همین رو در انتخاب معاشران نیز همچون انتخاب دوستان باید دقت نمود. بسیارى از شرایط دوست خوب و معاشر خوب یکسان است و در واقع همه شرایط و حقوقى که معاشران نسبت به یکدیگر دارند، شرط تحقق دوستى خوب است.
در مورد اهمیت همنشین و مصاحب امام کاظم (علیه السلام) از قول عیسى (علیه السلام) نقل فرمودند:
ان صاحب الشر یعدى و قرین السوء یردى، فانظر من یقارن؛ (28)
همانا مصاحب بد ستم مى‏کند و همنشین بد به مشقت و هلاکت مى‏افکند، پس بنگر با چه کسى همنشین مى‏شوى.
همنشین خوب کسى است که موجب بیدارى انسان باشد و او را از مسیر خطا باز دارد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‏فرمایند:
ایاک و صحبه من الهاک و اغراک فانه یخذلک و یوبقک (29)
از همراهى با آن که تو را غافل کند و فریب دهد بپرهیز زیرا که تو را به خوارى و هلاکت کشاند.
امام سجاد(علیه السلام) کسى را که یکى از پنج ویژگى ذیل را داراست شایسته مصاحبت نمى‏دانند:
یا بنى انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم فى طریق فقال یا ابه من هم؟ قال ایاک و مصاحبه الکذاب فانه بمنزله السراب یقرب لک البعید و یبعد لک القریب و ایاک و مصاحبه الفاسق فانه بایعک با کله او اقل من ذلک و ایاک و مصاحبه البخیل فانه یخذلک فى ماله احوج ما تکون الیه، و ایاک و مصاحبه الاحمق، فانه یرید ان ینفعک فیضرک، و ایاک و مصاحبه القاطع لرحمه فانى وجدته ملعونا فى کتاب اللَّه؛ (30)
فرزند عزیزم! بنگر پنج تن را که با آنان همنشین و همسخن و همسفر نشوى فرزند امام (علیه السلام) گفت پدر جان! آنها کیانند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: با دروغگو همنشین مشو زیرا همچون سراب است آن چه را دور است نزدیک مى‏نمایاند و آن چه را نزدیک است دور جلوه مى‏دهد. با فاسق همنشین مشو زیرا به لقمه نانى یا حتى به کمتر از لقمه نانى تو را مى‏فروشد. با بخیل همنشین مشو زیرا تو را به هنگام نیاز خوار مى‏کند و با احمق همنشین مشو زیرا مى‏خواهد تو را سود رساند ولى زیان مى‏رساند. و با بریده از خویشاوندان همنشینى مکن. که او را در کتاب خداوند ملعو ن یافتم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزند خود سفارش فرمودند:
قارن اهل الخیر تکن منهم و باین اهل الشر تبن عنهم؛ (31)
با نیکان بنشین تا از آنان به حساب آیى و از بدان بپرهیز تا در شمار اینان در نیایى.

پرسش‏ها
1 – علل تأکید فراوان اسلام بر رعایت حق همسایه چیست؟
2 – برخى از حقوق همسایه را که پیامبر و امام سجاد(علیه السلام) بیان فرموده‏اند بنویسید؟
3 – دو جزء مهم رابطه دوستى را بیان کنید و بگویید کدام جزء قابل ارزش‏گذارى اخلاقى است و چرا؟
4 – اقسام دوستى انسان‏ها با یکدیگر را بنویسید و بگویید کدام یک داراى ارزش اخلاقى مثبت و یا منفى هستند؟
5 – ملاک دوست خود و بد کدام است؟
6 – برخى از حقوق برادران دینى را بر یکدیگر بیان کنید.
7 – ویژگى‏هاى همنشین خوب را بیان نمایید.
8 – مجالست با چه کسانى مورد نهى ائمه قرار گرفته است؟

پى‏نوشت‏ها:

(1) – المحجه البیضاء، ج 3، ص 426.
(2) – همان، ص 427.
(3) – جامع السعادات، ج 2، ص 276.
(4) – المحجه البیضاء، ج 3، ص 426.
(5) – همان.
(6) – همان.
(7) – همان.
(8) – وسائل الشیعه، ج 8، ابواب احکام العشره، باب 1، ص 399.
(9) – اصول کافى، ج 2، کتاب العشره، باب حق الجوار، حدیث 15.
(10) – همان، حدیث 14.
(11) – المحجه البیضاء، ج 3، ص 424.
(12) – همان، ص 452.
(13) – جامع السعادات، ج 2، ص 276.
(14) – المحجه البیضاء، ج 3، ص 292.
(15) – همان، ص 309.
(16) – فرقان، 29 – 27.
(17) – غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 695.
(18) – همان.
(19) – المحجه البیضاء، ج 3، ص 316.
(20) – المحجه البیضا، ج 3، ص 311.
(21) – نهج‏البلاغه، الکتاب 31.
(22) – همان.
(23) – همان.
(24) – نهج‏البلاغه، قصار الحکم، 158.
(25) – همان، قصار الحکم، 134.
(26) – همان، قصار الحکم، 479.
(27) – همان، الکتاب 31.
(28) – المحجه البیضاء، ج 2، ص 211.
(29) – غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 152.
(30) – تحف العقول، ص 279.
منبع: آموزه هاى بنیادین علم ا خلاق ج2 ص185

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید