نویسنده:جواد خلیفه قلی
چکیده
اخلاق جمع «خُلُق» و به معنای نیرو و سرشت باطنی انسان است که تنها با دیدۀ بصیرت و غیر ظاهر قابل درک است. و علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد، و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آن ها را معرفی می کند و شیوۀ تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد. و نیز لفظ جامعه از لحاظ لغوی، اسم فاعل مؤنث از مصدر «جَع» به معنای گِرد کردن، گروهی آوردن، فراهم آوردن یا آوردن، و بر هم افزودن است و بنابراین به معنای گِرداورنده، فراهم کننده یا آورنده، بر هم افزاینده، و در برگیرنده خواهد بود. این واژه عرفاً به معنای «گروهی از انسانها» به کار می رود، خواه آن گروه از مردم در یک روستا یا دهکده یا شهر یا استان یا کشور… زندگی کنند. و «جامعه واحد» مجموعه ای است از انسان هایی که با هم زندگی می کنند، و کارهایشان مستقل و مجزای از یکدیگر نیست، بلکه تحت یک نظام «تقسیم کار» با هم مرتبط است و آنچه از کار جمعی شان حاصل می آید در میان همه شان توزیع می شود. دربارۀ معنای اخلاق و مراحل آن، و چگونگی دستیابی به آن در کتابها، مجله ها و نوشته های زیادی از نویسندگان و محققان زیادی صحبت شده است این که اصلاً اخلاق یعنی چه؟ و انسان با اخلاق دارای چه ویژگی هایی می باشد و کلاً ملاک های خوبی و بدی اخلاق چیست و این ملاک ها از چه راه هایی به دست می آید، آیا رعایت اخلاق فقط رعایت عدل و مساوات و همکاری و تعاون است یا خیر؟ همچنین دربارۀ مباحث اجتماعی و اینکه اصلاً اجتماع به چه جمعیّتی اطلاق می شود و شخص نیازی به برقراری ارتباط با اجتماع را دارد و همچنین چطور به وجود می آید و… در همۀ این موارد مطالب زیادی نوشته و گفته شده است. همچنین بعضی از محقّقان و مؤلفان به بیان ارتباط بین این دو (اخلاق و اجتماع) پرداخته اندکه آیا مثلاً اگر شخصی یک اجتماع را پذیرفت و تصمیم گرفت در آن زندگی کند، باید خودش را ملزم به رعایت یک سری از قوانین اخلاقی اجتماعی بکند یا نه؟ و همچنین اگر انسان اخلاق و موازین آن را در اجتماع به کار نگرفت و به آن عمل نکرد دچار چه مشکلاتی خواهد شد؟ و پرسش دیگر این که آیا اخلاق و اجتماع با هم ارتباطی دارند یا نه؟ و اگر دارند چه نوع ارتباطی بینشان برقرار است؟ این چند سؤال از سؤالاتی است که در این رابطه وجود دارد و اندیشمندان جواب هایی نیز برای این ها عرضه کرده اند.
مقدمه
در مبحث اخلاق اجتماعی، نخستین پرسش دربارۀ ارزش خود اجتماعی است. آیا اجتماعی زیستن، از دید اسلام بار ارزشی دارد تا در محدودۀ اخلاق قرار گیرد و آیا می توان زندگی کردن به صورت جمعی را هم، جزء اخلاق اجتماعی برشمرد. در پاسخ باید گفت که قضاوت کردن دربارۀ این موضوع به این بستگی دارد که اجتماعی زیستن را یک فعل اختیاری برای انسان تلقی کنیم یا این که آن را جبری و غیر اختیاری بدانیم. اگر اجتماعی زیستن در اختیار انسان باشد، در این صورت خود زندگی جمعی نیز یک موضوع اخلاقی خواهد بود و اگر زندگی اجتماعی، جبری است و هیچ کس قادر نیست به طوری انفرادی و منعزل از جمع زندگی کند، در این صورت موضوع زندگی جمعی، خارج از محدوده و موضوع اخلاق خواهد بود. زیرا همان طور که گفتیم، ارزشهای اخلاقی چه مثبت و چه منفی مربوط به افعال اختیاری خواهد بود. بنابراین ما می توانیم در آغاز ورود در مبحث اخلاق اجتماعی، این مسئله را بررسی کنیم که آیا زندگی اجتماعی، از جهت اخلاق اجتماعی چه ارزشی دارد؛ خوب است یا بد؟ هم چنین دربارۀ کمیّت و کیفیّت زندگی جمعی و این که چگونه و با چه کسانی باید معاشرت و پیوند داشت یا پیوند را برید؟ زندگی اجتماعی هم تا حدود اختیار انسان است و در همان حدّ که اختیاری است، اخلاقی نیز می باشد. ممکن است کسی تصمیم بگیرد در گوشه ای دور از دیگران، در غاری یا جنگلی، تنها زندگی کند با کسی معاشرت نکند و سخن نگوید، از کسی چیزی نخواهد و به کسی چیزی ندهد، از علف بیابان و میوۀ جنگل بخورد و… آری، این گونه زندگی دور از جامعه، هم برای فرد ممکن است اتفاق بیفتد. همچنین وجود ما با وجود افراد به طور تکوینی جوش نخورده است به شکلی که از زندگی دیگران جدایی پذیر نباشد. عواملی وجود دارد که گرایش به زندگی اجتماعی در انسان را برمی انگیزد، و موجب همبستگی در زندگی اجتماعی می شود، که می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد: عوامل طبیعی، عوامل عاطفی، عوامل عقلانی.
الف)عوامل طبیعی: همان غریزۀ جنسی است که باعث نزدیک شدن دو انسان به یکدیگر و تشکیل خانواده می شود و بنابراین ، غریزۀ جنسی، زمینه ساز اجتماعات کوچک است که این اجتماعات با گسترش تدریجی، به صورت عشیره ، طایفه و قبیله در می آیند.
ب)عوامل عاطفی: موجب گرایش به اجتماع و پیوند دادن زندگی یک فرد با افراد دیگر می شوند. همچنین سبب ارتباط افراد خانواده شده، از پراکندگی و از هم گسستگیِ اجتماعِ خانوادگی، پیشگیری می کند.
ج)عواملی عقلانی: انسان را به اندیشه و تأمل وا می دارد تا برای تأمین مصالح مادی و معنویِ خود، نیاز به انسان های دیگر را احساس کند و از این رو است که به انسان حکم می کند که برای تأمین نیازهایِ زندگی خود، روابط مشترکی با انسانهای دیگر برقرار سازد. این عوامل، مهم ترین عواملی هستند که انسان را به انتخاب زندگی اجتماعی وادار می کنند، اما نقش این عوامل ، در همۀ افراد یکسان نیست. بر اساس آن چه که از آیات و روایات برداشت می شود، نیّت و انگیزه را، که از عوامل عمدۀ انجام کار است ، نباید در ارزش گذاری رفتارهای اجتماعی، نادیده گرفت. البتّه عامل مؤثر در ارزش کار، منحصر در نیّت نیست. ممکن است کسی هدف و نیتش خوب باشد، اما راه تحقق بخشیدن به آن را نداند و کار را به گونه ای انجام دهد که حتی موجب ضررِ مادی و معنوی خودش یا دیگران شود، پس صرف حسن نست به تنهایی ملاک ارزش گذاری نیست، ولی نادیده گرفتن آن نیز در ارزش گذاریِ کار، درست نیست و انسان را از حقیقت دور می سازد. زندگی اجتماعی را با همۀ اهمیتی که دارد و با آن همۀ احکام و دستوراتی که در اسلام دربارۀ آن داریم، نمی توان ارزش مطلق دانست، از این رو در مواردی جامعه گریزی یا هجرت از جامعه، بهتر از جامعه گرایی است. در قرآن، آیاتی در ستایش از هجرت و جامعه گریزی داریم که البته آن ها بیانگر ارزش مطلق جامعه گریزی نیستند. ما در اینجا به چند نمونه از این آیات اشاره می کنیم :
1-داستان اصحاب کهف (کهف/16)
2-کناره گیریِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) از جامعه شرک آلود نمرودی(مریم/48)
3-رهبانیّت اصحاب حضرت عیسی ( علیه السلام) (حدید/27) اما در جایی که خشنودیِ خداوند در بازگشت جامعه است، برای هدایت دیگران و معاشرت با آنها، رهبانیت و دیرنشینی، ارزشی ندارد. و به راستی چگونه ممکن است ترک واجب ، سبب تقرّب به خداوند شود؟
آداب اخلاق در دامنۀ آیات و روایات
در قرآن کریم به همان اندازه که به محبّت کردن مردم به همدیگر، اهمیت داده شده است، به تبرّی بعضی از انسان ها و دور شدن از آنها هم اهمیّت داده شده است و به همان اندازه که دربارۀ صلح و مسالمت بحث دارد، دربارۀ جنگ و جهاد نیز دارد. قرآن توصیه می کند که برای حفظ یک زندگی اجتماعیِ مطلوب، گاهی لازم است از اجتماع بـُرید. (ممتحنه/4) زندگی اجتماعی، از نظر اسلام، هدف نیست و ارزش مطلق ندارد، بلکه وسیله ای است برای تأمین ارزش های بالاتر. حتی در عالی ترین جامع ایده آلی که در زمان حضرت حجّت (عجلّ الله تعالی فرجه الشّریف) تشکیل می شود، زندگی اجتماعی خود به خود اصالت ندارد، بلکه تشکیل جامعه برای این است که زمینۀ رشد معنوی برای همه فراهم شود. زندگی اجتماعی را با همۀ اهمیتی که دارد و با وجود احکام فراوانی که اسلام دربارۀ آن صادر نموده است، نمی توان آن را یک ارزش مطلقی تلقی کرد، بلکه مطلوبیت آن، تابع شرایطی است که زندگی فردی را با زندگی دیگران پیوند می دهد و در ورای همۀ شرایط، بستگی به نیت فرد در مشارکت زندگی اجتماعی دارد، عوامل روانی، که زندگی فرد را به جامعه پیوند می دهند، و قبلاً به آنها اشاره شد (عامل طبیعی، عامل عاطفی، عامل عقلانی). این عوامل، شخص را وا می دارد تا به جامعه گرایش یابد و زندگی خویش را با زندگی دیگران پیوند دهد؛ اما ارزش اخلاقیِ زندگیِ اجتماعی، بستگی به انتخاب عقلانی دارد. وقتی که انسان، بر سر دو راهی قرار می گیرد و انگیزه های مختلفی وی را به این سو و آن سو می کشانند این عقل است که تعیین می کند کدام انگیزه، ارزش بیشتری دارد و باید به دنبال آن رفت. پس در سایۀ راهنمایی عقل است که ارزش اخلاقی تعیین می شود. در مسائل فردی هم، صرف وجود انگیزۀ طبیعی، دلیل بر ارزش اخلاقی نیست، بلکه با دخالت عقل است که می توان ارزش اخلاقی هر یک از کارها را مشخص کرد؛ مثلاً شهوت جنسی، یک انگیزۀ طبیعی است و تعیین ارزش اخلاقی آن، بستگی به حکم عقل دارد. عقل هم به تناسب شرایط مختلف، ممکن است به ارزش مثبت یا منفی بودنِ این میل، حکم کند. بنابراین هر چند که در انسان میل های طبیعی و عوامل غریزی و عاطفی برای تشکیل زندگی اجتماعی وجود دارد، ولی ارزش اخلاقی آنها به انتخاب عقل وابسته است. عقل می گوید: رسیدن انسان به مطلوب های مادی و معنوی اش در گرو زندگی اجتماعی است و اگر فرد بخواهد تنها زندگی کند، برای تأمین مصالح مادی و معنوی اش با دشواری ها و مشکلاتی رو به رو خواهد شد. انسان برای رسیدن به کمالِ نهایی، آفریده شده است که مقدماتِ دست یابی به آن، تنها در جامعه فراهم می شود. پس به حکم عقل ، زندگی اجتماعی مطلوب خواهد بود و ضرورت بالقیاس پیدا می کند. آدابی که لازم است اعضای جامعه در معاشرت خود با دیگران رعایت کنند و طبعاً، ارتباط تنگاتنگی با مسئله رعایت احترام و حفظ حیثیت و موقعیت افراد دارد و در قرآن کریم بر رعایت آن ها تأکید شده است، به طور کلی به دو دسته از آیات برمی خوریم: دستۀ نخست آیاتی هستند که به عموم افراد مربوط می شوند و به آداب و دستوراتی اشاره دارند که عمومی بوده و همه ملزم به رعایت آن ها هستند و یا عمومی اند و دربارۀ همه افراد و اعضای جامعه باید رعایت شوند. دستۀ دوم آیاتی هستند که در اصل عمومی نیستند و آدابی را مطرح می کنند که به حضرت محمد( صلّی الله علیه و اله و سلّم) مربوط می شوند؛ ولی این دسته از آیات نیز توسعه پذیرند و ثانیاً و بالغرض دیگران را هم در بر می گیرند.
بعضی از آداب در آیات دسته نخست:
الف)سلام و مصافحه
مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتی و تندرستی تو را خواستاریم، هم از جانب من آسوده و مطمئن باش، که هیچ گزندی به تو نخواهد رسید، من خیرخواه تو هستم نه بدخواه و کینه ورز و دشمن تو. همچنین نوعی درود و تحیّت اسلامی است که دو مسلمان به هم می گویند و این معنای شعار اسلامی سلام است. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:«مِنَ التّواضُع أن تُسَلَّمَ عَلی مَن لقیتَ»(1) از نشانه های فروتنی این است که بر هر کسی برخورد کردیم، به او سلام کنیم.
ادب وآداب سلام
سیره رفتاری پیامبر خدا (ص) این بود که به هر کس می رسید حتی کودکان ابتدا به او سلام می کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان می فرمود: پنج خصلت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، و یکی از آنها سلام کردن به کودکان است تا پس از من «سنت» گردد. (2) و نکته آخر دربارۀ سلام اینکه سلام را باید آشکار، بلند و با صدای رسا ادا کرد. احادیث فراوانی با عنوان «الجهرُ بالسّلام» «افشاء سلام» آمده که سفارش اکید دارد که سلام ها باید رِسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید، همین گونه باشد، یعنی بلند و واضح ، تا طرف مقابل آن را بشنود.
ب)جادادان به تازه وارد در مجلس
یکی دیگر از آداب های معاشرت که در قرآن کریم و در روایات به آن اشاره شده است، این است که در محافل و مجالس، تا حدّ امکان جمع و جور بنشینیم تا جای نشستن برای کسانی که وارد مجلس می شوند، باشد و برای اینکه بتوانیم این عمل را بهتر انجام دهیم، خودمان را جای شخص تازه وارد بگذاریم که چقدر خوشحال می شویم اگر هنگام ورودمان به مجلسی به راحتی جای نشستن بر ایمان باز شود و معطّل نشستن نشویم . این عمل پسندیده در مورد اقامه نماز جماعت نیز وارد شده است که اگر کسی را مشاهده کردیم که جایی برای نشستن ندارد و صفوف نماز مملوّ از جمعیّت است، با ایثار و از خود گذشتگی و نه از روی منّت و ریاکاری جایی را به او بدهیم تا خودمان هم از نماز ثواب بیشتری ببریم چون که هر چه به تعداد نمازگذاران اضافه شود ثواب این فریضه الهی نیز بیشتر خواهد شد.
ج) نجوا یا سخن درِگوشی
نجوا و حرف زدن با دیگران به صورت درِگوشی در مجالس عمومی که دیگران هم نشسته اند و ما را می بینند، عملی بسیار زشت و ناپسند است و در روایات نیز از این عمل نکوهیده منع شده است. سخن گفتن درِگوشی و یا به اصطلاح پچ پچ کردن به نوعی توهین و بی احترامی به دیگران محسوب می شود و از آداب معاشرت به دور است. البته در بعضی موارد، ممکن است این کار (سخن درِگوشی) ضرورت پیدا کند، و به عبارتی وقتی نیاز است که مطلبی به شخصی در مجلسی گفته شود دلیلی وجود ندارد که دیگران هم در جریان این مطلب قرار گیرند، اما باید توجه داشت که اگر امکان دارد آن مطلب در جایی که دیگران حضور ندارند به وی گفته شود و در غیر اینصورت، با رعایت همۀ اصول رفتاری و ادبی و با عذر خواهی از دیگران می توان گفت این عمل اشکالی ندارد.
صله رحم
صلۀ رحم نیز از خلقیات نیکو در روابط اجتماعی با دیگران شمرده می شود، عبادتی که همیشه در همه حال مورد توصیه امامان و بزرگان بوده و در غالب روایات متعددی به انجام این عمل پسندیده توصیه شده و نیز اثرات آن بیان شده است که از جملۀ آن اثرات: طول عمر و برکت رزق روزی می باشد و امام حسین (ع) نیز در این زمینه سخنان زیادی فرموده اند و خودشان نیز این عمل نیکو را انجام می داده اند. این بزرگوار حتی با خویشاوندانی که ارتباط چندانی با امام نداشتند و دل خوشی از ایشان نداشتند، ارتباط برقرار می کردند و به رفت و آمد می پرداختند و در سایۀ همین اخلاق نیکو نه تنها امام حسین (ع) بلکه بقیۀ امامان نیز، انسان های زیادی را به سمت و سوی خداوند می کشاندند. پس همۀ ما باید به این توصیۀ امامان گوشِ جان بسپاریم تا از اثرات آن در دنیا و آخرت برخوردار شویم. حضرت علی (ع) می فرمایند: «صِلَه الرَّحِمِ توجبُ المَحَبَّهَ» پیوند با خویشاوندان (صله رحم) محبت می آورد. و پر واضح است که قطع این رابطه هم اثری عکس دارد، یعنی سردی و کدورت و جدایی دل ها را در پی خواهد داشت. سفارش أکید دین اسلام، بر این است که حتّی با آنان که با شما بُریده و قطع رابطه کرده اند، صلۀ رحم و تجدید رابطه کنید ( صِل مِن قَطَعَک) که این نوع ایثار وگذشتِ فوق العاده ایی می طلبد.
به حدیث تکان دهنده توجه کنید:
امام صادق (ع) می فرمایند: «ما چیزی را جز در صلۀ رحم» سراغ نداریم که عمر را زیاد کند، تا آنجا که گاهی تا زمان مرگِ یک نفر سه سال مانده است، ولی او اهل صله رحم می شود، آن گاه خداوند، سی سال بر عمرش می افزاید و سی و سه سال دیگر زنده می ماند و گاهی اجل کسی سی وسه سال است، و به خاطر قطع رحم و گسستنِ رابطه های خویشاوندی، کاهش می یابد و اجلش سر سه سال فرا می رسد.(3) در پایان این نکته را نیز باید متذکر شویم که صله رحم و دید و بازدید نباید به مجالس گناه و لهو و لعب کشیده شود و نه تنها ما را به خدا نزدیک تر نمی کند که بد تر از خدا دورتر و دورتر می کند و سفارشی هم که در این رابطه شده است، دربارۀ انجام صله رحم به دور از هر نوعی از گناه است و گرنه اگر قرار باشد این عمل با معصیت خداوند انجام شود بهتر است اصلاً انجام نشود. البته با تدبّر و درایت می توان مسیر این گونه مجالس را از گناه دور کرد.
عیادت بیمار
از نمونه های بارز اخلاق معاشرت، رفتن به عیادت بیماران است. و این عمل پسندیده آن قدر در اسلام سفارش شده است که انسان را وا می دارد که برای عیادت از بیماری حتی مسافتی طولانی را بپیماید تا به این مهم دست یابد. لذا اگر انسان بتواند خوب است که اگر لازم شد از شهری به شهر دیگر برای دست یابی به این مهم مسافرت کند. همچنین خیلی بجا است که انسان به عیادت از بیمارانی هم برود که با او هیچ نسبت فامیلی و خویشاوندی ندارند و حتی دوست و آشنای او هم نیستند. پس بر اساس آن چه از روایات برداشت می شود عیادت از بیماران به صورت مطلق آمده است و هیچ و شرطی ندارد. از آثار مهمّ این خلق و خوی پسندیده این است که باعث ایجاد محبّت بیشتر بین طرفین می شود و علقۀ دوستی را محکم تر می کند و به طور کلی باعث یکدلی و یکپارچگی می شود و کینه ها و کدورت های احتمالی را از بین خواهد برد. حال وقتی انسان به عیادت بیماری می رود ، روی چه انگیزه ای است؟ آیا مثلاً عیادت از بیمار با جعبه شیرینی و یا پاکت میوه به راستی خالصانه و به دور از هرگونه ریا صورت می گیرد یا نه؟ این سؤالی است که پاسخ به آن روشن کننده این مطلب است که انجام این عمل را با ثواب همراه می کند یا نه. و هر عملی وقتی رنگ و بوی خدایی نداشته باشد و برای قُرب به سوی خدا صورت نگیرد هیچ ثوابی نخواهد داشت و ممکن است بعضی موارد شخص را به هدفش نرساند و فقط آن شخص هزینه ای سنگین را متحمّل شود، پس چه بهتر که این عمل خالصانه انجام گیرد.
کارگشایی از مهمترین خدماتی که مورد قبول شرع مقدس اسلام قرار گرفته است، کارگشایی است. و این توفیقی است که خداوند به هر کسی عنایت نمی کند خدمت به خلق خدا و گره از مشکلات آنها باز کردن تا آن جا مهم و مورد پسند است که خدمت به خلق خدا، خدمت به خدا شمرده شده است یعنی در اصل انجام این عمل معامله با خدا می باشد و چه معامله ای بهتر و شیرین تر از معامله با خداوند که هیچ ضرر و زیانی در آن نیست. همه سراسر سود و منفعت است. در روایت نقل شده است که امام زین العابدین (ع) از راهی که می گذشتند، هرگاه در میان جاده به کلوخی بر می خوردند، از مرکب خویش پیاده می شدند و آن را با دست خود از وسط راه برمی داشتند، آن گاه سوار شده، به راه خود ادامه می دادند.(4) با شنیدن کلمۀ صدقه، ذهن ها فوراً به سراغ کمک مالی به تهی دستان یا انداختن سکه و اسکناسی درون صندوق صدقات و امثال آن می رود. ولی باید گفت که انسان می تواند اهل صدقه دادن باشد ولی اصلاً پولی خرج نکند. لذا در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که ایشان عیادت از بیمار، امربه معروف کردن، نهی از منکر کردن، برطرف کردن عوامل اذیت از راه مردم و… را از موارد صدقه دانسته اند. هر چند در دادن صدقه نقدی نیز هیچ ضرورتی به ثروتمند بودن و بی نیاز بودن خود شخص نیست و انسان می تواند با دادن مقداری کمی پول دل نیازمندی را شاد کند که نقل شده که پیامبر گرامی اسلام (ص) وقتی شخصی در حضور ایشان صدقه داد، دست او را بوسیدند و وقتی از علت این کار از ایشان پرسیدند فرمودند صدقه قبل از این که به دست نیازمند برسد به دست خداوند می رسد. ممکن است سؤالی در ذهن تداعی شود و آن این که صدقه هر چند هم که کم باشد درست است که ثواب زیادی دارد ولی چه دردی از شخص فقیر دوا می کند؟ در جواب باید گفت که اگر هر شخصی این فکر را بکند و کمک نکند همچنان در جامعه اختلاف طبقاتی زیادتر و زیادتر می شود. از طرف دیگر یک مثل معروفی است که می گوید:«قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود» لذا صدقه به هر میزان که باشد باز هم بی فایده نیست. از اثرات صدقه دادن علاوه بر رفع اختلاف طبقاتی که در بالا به آن اشاره شد، این است که صدقه دادن بلا را دفع می کند و این سخن گوهر بار از امام معصوم (ع)است که فرمود: «صدقه هفتاد نوع بلا را دفع می کنم.» و در عصر حاضر که انسان در زندگی توسط خطرات زیادی تهدید می شود، صدقه به عنوان یک تضمین عالی انسان را از انواع بلایا دور کرده و از او محافظت و نگهداری می کند.
خوشرویی خوشرویی هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند، هم در گفتار آشکار می شود، هم در رفتار نمایان می گردد. چه بسا رابطه ها و دوستی هایی که با «ترشرویی» و « اخم کردن» و «عبوس شدن» به هم خورده است. و چه زندگی هایی که بر اثر این موارد به کام دو طرف تلخ شده و یا تا مرز جدایی و طلاق پیش رفته است. خوش رویی اثرات زیادی هم در زندگی انسان و هم در آخرت برای آدمی به همراه دارد و به نوعی می توان گفت سرنوشت و عاقبت شخص را مشخص می کند. و از نشانه های انسان مؤمن همین خوشرویی است و با نگاه در زندگی امامان مععصوم (علیهم السلام) نیز به این نکته می رسیم که همیشه و در هر شرایطی این بزرگواران با دیگران و به خصوص با خانواده خوشرو بودند.
و گذشته از امامان علما و بزرگان نیز با کمی تحقیق در احوالاتشان به این نکته پی می بریم که خوش رویی در سیرۀ همۀ بزرگان دین اسلام بوده و هست. و با همین صفت افراد زیادی را جذب دین اسلام کرده اند. در روایتی می خوانیم که شخصی در زمان امام حسن مجتبی(ع) بر اثر تبلیغات مسموم حکومت وقت وقتی به امام رسید شروع به فحاشی و ناسزاگویی کرد ولی آیا برخورد امام با او مثل خود آن شخص بود؟! اصلا و ابدا که در مرام امامان این گونه رفتار کردن ستودنی نیست که امامی که الگوی همۀ عالم است اگر بخواهد این گونه رفتار کند باید فاتحۀ این دین و این شریعت را خواند. حال برخورد امام را ببینیم سر تا پا متانت، بزرگواری، صبر و خوشرویی است. وقتی سخنان زشت آن مرد تمام شد، امام خطاب به وی فرمودند: ای مرد تو غریبی، از راه دوری آمده ای، تشنه و گرسنه ای، با من به منزل بیا تا به تو پناه دهم امام در پاسخ به این جسارت شخص که می دانست او چه شخصیتی است، او را در منزلشان اسکان دادند از او پذیرایی کردند، و هنگامی هم که خواست از منزل امام برود به او آذوقۀ راه دادند، درهم و دینار دادند و یک مرکب که با پای پیاده از آن جا نرود و آن شخص که در مقابل این همه جسارت، این همه بزرگ منشی را دیده بود، تبلیغات و بدگویی هایی که قبلاً شنیده بود بی اثر شد و شهادتین را گفت و مسلمان شد. از اثرات بارز خوشرویی، خوشخویی است. از رموز موفقیت نبی مکرّم اسلام(ص) در دعوت و رسالت خویش، اخلاق نیکو و برخورد شایسته و جذّاب با مردم بوده است. «حُسن خلق» آن حضرت، امتیاز بارز آن مظهر رأفت و رحمت بود. و به همین سبب مدال (إنک لَعَلی خُلُقٍ عظیم) را از خدای متعال دریافت کرد. و آن قدر این شخصیت خوش رفتار بود و در برابر آزار و اذیّت های دیگران از خود خوش خلقی نشان می داد که خداوند در سورۀ شُعَراء به او فرمود: « لَعلَّک باخعٌ نفسَک» ای پیغمبر نزدیک است که خودت را هلاک کنی. و حضرت رسول(ص) فرمودند: «ایمان کسی کامل تر است که اخلاقش بهتر باشد، کسی به پیامبر شبیه تر و به او نزدیک تر است که خوش خلق تر باشد.» و به تعبیر امام صادق (ع) «پس از عمل به واجبات الهی، محبوب ترین کارها نزد خداوند، آن است که انسان اخلاقی سازگار با مردم داشته و اهل مدارا باشد.»
مردم داری
یکی از ضرورت های زندگی در اجتماعی که مردم در آن زندگی می کنند و معاشرت دارند، مردم دار بودن است. مردم داری یعنی با مردم بودن، همراه و همدم آن ها بودن، و در مشکلات آن ها را تنها نگذاشتن است، به عبارتی می توان گفت که زندگی در اجتماع این نوع رفتار را می طلبد تا انسان بتواند با دیگران درست ارتباط برقرار کند. از نمونه های مردم داری می توان به موارد ذیل اشاره کرد: خوش اخلاقی- عفو وگذشت-محبت کردن- تواضع- صبر وتحمل– کمک کردن و…در اینجا به توضیح دو مورد از این موارد بسنده می کنیم:
تواضع تواضع یعنی شخص در مقابل دیگران خودش را تافتۀ جدا بافته نبیند و به عبارتی دیگر از دیگران طلبکار نباشد انسان های متواضع همیشه در چهره شان نوعی معصومیت و رضایتمندی به چشم می خورد و قلب هایشان با همه صاف و پاک و زلال است و از هیچ کسی کینه به دل نمی گیرند امیرالمؤمنین علی (ع)در این باره می فرماید: سه چیز است که موجب محبّت دیگران می شود: « الدّینُ و التّواضُعُ و السَّخاءُ» (دینداری، فروتنی و بخشندگی )(5)
عفو و گذشت
گذشت و بخشیدن خطاهای دیگران و نادیده گرفتن آن ها فقط از انسان هایی با روحیۀ بالا و بلند مرتبه بر می آید. اما بر عکس انسان های ضعیف و حقیر ، به سرعت انتقام می گیرند و گذشت نمی کنند.و در روایتی از حضرت امیر (ع) که فرمودند: «المُباردهُ اِلی العَفوِ مِن اَخلاقِ الکِرامِ، المُبادرهُ اِلی الإنتقامِ مِن اَخلاقِ اللّئام»(6) حضرت علی (ع)فرمودند« سرعت در عفو از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقام، از اخلاق فرومایگان» یکی از مصادیق مردم داری رعایت حق حقوق همسایه است، یعنی رسیدگی و سرکشی به همسایگان، که دربارۀ حضرت امیر(ع) نقل شده است که ایشان این عمل را به نحو بسیار شایسته ای انجام می دادند و نیمه شبها به همسایگان نیازمند کمک می کردند که مبادا در روز صاحب خانه چهرۀ ایشان را ببیند و شرمنده و شرمسار گردد. همچنین انسان باید با همسایه که از برادر به او نزدیک تر است رفتاری نیک داشته باشد و با اعمال و رفتارش موجب آزار رساندن به آن ها نشود و نسبت به ناملایمات آن ها صبر و تحمّل کند. علیّ بنِ ابی طالب(ع) در این باره می فرماید: «مِنَ المُروَّهِ تَعَهُّدُ الجیرانِ» (7)رسیدگی به همسایگان از مروّت و جانمردی است. حضرت امام باقر(ع) نیز در بیان صفات پیروان و رهروان خط اهل بیت می فرماید:« والتّعاهُدُ لِلجیرانِ مِنَ الفُقَراءِ و اَهلِ المَسکَنَهِ و المغارِبینَ و الایتام…»(8) از نشانه های پیروان ما، رسیدگی به همسایگانِ نیازمند و تهیدست و بدهکاران و یتیمان است. امام باقر (ع) همچنین می فرماید: «حَدُّ الجوارِ اَربَعونَ داراً مِن کُلَّ جانبٍ مِن بین یدیهِ و مِن خَلفهِ و عَن یمینهِ و عَن شِمال»(9) حد همسایه، چهل خانه از چهار طرف ( جلو، پشت، چپ و راست) است.
ایثار
ایثار یعنی از خودگذشتگی و ایثارگر کسی است که دیگری را بر خود مقدم بدارد حتی اگر خودش نیازمند باشد. و روحیۀ ایثارگری برای شخص حاصل نمی شود، مگر این که انسان خود را از علایق و وابستگی های دنیوی دور کند و همه چیز را برای خداوند بداند. به عبارت دیگر انسان باید ابتدا از خودش بگذرد تا به خدا برسد و همۀ این مشکلاتی که انسان با آن مواجه است همین خود درونی است که تا وقتی آن را ببینیم، نمی توانیم به غیرِ آن بنگریم . استفاده از همۀ نعمتهای دنیوی تا وقتی خوب و مورد تأیید اسلام است که باعث دلبستگی به آن نشود تا حدی که انسان را به هلاکت برساند. نقل شده است که شخصی موقع مرگش فرا رسید، اقوامش بر بالینش حاضر شدند و از او خواستند که اذکاری چون لا اله الّا الله بگوید و او در عوض این اذکار، می گفت: نشکن نمی گویم و این جمله را تکرار می کرد از اتفاق ارادۀ خداوند به این قرار گرفت و شخص نمُرد، بعد از این که حالش بهتر شد از او جریان پرسیدند؛ و او جواب داد من یک ساعت خیلی قدیمی دارم و آن را خیلی دوست دارم و هنگامی که شما به من می گفتید تا این اذکار را بگویم شیطان ساعت را مقابل من گرفته بود و به من می گفت که اگر بگویی آن را می شکنم و من نمی گفتم. علاقه به مال و اموال در دنیا تا این حدّ عاقبت انسان را به خطر می اندازد.
رازداری
رازداری یکی از خُلقیاتی است که در شرع مقدّس و برای حفظ ارزش های اجتماعی باید رعایت گردد. همان طور که انسان دوست دارد رازی که به دیگران گفته است، افشاء نشود باید بداند که دیگران هم از وی چنین توقعی را دارند و می خواهند که اَسرارشان در دل دیگران بماند، و چه زیبا فرموده است امام صادق (ع) که: «سِرُّک مِن دَمِکَ فلایَحرینَّ مِن غیرِ اَوداجک» (10) راز تو از خون تو است، پس نباید جز از رگهای خودت جاری شود. علت زشتی غیبت و اینکه غیبت در روایات حتی از زنا نیز شدیدتر معرفی شده است نیز همین است. چون غیبت همان افشای اسرار و بدیها و معایب دیگران است و وقتی شخصی آبروی کسی را می برد و رازش را اِفشاء می کند مگر می توان آبروی رفته را دوباره بازگرداند و آب ریخته را دوباره جمع کرد و مگر باید هر چه را دانست، به زبان آورد؟ و مگر گفتن هر چیزی واجب است؟ و خوش گفته اند بزرگان که سینه های آزاد مردان، گود رازها است. باید دلی پاک و ایمانی محکم و استوار داشت تا در سایه آن به افشای رازهای مردم نپرداخت.
انگیزه فاش کردن
هر چه انسان بیشتر از اسرار مردم مطّلع باشد، احتمال فاش ساختن آن هم بیشتر و راه های که انسان به وسیلۀ آن ها در جریان اسرار مردم قرار می گیرند به شرح هستند:
1-پر حرفی: انسان پر حرف چون کنترل زبانش را ندارد، حرفهایی را که نباید بگوید و سِرّ مردم است به زبان می آورد. لذا هر چه انسان سکوتش بیشتر باشد، خطاهایش کمتر است.
2-خودنمایی: وقتی کسی بخواهد در بین دوستانش و یا در مجلسی خودش را به نوعی نشان دهد و صاحب فضل و دانش نشان دهد، سبب افشاء ساختن عیوب و یا اسرار مردم می شود.
3-دوستی: گاهی یک دشمن عاقل از یک دوست جاهل برای انسان بهتر است.لذا یک دوست کم عقل ، روی صمیمیت و بی توجهی به عواقب آن اسرار دیگران را فاش می کند.
4-وسایل ارتباط جمعی: وسایلی از قبیل تلفن، بی سیم، روزنامه، و عکس و فیلم و…و نیز مطلبهایی که در کجالس و محافل مطرح می گردد و خدای ناخواسته باعث رفتن آبروی شخص یا اشخاصی می شود. پس نقش اصلی را در رازداری زبان و کنترل آن ایفا می کند. راز، امانت مردم است و باید در حفظ آن کوشید.
ادب و نشانه های آن
ادب، واژۀ پر معنا و پر مغزی است که دارندۀ آن دارای عزت و احترامی زیاد است و همه را شیفته و مشتاق خود می کند. از امام حسین (ع) پرسیدند: معنای ادب چیست؟ و انسان با ادب کیست؟ حضرت پاسخ دادند: «هوَ أن تَخرُجَ مِن بیتِکَ، فلا تَلقی أحداً إلّا رأیتَ له الفَضلَ علیک» (11) ادب آن است که وقتی از منزل بیرون رفتی هر کس را مشاهده کردی او را از خود بهتر بدانی. ادب به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است. و نیازی به تعریف ندارد. همگان وقتی لفظ ادب به گوششان می خورد برای آن معنایی به ذهنشان متبادر می شود، ولی به هر حال می توان گفت: ادب یک رفتار خاص و حساب شده در ارتباط با افراد چیرامون خودمان است. و چه زیبا گفته لقمان حکیم که وقتی از او پرسیدند «ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.» (12) حضرت امیر (ع) دراین باره فرموده اند:«کفاکَ ادباً لِنَفسِکَ اِجتنابُ ما تَکرهُهُ من غیرِکَ» در ادب کردن تو نسبت به خویشتن ، همین تو را بس که آنچه را از دیگری می بینی از آن پرهیز کنی.(13) حال در اینجا این سؤال مطرح می شود که نشانه های ادب چیست و انسان مؤدب کیست؟ یا به عبارت دیگر عرف مردم چه انسانی را مؤدب می دانند و به چه انسانی بی ادب خطاب می کنند؟ در جواب باید گفت هر عملی را که به عنوان نشانه ادب ذکر کنیم عمل مخالف آن بی ادبی تلقی می شود، لذا به اختصار به چند مورد از نشانه های شخص مؤدب می پردازیم:
1- مراعات ادب در سرفه کردن و عطسه زدن که انسان با ادب در هر دو حالت دهانش را می بندد تا چیزی از آن خارج نشود. ولی شخص بی ادب…
2-انسان با ادب هنگام مطالعه دیگران، ایجاد مزاحمت نمی کند، سرزده و بدون اجازه وارد اتاق دیگران نمی شود و به حقوق دیگران احترام می گذارد ولی از بی ادبان نباید چنین توقعی داشت.
3-انسان مؤدب هنگام گقتگو و بحث با دیگران داد نمی زند و گلو پاره نمی کند و در این موارد اگر حق با طرف مقابل بود، جانب انصاف را رعایت می کند ولی متأسفانه انسان بی ادب که بویی از ادب نبرده است اصلاً حق و انصاف توی سرش نمی رود.
4-رعایت نظم و انضباط، رعایت مقررات در همۀ موارد موقع ایستادن توی صف، از دیگر نشانه های انسان مؤدب است که بی ادبان از آن بهره ای نبرده اند.
5-این اشخاص دهان به یاوه گویی و حرف های زشت باز نمی کنند و جواب دشنام را با دشنامی زشت تر نمی دهند و اصلاً اهل دعوا و زد و خورد نیستند بخلاف انسانهای بی ادب. و به قول یکی از اساتید ما در دانشکاه که می گفت، اگر دیدید که دو نفر در خیابان با هم دعوا می کنند و به انجام زد و خورد و زدن حرف های زشت مشغول هستند، مطمئن باشید هر دوی آن ها بی ادب اند چرا که اگر یکی از آنها ادب داشت اصلاً دعوایی شروع نمی شدتا به جاهای زشت ختم شود. اینها تنها بخشی از نشانه های ادب و بی ادبی بود که بیان شد و برای اطاله کلام از بقیۀ آن ها خودداری می کنیم.
آغاز به نیکی
به راستی اهل یبت عصمت و طهارت در همۀ موارد برای انسان ها الگو بوده و هستند و از جملۀ آن موارد آغاز به نیکی در اعمال است، اینکه انسان در انجام کارهای خیر ، پیش قدم باشد و به آن سبقت بگیرد، این که شخص بدون این که دیگران از او طلب حاجت کنند خودش با علم به نیاز آنها، در صدد برآورده کردن نیازشان باشد و به خودش اجازه ندهد دیگران، خودشان را پیش او سبک کرده و تقاضای حاجت و نیازکنند. و رئیس جوانمردان عالم، آقا امیرالمؤمنین (ع) همان شخصی که تمام وجودش سر تا پا خیر و نیکی بود و قدم از قدم برنمی داشت مگر این که آغازگر نیکی بود ولی به دست روباه صفتان عالم غریبانه به شهادت رسیدند، در تعریف کریم فرمودند: «الکریمُ مَن بَدَءَ بِاحسانه»(14) «کریم کسی است که آغازگر نیکی باشد و شروع به احسان کند.»
پاسخ به بدی با نیکی
تنها کسانی می توانند این گونه باشند که دارای روحیۀ بلند و بزرگ باشند که وقتی بدی دیدند، پاسخ بدی را هر طوری که باشد، و آن بدی به هر میزانی که باشد به گونه ای می دهند که شخص بدکار نه تنها از کار خود پشیمان می شود، بلکه تشویق می شوند که روند اخلاق خود با دیگران را تغییر دهد. و به راستی در عفو لذّتی است که در انتقام نیست. که لذت انتقام سطحی و زودگذر است ولی لذتِ بخشیدن همیشگی و پا برجاست و باعث می شود که انسان بتواند بر نفس چموش خویش پیروز گردد.
اخلاق اجتماعی امام حسین (ع)
اخلاق اجتماعی امام حسین (ع) تبلور عینی یک الگوی راهبردی برای همۀ نسل های تاریخ می باشد زیرا هم موجب احیای دین در اندیشه ها، جانها و زندگی ها شد و هم تربیت و سازندگی انسانی، مدیریت و سازندگی اجتماعی را رواج و گسترش داد. همچنین مجموعۀ بینش ها، ارزش ها و هنجارها را در خود جای داده و به انبساط آورده است و می تواند در قالب یک الگوی فکری، روحی و رفتاری به جامعه اسلامی ارائه شود. سیدالشهداء (ع) و یاران باوفای او با اخلاق اجتماعی، گفتار و پندار خویش بهترین زمینه و طرق مدیریت اجتماعی را به بشریّت نشان داده و با تعلیم صحیح و رفتاری جریان بالنده ای از بینش، شعور و شناخت را نیز به همۀ انسان ها عرضه نموده اند.اخلاق اجتماعی امام حسین(ع) را می توان در قالب نمونه های زیر مورد بررسی قرار داد:
الف)بزرگواری وکرامت
ب) ارزش پاسخ دادن به دعوت مؤمن
ج) برطرف کردن مشکل مؤمن
د) مدارا نمودن با دیگران
الف)برزگواری وکرامت
در این باره حرف و سخن بسیار است و قلم از نوشتن دربارۀ بزرگواری و کرامت امام حسین(ع) عاجز و ناتوان است چرا که ابی عبدالله (ع) مفهوم واقعی بزرگواری و کرامت را در لحظه لحظه کربلا به همگان تفهیم کردند. ایشان در شب عاشورا وقتی شمر(لعنه الله علیه) برای حضرت ابوالفضل (ع) و برادرانش امان نامه ای آورد و وقتی خواستند جواب او را بدهند، فرمودند: جواب او را بدهید،گر چه فاسق است ، این است معنای اصلی کرامت و بزرگواری. و اکنون بیان دو نمونه در مورد بزرگواری و کرامت ابی عبدالله(ع):
1-روزی حضرت اباعبدالله (ع) به فقیری هزار درهم دادند، آن فقیر شروع به شمردن آن ها کرد. مسؤول پرداختِ حضرت که بسیار تعجب کرده بود به آن فقیر گفت: آیا چیزی به ما فروخته ای؟(یعنی بخشش که شمردن ندارد) آن مرد گفت : آری، آبرویم را ! امام حسین (ع) فرمودند: راست می گوید، سه هزار درهم به او بدهید، یکی برای درخواستش، دومی برای آبرویش، و سومی برای اینکه به نزد ما آمده است. این است نهایت نیکی و بخشش در نهاد امام حسین (ع)که غایت حیاتشان رضای خدا و لقای اوست.
2-روزی امام حسین(ع) برای عیادت «اسامی بن زید» به خانۀ او رفتند در حالی که سخت بیمار بود، وقتی نگاه او به امام افتاد آهی کشید و از اندوه خود یاد کرد. امام حسین (ع) فرمودند : ای برادر چه اندوهی داری؟ اسامه گفت: می ترسم از دنیا بروم و قرض من پرداخت نگردد. امام فرمودند: پیش از این که مرگ تو فرارسد من قرض تو را می پردازم.سپس حضرت تمام قرض های اسامه را پرداخت کردند.
ب)ارزش پاسخ دادن به دعوت مؤمن
امام حسین (ع) اسوه و الگوی تمام عالم از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت بوده، هستند و خواهند بود. از جمله خصائص این بزرگوار پاسخ دادن به دعوت مؤمنین و بلکه مسلمانان می باشد. ایشان آنچنان که در تاریخ موجود استدعوت مسلمانان را نیز بی اجابت نمی گذاشتند و نمونۀ بارز این اجابت همان امان نامه ای بود که شمر ملعون شب عاشورا برای حضرت عباس (ع) آوردند و در بحث بزرگواری به آن اشاره شد. در نتیجه ما باید از این ویژه گی های این بزرگوار نهایت درس را بگیریم و الّا صرف بیان و مطالعه آن ها فایده چندانی ندارد. چقدر خوب و پسندیده است که ما هم اگر مؤمنی از ما تقاضایی کرد و این خواهش وی در وُسع ما بود آن را برآورده کنیم که این عمل رضایت خدا را در برخواهد داشت.
ج)برطرف کردن مشکل از مؤمن
یکی دیگر از ارزشهای اخلاقی اجتماعی، برطرف کردن مشکلات مؤمنین است که این خصیصه در شخص امام حسین(ع) به وضوح، آشکار و هویدا بود و ایشان ارزش زیادی در این زمینه قائل بودند و با جدیّت زیاد در این مورد تلاش و پیگیری می کردند و این ارزش اخلاقی را از پدرشان و ایشان از پیغمبر (ص) به ارث برده بودند و این بزرگواران همۀ دغدغۀ شان برداشتن باری از مشکلات مؤمنین بوده است تا آنجا پیغمبراکرم (ع) در امرِ هدایت مردم به سوی خالق متعال، تلاش طاقت فرسایی از خود نشان می دادند.که بزرگترین مشکل مردم، گمراهی آنان است. امام حسین (ع) در حدیثی به منظور آشکار نمودن ارزش برطرف کردن نیاز برادر مسلمان، به نقل از پدر بزرگوارشان حضرت علی (ع) فرمودند :«سَمِعتُ أبی امیرالمؤمنین(ع) یقول: قال رسول الله (ص) مَن سَعی فی حاجهِ أخیهِ المؤمن فکأنَّما عَبدالله سَعهَ آلافِ سَنَهٍ صائماً نهارُهُ، قائماً لیلَهُ»(15) من از پدرم امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که از رسول خدا(ص) نقل می کرو که فرمود: کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مسلمان خود تلاش کند گویا خدا را هزار سال عبادت کرده است بلکه روزها را روزه دار و شب ها را زنده داری گذرانده باشد.
د)مدارا کردن با دیگران
مدارا کردن شخص با دیگران نیز از دیگر ارزش های اخلاقی است که شخص مبارک ابی عبدالله (ع) این خصلت را مثل بقیۀ خصلتهای نیکو، دارا بودند. حضرت با دشمنان خودشان هم مدارا می کردند و از جملۀ آن دشمنان، مدارا کردن با معاویه و یزید (علیهمالعنه) بوده است. امام در عین این که امامتشان توسط آن ها تکذیب می شد ولی به هدایت آن ها مشغول بوده و از این عمل خسته نمی شدند، بلکه به آن عشق می ورزیدند و در واقعۀ عاشورا نیز لحظه به لحظه و منبر به منبر مردم را به سوی خداوند دعوت می کردند. همچنین در قالب نامه ها و مواعظ به بزرگان کوفه، آنان را هدایت می کردند و نیز چون ایشان نمی خواستند که حتی دشمنانشان در جمود عقلی و خسران معنوی باشند به هدایت کردن دشمن نیز می پرداختند و این نشان از مدارا نمودن آن حضرت با همۀ مردم دارد. و چه خوب است که همۀ ما در حدی که می توانیم با دیگران مدارا کنیم، مثلاً اگر پولی را به کسی قرض داده ایم در پس گرفتن آن عجله نکنیم، اگر کسی به ما قول داده و حالا برقولی کرده با تسامح با او رفتار کنیم و در انجام این امر مهم از خداوند کمک بخواهیم.
خصوصیات اخلاقی پیامبر(ص) در اجتماع
1-دلسوزی و مهربانی
مهربانی پیامبر(ص) بر هیچ کس، چه مسلمان و چه غیر مسلمان پوشیده نیست این شخصیت عظیم در حق مسلمانان از پدر نسبت به فرزند دلسوزتر بودند و همیشه و همه حال به فقرا کمک می کردند و باعث جذب دل های دیگران می شدند و با همین اعمال جامعه را هدایت و رهبری می کردند. اگر انسان در زندگی اجتماعی درد دین داشته باشد باعث می شودکه همه چیز را برای خود نخواهد و در حقیقت همۀ انبیاء و اوصیاء از ابتدا تا انتها این گونه بوده اند و هیچ وقت راحتی را فقط برای خودشان نمی خواستند. پیش از بعثت پیامبر (ص) زندگی بر مردم تنگ شد و مردم دچار قحطی شدند، از جملۀ آن ها حضرت ابوطالب(ع) پدر حضرت علی (ع) نیاز شدیدی به کمک داشتند. پیامبر (ص) با عموی خود عباس قرار گذاشتند که خدمت ابوطالب برسند. هر یک یکی از فرزندان او را قبول کنندکه طبق برنامۀ قبلی حضرت علی(ع) در دامان پیامبر(ص) تربیت شدند. و این به واقع یکی از مصادیق مهربانی و دلسوزی است.
2-مشورت با مردم
پیامبر با همۀ مردم، حتی با جوانان مشورت می کردند و برای دیگران ارزش قائل بودند و رأی گیری از دیگران را برای پیشبرد امور به عنوان یک اصل قبول داشتند. برای مثال در جنگ اُحد پیامبر (ص) برای چگونه جنگیدن با دشمن شورایی تشکیل دادند. بعضی نظر دادند که در مدینه بمانیم و دفاع کنیم و بعضی دیگر از جمله جوانان نظری بر عکس داشتند و می گفتند اسلحه برداریم و به بیرون شهر برای جنگ برویم. عاقبت پیامبر نظر دستۀ دوم را قبول کردند و فرمان (وشاورهُم فی الامر) پس از جنگ اُحد نازل شد، و با اینکه آن ها در آن جنگ شکست خورده بودند ولی خداوند به پیامبر (ص) فرمان می دهد : باز هم با آن ها مشورت کن. (16) لذا مشورت، به انسان کمک شایانی در پیشرفت امور می کند. البته باید در مشورت کردن دقت کرد و فردی را برای این کار انتخاب نمود که شرایط یک انسان مورد اطمینان را داشته باشد، چون مشورت با افراد ناصالح، نتیجۀ معکوس دارد از جملۀ شرایط مشورت با دیگران به اختصار عبارتند از:
1-با تجربه باشد.(مشورت با افراد کم تجربه و کم سن و سال مفید نیست و باعث هلاکت انسان می شود.)
2-صالح و خداترس باشد.(لذا اگر شخص بی قید و بند باشد ممکن است فقط منافع خودش را مد نظر بگیرد.)
3-تخصص و اطلاعات کافی داشته باشد.(تجربه تنها شرط لازم است ولی کافی نیست و اگر شخص در آنچه که ما نیاز به مشورت داریم تخصص کافی نداشته باشد باز هم برای ما سودمند نیست.)
3-صداقت با مردم
از دیگر خصائص و ارزش های اخلاقی نبی مکرم (ص) صداقت ایشان با مردم بود، ایشان حتی در مواردی که به نفع خودشان و به نفع اسلام بود، از حربۀ دروغ گویی و دغل بازی استفاده نمی کردند و با این شعار که « که هدف وسیله را توجیه نمی کند» مبارزه می کردند و همین امر باعث شد که کسانی که به اسلام می گرویدند نیز به پیامبر(ص) اقتدا کنند و صادق باشند .چون اگر ایشان خودشان با دیگران صادق نبودند، نمی توانستند از دیگران این توقع را داشته باشند به این داستان کوتاه توجّه کنید: یکی از فرزندان پیامبر(ص) به نام ابراهیم در کودکی از دنیا رفت، اندکی پس از مرگ او خورشید گرفت، مردم گمان کردند که این حادثه به خاطر فوت ابراهیم اتفاق افتاده است. ولی رسول خدا(ص) فوراً مردم را جمع کردند و فرمودند: گرفتن خورشید به خاطر مرگ ابراهیم نبوده است، او بدین وسیله مردم را از جهل و خرافه حفظ کرد در صورتی که می توانست از این قضیّه به نفع اسلام استفاده کند. پس باید به این نکته توجّه داشت که انسان با صداقت می تواند با مردم ارتباط بیشتری داشته باشد و بدین وسیله اعتماد مردم را به سمت خودش جلب کند.
4-رهبری امور خانواده
در اجتماع کوچک خانواده بهترین محیطی است که اگر انسان در آن رشد نکند و تکامل نیابد، خیلی بعید است که در اجتماعِ بزرگ دارای اخلاقی نیکو باشد و بتواند با دیگران ارتباط مطلوبی برقرار کند. پیامبر اسلام(ص) در امور خانواده نیز برای تمام عالم الگو بوده اند، چرا که او انسانی برگزیده از طرف خدا برای هدایت مردم بود و وظیفۀ سنگین رسالت را بر دوش داشت، می بایست هدایت خانواده را نیز به عهده بگیرد. و یکی از ویژگی های اخلاقی این بزرگوار رعایت عدل و انصاف بین همسرانش بود. در روایتی نقل شده است که شبی پیامبر(ص) مریض شد و از آن جایی که عدالت ایشان حکم می کرد که هر شبی را در منزل یکی از همسرانش سپری کند، جابه جا شدن از منزلی به منزل دیگر در حالت بیماری برایش سخت بود لذا همسرانش را فرا خواند و از آنان خواهش کرد که تا زمانی که بهبودی حاصل می شود، در منزل یکی از آنان باشد و آنان هم موافقت کردند و قرار شد طبق توافق پیامبر (ص) منزل عایشه استراحت کنند . اما بیان چند نکته در رابطه با تحکیم بنیان خانواده:
1-زن باید رازدار شوهرش باشد تا بتواند از طرف او مورد اطمینان قرار گیرد.
2-لازم نیست مرد همۀ حرفهایی را که می داند برای همسرش بیان کند همچنان که خداوند نیز در این باره می فرماید«…الی بعض ازواجه…»(17)
3-گذشت در خانواده حرف اول را می زند و باید دو طرف از لغزش های یکدیگر بگذرند تا زندگی به کام آن ها گوارا باشد انسان اگر بخواهد در اجتماع در ارتباطش با دیگران موفق باشد باید از درون خانواده شروع کند.
4-سعۀ صدر نیز از دیگر مواردی است که دو طرف و به خصوص زن باید به آن توجه ویژه داشته باشدو مردی را که از درون اجتماعی بزرگ با همۀ خستگی ها و مشکلات وارد خانه می شود را با اخلاقی نیکو و با متانت پشتیبانی کند.
5-احترام به هم نوع در واقع احترام به خود انسان است، یعنی اگر انسان به همسرش و در اجتماع به دیگران احترام بگذارد، دیگران نیز قطعاً به او با احترام برخورد خواهند کرد.
5- مهمان نوازی
مهمان نوازی در سیرۀ همۀ امامان وجود داشته است و آنان همیشه بهترین غذاها و بهترین امکانات موجود در خانه را برای مهمان فراهم می کردند. حضرت سلمان در این رابطه می گوید: وارد منزل پیامبر (ص) شدم، متکّایی را که خود حضرت از آن استفاده می کردند پشت من قرار دادند. و ایشان این عمل را نسبت به هر مهمانی انجام می دادند. ایشان برای مهمانان خود زیراندازی پهن می کردند و هنگام صرف غذا تا زمانی که میمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره کنار نمی کشید.(18) روزی برادران و خواهران رضاعی پیامبر(ص)هر کدام جداگانه خدمت ایشان رسیدند. پیامبر نسبت به خواهر بیش از برادر احترام کرد، برخی دلیل این تفاوت را پرسیدند، پیامبر (ص) فرمود: چون این خواهر احترام پدر و مادر را بیشتر رعایت می کرد من هم نسبت به او علاقه زیادتری دارم.(19)پیامبر(ص) اینقدر نسبت به مهمانان، اهل مراعات و ملاحظه بودند که گاهی مهمانان ایشان بعد از صرف غذا خانه را ترک نمی کردند و مشغول گفتگو می شدند، ولی نبی مکرم (ص)تحمّل می کردند تا آیه نازل شد که هرگاه مهمان پیامبر(ص) شدید پس از صرف غذا متفرّق شوید، زیرا نشستن بی مورد سبب باز داشتن رسول خدا (ص) از کارهای فردی و اجتماعی و سبب آزار ایشان می شود.« فاذا طعمتم فانتشروا و لا متأنسین لحدیث»(20)
مزاحمت
مزاحمت به عنوان یک عنوان منفی در ارزش های اجتماعی در اینجا بیان می شود ولی باید توجّه داشت که اگر به این رذیلۀ اخلاقی توجّه شود به همان اندازۀ رعایت نقاط مثبت در روابط انسان مؤثر خواهد بود. ایجاد مزاحمت برای دیگران یکی از موارد ضدّ ادب است که باید آن را از خودمان دور کنیم. این عمل ناپسند باعث می شود دلها از هم جدا شود و رابطه ها را تیره تر می کند.
سلب آسایش دیگران، عدم رعایت حق و حقوق آن ها چهرۀ انسان را منفور می کند چه این مزاحمت درون خانواده صورت کیرد ،چه درون جامعه. به چند نمونه از موارد ایجاد مزاحمت اشاره کنیم تا ببینیم بعضی از رفتارهایی که خود ما هم آن ها را به عنوان مزاحمت نمی شناسیم، برای دیگران دردآور هستند:
1.وقتی شخص دیر وقت به خانه بر می گردد به جای این که از اتومبیل پیاده شود و زنگ بزندف با بوق زدن اعلام می کند که : منم! و این کار برای همسایه ها ایجاد مزاحمت می کند به خصوصی وقتی که همسایه ایی مریض دار هم باشد.
2.بنّایی کردن و ساختمان سازی فی نفسه عمل بدی نیست، ولی این کار وقتی باعث مزاحمت می شود که مصالح ساختمانی را در مسیر مردم بریزیم و علاوه بر راه را بند آوردن، گرد و خاک به حلق مردم برسانیم.
3.مراسم دعا و احیای شب های قدر و برگذاری سوگواری برای ابی عبدالله الحسین(ع) بسیار خوب است ولی اینکه ما با بلند کردن بلندگو موجبات مزاحمت برای دیگران را فراهم کنیم، علاوه بر ایجاد مزاحمت ، همسایگان که به هر دلیلی مشتاق شنیدن این دعا نیستند را از دین و مسجد و عزاداری بی زار می کنیم.
4.پارک کردن اتومبیل در جایی که پارک در آن جا ممنوع است به خصوص روبه روی درب خانۀ دیگران
5.سدّ معبر کردن به هر نحوی در کوچه و خیابان از قبیل پارک دوبل اتو مبیل در خیابان و…
6.زیاد کردن صدای ضبط اتومبیل، چه آن ضبط آهنگ های مبتذل بخواند و چه مداحی و روضه
7.استفاده از اتومبیل های دودزا، که هوای محیط را آلوده می کند.
8.و… دهها و صدها نمونۀ دیگر که در زندگی و معاشرت های اجتماعی پیش می آید.
عدالت و ظلم
عدالت از جمله عامترین مفاهیم در زمینۀ اخلاق اجتماعی از یک سو، و قطعی ترین ارزش های اخلاق اجتماعی از سوی دیگر، مفهوم و ارزش «عدل» است که در مقابل آن مفهوم و ارزش منفی «ظلم» قرار دارد. عدالت و ظلم همچون نور و تاریکی در مقابل هم قرار داشته و اثری عکس یکدیگر دارد. هرچه قدر عدالت انسان را نزد دیگران به شخصیّتی قابل احترام تبدیل می کند، ظلم انسان را منفور و پست می گرداند تا بدان جا که شخص هیچ جایگاهی در جامعه نخواهد داشت.
عدالت
در این که همۀ انسان ها برای عدالت، جایگاه ویژه و ارزش بالایی قائل هستند، شکی نیست و تنها سوفسطاییان، در این زمینه شبهه ای القا کرده اند وکلیّت آن را نپذیرفته اند. معنای عدالت واضح و روشن است و نیاز به تعریف ندارد و لی به اختصار باید بگوییم که ریشۀ آن از «عدل» و معنای آن «هر چیزی را سر جای خود قرار دادن است» عدالت صفتی اکتسابی است که در هر انسانی به صورت خدادادی وجود ندارد است و در وجود انسان ها حاصل نمی شود مگر با ممارست و خود سازی. انسانهای عادل ،حق را از ناحق تشخیص می دهند و همیشه جانب انصاف را می گیرند و مورد اطمینان همۀ مردم هستند، و یکی از شرایط امام جماعت نیز همین است که او آراسته به صفت عدالت باشد. همچنین راویان احادیث ینز یکی از شرایطی که باعث می شود به روایت آن ها که از امامان معصوم (علیهم السلام) نقل کرده اند، اطمینان کنیم، همین صفت عدالت است.و یک نفر که می خواهد بین عدّه ای قضاوت کند باید عادل باشد تا حکم اشتباه نکند. پس صفت عدالت، صفتی است که هر انسانی در شرایط خاص که می خواهد اعمال مهمی را انجام دهد باید آن را داشته باشد.
ظلم
ظلم کردن یا همان ستم کردن به دیگران ، مقابل عدالت قرار دارد. یعنی هر انسانی که جانب انصاف را رعایت نکند، ظالم است و ظلم به دیگران در زندگی اجتماعی، از ارزش های اخلاقی به دور است و انسان را از اعتبار خارج می کند و باعث می شود انسان در روابط اجتماعی اش با دیگران دچار مشکل شود. انسان ظالم به نوعی فقط به منافع خودش فکر می کند و حاضر است همه چیز را فدای خودش کند و هر کس را که منافاتی با منافعش دارد به هر وسیله ای که شده، حتی ظلم کردن از سر راهش بردارد.
نتیجه گیری
ارزش های اخلاقی انسان را در جامعه رشد می دهد و باعث می شود شخص بتواند با دیگران به صورت صحیح ارتباط برقرار کند. و با نگاهی به سیرۀ ائمۀ معصوم (علیهم السلام) می بینیم که این بزرگواران با همۀ افراد، حتی آنان که مسلمان نبودند نیز اینطور برخورد می کردند و به طور کلی نمونه بارزی از انسان کامل بودندکه به نمونه هایی از این موارد دربارۀ پیامبر(ص) و امام حسین (ع) اشاره شد. و ما نیز باید با تمسک به آنان سعی کنیم اینگونه باشیم. اخلاق اجتماعی باعث می شود انسان بتواند در اجتماع زندگی کند و با دیگران ارتباط مطلوب برقرار کند همچنین باعث نجات انسان از هلاکت می شود و انسان را از سقوط در پرتگاه بدبختی نجات می دهد. انسان اگر بخواهد خدمات متقابلی با افراد جامعه داشته باشد باید به ارزش های اخلاقی در زندگی اجتماعی ارج نهد و برای آنها ارزش قائل باشد. به عبارت دیگر اگر انسان به دستوراتی که در شرع مقدّس اسلام وارد شده گوش دهد و آنها را بکار گیرد به این ارزش ها پایبند بوده و درجامعه بدون هیچ مشکلی زندگی کند. ارزش هایی را که در این مقاله با بیان آنها پرداختیم تنها گوشه ای از دریای بی کرانی بود که به آنها شاره کردیم و ما خوانندگان را برای معالعۀ بیشتر به کتب اخلاقی و روایات و آیاتی که در این زمینه وارد شده ارجاع می دهیم.
منبع : راسخون
پی نوشت ها :
1. صدوق ، خصال ، ص 11
2. بحار الانوار، ج 73، ص 10
3.اصول کافی،ج2،ص152،حدیث17
4. بحارالانوار،ج2،ص50
5.غررالحکم،ج1،ص360
6.میزان الحکه،ج2،ص 367
7.غررالحکم، ج7،ص49
8.اصول کافی، ج2،ص74
9.اصول کافی، ج2،ص669،باب(حدّ الجوار)
10.بحارالانوار، ج72،ص71
11.مستدرک الوسائل،ج4،ص17،حدیث
12.گلستان سعدی، باب2،حکایت20
13.میزان الحکمه،ج1،ص724061
14. میزان الحکمه،ج8،ص365
15. بحارالانوار، ج74، ص315،حدیث73
16. سورۀ آل عمران، آیۀ 159
17.سورۀ تحریم،آیۀ3
18.اصول کافی، ج6، ص48
19.بحارالانوار، ج16،ص281
20.سورۀ أحزاب، آیۀ 53
فهرست منابع
1.قرآن کریم.
2.امدی-عبدالواحد، غررالحکم، دانشگاه تهران،1366ش.
3.سعدی،گلستان امیرکبیر، تهران،1365
4.شیخ صدوق، خصال، انتشارات جامعه مدرسین، قم،1361ش.
5.کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388ق.
6.مجلسی-علامه، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت،1403ق.
7.نوری- میرزاحسین، مستدرک وسائل الشیعه، آل البیت، قم، 1408ق
8.محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362ش.
9.جواد محدّثی، اخلاق معاشرت، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1386ش.